پرواز زیر سقف تقدیر اجتماعی
پشت پرده ناموزونیهای معماری شهری چه میگذرد؟
حمید نوحی
تعاریفی که اغلب از معماری ارائه میشود، توصیفی از ویژگیهای آن است و کمتر جامعیتش را در بر میگیرد. معنا دادن به فضا و خلق یا دمیدن احساس در آن را شاید بتوان جامع و مانعترین تعریف برای معماری در نظر گرفت. هرچند علم و فن نقش مهمی در معماری دارند، اما بیش از آنکه علم و تجربه در کار باشد، از آن جهت که تمامیت آن، چه در مرحله خلق فضا و چه در مرحله بهرهبرداری با امر حسی در ارتباط قرار میگیرد، هنر محسوب میشود.
معماری نه در خود آغاز و نه در خود پایان میپذیرد، اگر امروز شهر ما آشفته و نازیبا است، علت آن را نه در معماران که تنها واسطه ساخت اند، بلکه باید در «زیربناهای مدنی» جست، چرا که هم معمار، هم ذوق و سلیقه زیباشناختی جامعه و هم ساختارهای مولد یک اثر، برساخته از این زیربناها است.
بین سلیقه زیبایی شناختی فرد یا جامعه در همه عرصهها هماهنگی تام وجود دارد، به این صورت که کاربرد رنگهای شاد یا تیره در پوشش افراد را در کاربرد همین رنگها در آرایش خانه شان نیز میتوان دید. بواقع ارتباطی زیبایی شناختی بین زیربنا و محصول وجود دارد و میتوان نتیجه گرفت که «ساختمان فرد، مبین شخصیت او است». جامعه هم یک شخصیت دارد و چگونگی آن در سیاست و اقتصاد و نظامهای تولید متبلور است. از این رو، چنانچه این زیرساختها بیمار باشند معماری هم که لباس آن جامعه است، بیمار خواهد شد.
این پیوستگی معماری با زیربناهای اجتماعی، مقدرات و چارچوبهایی را هم ایجاد میکند که اجازه عدول از آن را به معمار نمیدهد. نتیجه اینکه، آنهایی که فکر میکنند با ارتقای علمی دانشگاهها، میتوان سطح معماری را بالا برد، سخت در اشتباه هستند چراکه ساخت یک بنا باید در سلسله مراتب خاصی صورت پذیرد و این سلسله مراتب رابطه تنگاتنگی با زیرساختهای اجتماعی دارد. برای سرودن شعر یا کشیدن یک تابلوی نقاشی میتوان ۲۰۰ سال از زمان خود جدا شد، چراکه نیازی به توافق و همکاری نهادهای اجتماعی نیست؛ شاعر شعر میگوید هر چند که به مذاق جامعه خوش نیاید اما معمار نمیتواند خطی بکشد که قابل اجرا نباشد؛ از این رو یک اثر معماری از طرفی وابسته به ذوق و سلیقه زیباشناسانه جامعه و از طرفی وابسته به نهادهای ذیربط از جمله سرمایه و پول است.
آثار شاعر و نقاش چندان مشروط به سرمایه، خریدار و تیم سازنده نیست در حالی که معماری مشروط به کار جمعی است. حصار «تقدیر اجتماعی» اینجا معنا مییابد و خلاقیت معمار نمیتواند فراتر از سقف تعریف شده اجتماعی پرواز کند و چون معماری با نظامهای تولید عجین است، تا نظام سالم تولید از جمله کارگر، تکنیسین، مشاور، پیمانکار و حتی شهرداری شرایط خوبی نداشته باشند، نمیتواند اثری ماندگار تولید کند. از این رو است که معماری و سیمای شهر نمیتواند از درون خود اصلاح شود.
سیر تاریخ هنر
سیر تاریخ هنر در امتداد غریزه، الگو و اندیشه آزاد قوام یافت. براین اساس انسان وجهی از غریزه بقای خود را به واسطه معماری و ساخت سرپناه پاسخ داد، گزینش دل کوه برای زندگی، توسعه بخشیدن به آن، استفاده از چوب درختان در ساخت و… همه براساس غریزه صورت میگرفت. از این رو دوران مذکور را بازتاب غریزه زیستی انسان در معماری تعبیر میکنند و اساس ساخت و سازها در آن زمان را به غریزه حیات و بقا نسبت میدهند.
