دو یادداشت برای بهرام شیردل
حمید میرمیران
بهرام شيردل، استاد معمارى است؛ اين عنوان در ذهن مخاطب، عمدتا تعبيرى دانشگاهى و تجربى دارد، ولى من با اين عنوان، معمارى را مدنظر دارم كه در حرفه معمارى به مقام استادى رسيده است. همه، او و كارهايش را عمدتا مىشناسند. بنابراين از اين نقطهنظر، نيازى به معرفى به معناى متعارف آن ندارد. به اين دليل، وقتى از من خواسته شد در مورد او بنويسم، ترجيح دادم به جنبهها و زوايايى از زندگى حرفهاى او اشاره كنم كه شايد كمتر ديده شده يا مورد توجه قرار گرفته است.
آشنايى من با بهرام شيردل به اوايل دهه ۷۰ برمىگردد، زمانى كه او به دعوت يكى ديگر از استادان معمارى ايران، زندهياد مهندس سيدهادى ميرميران، همكارى خود را با مهندسين مشاور نقش جهان ـ پارس آغاز كرد. بىشك، حضور اين دو استاد معمارى در كنار يكديگر، نتايج درخشانى را براى جريان نوين معمارى ايران به همراه داشت؛ يكى سرشار از تجربه معمارى، متكى بر مفاهيم معمارى قديم ايران، در تلفيق با معمارى امروز دنيا؛ و ديگرى، از پيشگامان يكى از جريانات پيشرو معمارى عصر حاضر دنيا كه سوداى تحقق اين معمارى را بر بستر معمارى ايران، در سر داشت. حاصل اين همكارى، خلق سه اثر برجسته بود: طرح فرودگاه بينالمللى امامخمينى، طرح موزه ملى آب ايران و طرح كتابخانه كانساى ژاپن. اين سه اثر نهتنها جريان معمارى ايران را بهصورت بنيادين تحت تاثير قرار دادند، بلكه جسارتى را به معماران، و بالاخص، معماران جوان ارزانى داشتند كه بتوانند از قالبهاى متعارف و كليشهاى رها شده و فضاهاى پويا و نوينى را در جريان نوين معمارى ايران تا به امروز، تجربه كنند، معمارى مفهومىای كه نهتنها به ريشهها نظر دارد، بلكه همراه با جريانات پيشرو جهانى، نگرشهاى نوين و پويای فضايى را نيز تجربه مىكند.
بهرام شيردل در تداوم تجربه حرفهاى مستقل خود، آثارى را خلق كرده كه بديع، نوآورانه و منحصربهفرد هستند، آثارى كه تنها شباهتشان به يكديگر، در كوشش خلاقانه و عاشقانه معمار برای آفرينش كالبدها و فضاهايى نوين و از نوعى ديگر است، مشخصهاى كه وجه تمايز هر كار خلاقانه و بديع است. از طرف ديگر، دغدغههاى او براى نزديكى به مفاهيم و ريشههاى معمارى ايران كه شايد يكى از دلايل بازگشت او و تجربه كار معمارى در ايران است، رفتهرفته در درونمايه آثار او برجستهتر مىشود. من از يكى از كارهاى اوليه او هميشه اين احساس را به ياد داشتهام: «ماهىهاى قرمز در حوض يخزده، در زمستان خانههاى قديم تهران»، و بهراستى، معمارى او آبگيرى كهن را مىمانست كه ماهيان قرمز زندگى در زير لايهاى از يخ شيشهاى، جريان حيات را با تپشى آرام، به آرامش، در ترتيبى پرآشوب، جارى و شناور مىسازند! همين تشخصها و وجه تمايز در معمارى اوست كه او را در زمره معماران مولف دوران معاصر معمارى ايران قرار داده است، و تاثير بىچونوچراى معمارى او بر جريان نوين معمارى ايران، بالاخص، حلقه معماران جوان را انكارناپذير مىگرداند.
تنها كمبود معمارى شيردل، ساختهنشدن آن است. در اين وانفساى ساختهنشدن، يا بهتر بگويم، خوب ساختهنشدن كه مبتلابه جامعه مهندسى كشور است و عمدتا ناشى از فقر شناخت در رابطه با لزوم ساختوسازهاى معمارانه، باكيفيت و ماندگار، در انديشه مديريتهاى كارفرمايى، جامعه معمارى و مهندسى، و همچنين توانايىهاى محدود و سوداگرانه عمده شركتهاى ساختمانى و سازندگان كشور است، شايد ساختهنشدن را بتوان كمبود تلقى كرد. من تنها در اين رابطه مىتوانم بگويم: بهرام شيردل اگرچه بسيار نساخته است، اما عاشقانه، بسيارى را عاشق ساخته است كه بسيار بسازند و خواهند ساخت به بسيارى او. براى او نيز آرزو مىكنم كه بسيار بسازد! به بسيارى خويش! براى آنان كه عاشقاند به اين راه، هر لحظهاش روزگارى است، چه برسد ساليانى كه باقى است و در راه است. عمرش دراز باد، و همواره پربار و تاثيرگذار، چون گذشته.
