In Remembrance of Dariush Shayegan / Mohammad Reza Haeri

مرگ چنین خواجه، نه کاری‌ست خُرد
داریوش شایگان، به روایت محمدرضا حائری

مرگ چنین خواجه، نه کاری‌ست خُرد؛ داریوش شایگان، به روایت محمدرضا حائری
© bukharamag.com

شنیدن خبر درگذشت عزیز بزرگی چون داریوش شایگان در ایران، در سپیده‌دمان سالی که تازه آغاز گشته است، ذخیره تحمل وقایع مشابه سال گذشته در ایران را کاهش داد. به علاوه، خبر هم اندوه‌بار بود و هم ناخواستنی. در شب رونمایی کتاب «فانوس جادویی زمان»، دیدار و شنیدن سخنان زندگی‌بخش ایشان و افتخار گفتگو و گرفتن امضاء و عکس، همه نوید آینده‌ای امیدبخش را می‌دادند به من که عازم سفر بودم، پس از بازگشت از سفر، دیدار دیگری نصیبم خواهد شد.

در دو دهه گذشته، اقبال داشتم که به افتخار دوستی با داریوش شایگان و خانواده مهربان ایشان نائل آیم و از لحظات ناب و نایاب حضور بهره ببرم و اکنون غمگینم که یکی از جذاب‌ترین، آموزنده‌ترین و نادرترین آستانه‌های حظ و حضور، برای همه دانشجویان اهل تفکر از بین رفت. اگرچه دل، دلداری می‌دهد که کتاب‌ها و نوشته‌ها و سخنرانی‌های او باقی‌ست، که باقی‌ست و همه خواندنی و آموختنی هستند، اما نشستن در حضور و بهره‌بردن از محضر چنین دانشمندی که لبریز بود از سعه‌صدر و بینش ایرانی ـ جهانی، به ندرت تکرار خواهد شد.

در ابتدا بگویم که من نه شایگان‌شناس هستم و نه شارح اندیشه‌های گران‌قدر این متفکر یگانه؛ اگرچه دلم چنین می‌خواست و می‌خواهد. تنها در این لحظات غمگین، چند خاطره به‌یادمانده را باز می‌گویم تا آزردگی آرام گیرد و ادای سهمی کرده باشم. با شناختی که از ایشان پیدا کردم، باید اذعان کنم که تصور این که در این چند دهه اخیر، یک ایرانی، چه در گفتار، چه در رفتار و چه در اندیشه، تا بدین‌درجه جهانی است، برایم بسیار شوق‌آورست. هم از این روی، تمام جنبه‌های شایگان به مثابه یک «تمامیت»، برایم یک الگو است و همچنان با این الگو، گفتگوهای درونی بسیار دارم و صد افسوس که گفتگوهای نیمه‌تمام‌مان را تمام نکردم.

در دهه شصت، مثل بسیاری از دوستانم، خواننده پر و پا قرص «آسیا در برابر غرب» و «بت‌های ذهنی و خاطره‌های ازلی» بودم و در آن ایام، با نویسنده‌ای که نمی‌شناختم، بسیار در جدال بودم. آغاز آشنایی به دهه هفتاد برمی‌گردد، به دیدار در یک کنفرانس فرهنگی با نام «گفتگو میان مرکز و پیرامون» (نام دقیق آن در خاطرم نیست) که در اصفهان برگزار شد و بسیاری از متفکران و نویسندگان تراز اول دنیاهای شرق و غرب و ایران حضور داشتند و گفتگوها و سخنان ارزشمندی ردوبدل می‌شد. حاضران ایرانی، به علت ناتوانی در ارائه مطالب‌شان به زبان‌های اروپایی، کم‌تر می‌پرسیدند و کم‌تر در مباحث شرکت می‌کردند و سخنرانی‌شان عموما به زبان فارسی بود. در این وضعیت، دکتر شایگان در پایان هر گفتگو، جوهر اندیشه سخنرانان را برای حضار، به زبان‌های فرانسه و انگلیسی و آلمانی بیان و روشنگرانه، با احداث پلی معمارانه، ارتباط شرق و غرب اندیشه را برقرار می‌کردند. در همین سفر، به اتفاق، از میدان نقش‌جهان به مسجد شاه رسیدیم و بی‌اختیار به درون هدایت شدیم، از جلوخان و ورودی و هشتی و دالان عبور کردیم و وارد حیاط شدیم و در مقابل حوض سخاوتمند و دلگشای مسجد، روبروی طاق ورودی ایستادیم. بیان ایشان، یادآور بیان هانری استرلن بود در «اصفهان، بهشت گم‌شده»، هنگامی که تصویر طاق ورودی بر سطح آب، در میان حوض نمایان بود، ایشان گفتند فضای پیرامون ما در این حیاط بسته است، اما از درون این تصویر که بر حوض نقش بسته است، می‌توانیم به بیرون، به بالا و پایین این فضای بسته برویم.