دوران بعد «عصر الگو و آیین» بود؛ که تقریباً با معماری سنتی ما معاصر میشد. معماری در تمام دنیا تا قبل از دوره مدرن بر اساس الگو و آیین خاصی صورت میگرفت، به همین دلیل است که طرفداران معماری سنتی پیوسته از بیقاعدگی معماری امروز انتقاد کرده و از یزد، اصفهان و شهرهای دوران میانه که همزمان با عصر قرون وسطی در اروپا بودند به عنوان مجموعهای ایدهآل، پیوسته یاد میکنند.
در دوره سنتی ساخت و سازها تابع اسلوب و قاعده خاصی بود. مثلاً مسکن قاعده مشخصی داشت. در سکوی دو طرف، راهرو اصلی، حیاط مرکزی، دو دری، سه دری و… همگی براساس قاعده خاصی ساخته میشد. این در حالی است که در شمال کشور قاعده دیگری حاکم بود و الگوها غالباً پاسخ خوبی به اقلیم میدادند. مثلاً در اقلیم مرکز ایران معماری بسته با حیاط مرکزی، در شمال کشور ساختهای پراکنده، قدری برآمده از زمین، دور تا دور هواخور وجود داشت.
تا قبل از دوران مدرن که «دوران الگو» بود، معماری به شکلی یکنواخت و یکسان نمود پیدا میکرد، اما با پیدایش دیدگاههای مدرن و مصالح جدید مانند فولاد و بتن، انقلابهای اجتماعی، صنعتی، سیاسی، دموکراسی، عقلانیت، انسانمداری و… باعث شد تا اندیشه آزاد شود. حال اگر این اندیشه آزاد درست به کار گرفته میشد، بهتر از گذشته عمل میکرد و در غیر این صورت نتیجه عکس میداد.
اندیشه آزاد در خاستگاه خود، اروپا، پاسخ مناسبی بود اما متأسفانه ورود آن به کشور ما با شناخت همراه نشد و تنها ادایی از معماری مدرن را تداعی میکرد. از چهارراه طالقانی به بالا و به سمت خیابان بهشتی معماری شهری انعکاسی ظاهری از مدرنیته است و بالاتر که میرویم نمودهایی از پست مدرنیته نیز به چشم میخورد.
مدرنیته در جایگاه خود عقلانیت و انسانمداری را به عرصههای زیبا شناختی معماری هدیه کرد و خرد، زیبایی فن، زیبایی عملکرد، زیبایی منطق و… از دیگر دستاوردهای آن در معماری بود اما این پاسخگویی مدرنیته تا قبل از دوران فرامدرن حاکم بود و با آمدن پست مدرنیسم مفاهیم دیگری جایگزین شد. مفاهیمی که به جای سادگی دوره مدرن، پیچیدگی را طلب میکرد و به جای نخبهگرایی به مردمداری باور داشت و تاریخ و اقلیم را که در سبکهای مدرن مغفول بود، پیشنهاد میکرد. با این حال، پست مدرنیته هم وقتی به ایران آمد، ظاهری بیش نبود. انواع سبکهای معماری فرا مدرن در خارج از کشور هر کدام در پارادایم خود پاسخی به خواستها و سلیقههای زمانه بود، اما معمار ما که تنها تصویری از این سبکها را در مجلات رصد میکرد، جز تقلیدی از این سبکها را نمیتوانست ترسیم کند.
تقدیر اجتماعی ایران اینجا روشن میشود. آمایش سرزمینی که سیصد سال انقلاب و اصلاحات را طی کرده و آن زمان که به اینجا رسیده با انقلابهای دوران مدرنیته و بعد نقد مدرنیته مواجه شده در حالی که این انقلابها را هم از درون خود تجربه نکرده به همان سرنوشت ورود ماشین مبتلا خواهد شد، همچنان که ماشین جامعه ما را شیار زد و بازارها و بافتهای زندگی ما را تخریب کرد، اندیشهها نیز به همین منوال هضم نشده وارد شد و جامعه ما را شیار زد. تاوقتی که مقلد و مصرفکننده باشیم، این حلقه باطل همچنان ادامه خواهد داشت. تقدیر اجتماعی نه در صورت که در باطن تعیین میشود. بنابراین شهر ما اصلاح نخواهد شد تا اصلاحات در درون صورت نپذیرد.
↑ برگرفته از روزنامه ایران، شماره ۵۷۵۶، دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳
احسنت.بعد مدت زیادی یک تحلیل تازه و درست در مورد چالش معماری امروز نوشته شد.