بوستیان ووگا (Bostjan Vuga)، معمار اسلوونیایی
بهرام شيردل و جفرى كيپنس، استادان من در مدرسه معمارى AA لندن بودند. من دوره كارشناسىارشد خود را در اين مدرسه، در نيمه اول دهه ۱۹۹۰ گذراندم. در اين زمان، تحولى اساسى در الگوواره معمارى وجود داشت، و حركتى براى دورشدن از پسامدرن و رويكرد ساختارشكنانه (Deconstructive) به سمت طراحى معمارى پايهريزى شد؛ اينجا بود كه تئورى غيرخطى و تئورى پيچيدگى سربرآورد. معماران در اين مرحله، تحقيقاتى را در مورد جهشهاى ژنتيكى، طبيعت دوزيستان و كاوش روى مسيرهاى حركت مورچهها، بهجاى مفاهيم خالص در معمارى آغاز كردند. بحث تئورى معمارى به اين صورت مطرح شد كه ساختارهاى طبيعى چه تاثيراتى روى مفاهيم در معمارى خواهند داشت. لكههاى بىشكل و نرمافزارهاى ديجيتالى نیز شروع به تاثيرگذارى روى فرآيند طراحى كردند، و از اولين رندرها براى فريبندگى طرحها در مسابقات استفاده شد.
من بعد از فارغالتحصيلى از دانشكده معمارى در ليوبليانا، واقع در مركز اسلوونى، به لندن رفتم. دانش و تجربهاى كه من در دوره كارشناسى به دست آورده بودم، به اندازهاى بود كه برخورد با ذهن متفكر و عميق كيپنس و شيردل در چهارچوب مدرسه معمارى AA، آن را به چالشى شيرين تبديل كرد. اگر كيپنس ايدئولوژى من را در مورد جهان متحول كرد، شيردل روى ادراكم از فضاى معمارى بسيار تاثير گذاشت، ادراكى كه در معمارى، پايهاى و اساسى است. انتقادات تيز او از كارهاى دانشجويى من، فوايد فراوانى در اين دوره برايم داشت و در سالهاى اوليه فعاليت معمارىام انعكاس پيدا كرد. مفاهيمى چون Stuff Black در پروژه سالن همايش نارا، تكنيك مقاطع موازى در پروژه فرودگاه بينالمللى امام خمينى، و سياليت در پروژه موزه آب ايران، همگى پيچيدگىهاى بسيارى دارند؛ با اينحال، شيردل اين قضايا را بنيانگذارى كرد، و من بعدها اين پيچيدگىها را در شركت مهندسان مشاور خودم، در پروژهها تجربه كردم. البته افراد مىتوانند از معلم خود توقع داشته باشند، ولى براى من، رابطه شاگردـاستادى فراتر از اينها بوده است. آرمانهاى بزرگ شيردل باعث ارتقاى كيفيت، بالارفتن ارزشهاى متعالى و رشد فرهنگى شده است، و اينها هميشه انگيزه بزرگى در من به وجود آوردهاند.
شيردل در زندگى من ظاهر شد، ناپديد و دوباره پديدار شد. من او را در ژانويه ۲۰۱۳، بعد از ۱۷ سال، در جزيره كيش ملاقات كردم. آنزمان، عضو هيات داورى مسابقه معمارى براى يك پروژه توسعه توريستى بودم كه شيردل در آن برنده شد. پروژه او واجد سياليتى بود كه بهوسيله يك ساختار متخلخل از سايبانها، رمپها و ساختمانها، صورت خارجى به خود گرفته بود. در اين پروژه مىشد سلامتى، خوشى و لذت را در یک سازه منطقى و فريبنده تجسم كرد، و دوباره يك برانگيختگى بزرگ برايم به وجود آمد، چون درباره پروژه، ساعاتى با هم بحث كرديم.
↑ برگرفته از روزنامه شرق (شماره ۱۹۲۹، ۲۵ دی ۱۳۹۲)