داریوش شایگان از معدود متفکران معاصر ایران است که در روشن‌کردن ویژگی‌های فضا در معماری ایران، بیش‌ترین سهم و نوشته را دارد. در آفاق اندیشه شایگان درباره معماری، می‌توانیم سیر کنیم و از هند به اروپا و آمریکا سفر کنیم. در این میانه، او دوست‌دار بی‌تعصب معماری ایرانی بود و ما معماران را به درک عمیق معماری ایران و ارتباط آن با سایر جلوه‌های فرهنگ ایران تشویق می‌کرد. چنین شخصیتی وقتی با شما تماس می‌گیرد، چه حالتی به شما دست می‌دهد، وقتی که می‌گوید: «بیا برویم یک خانه تاریخی را که متعلق به همسر سابقم است، ببینیم؛ ببینیم می‌توانیم نجاتش دهیم!» درون آن خانه، گفتگویی عمیق و آموزنده درباره معماری اواخر قاجار و اوایل پهلوی شکل گرفت. در نهایت تواضع، همیشه گفتگویی را که درباره رشته‌های مختلف شروع می‌کردند (مثلا در همین خانه قدیمی گفتند من متخصص معماری نیستم)، در ابتدا موضع خود را به عنوان غیرمتخصص اعلام و بعد انواع پرسش‌ها و دیدگاه‌ها را درباره همان موضوع ارائه می‌کردند و من شنونده «متخصص»، روشن‌تر و هاج و واج‌تر از گذشته، به فکر فرو می‌رفتم.

آقای شایگان به موازات احاطه بر دوره‌های مختلف معماری ایران و جهان، همان‌قدر علاقمند و تفسیرگر نقش‌ها و صنایع دستی ایران متعلق به صفویه و قاجار بودند، چنان‌که فضای خانه ایشان ـ همان محضر لحظه‌های آموختنی و خاطره‌انگیز ـ با دقتی «شایگان‌وار»، از نقش‌ها و دستاوردهای هنر ایران آراسته بود. در این فضا، دقت، تفکر و عمق، آموختنی بود. ایشان در گفتگوهایشان، بیشتر اوقات، عشق و علاقه هندی‌ها را به ریاضیات مثال می‌زدند و به نوعی، بی‌توجهی و عدم دقت ما را در نگاه به جهان، تذکر می‌دادند.

علاقه آقای شایگان به موسیقی ایران، با علاقه‌اش به داریوش طلایی گره خورده بود؛ همان‌طور که به چندین هنرمند متعلق به نسل‌های جوان‌تر در قلمرو نقاشی و عکاسی و سینما، مثل عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو، بهمن جلالی و دیگر و دیگران توجه ویژه داشتند و درباره آن‌ها قلم زده و سخن رانده بودند، برای هنر و اندیشه داریوش طلایی، احترام بسیار قائل بودند. حال تصور کنید چه محضر و چه لذتی شیرین‌تر از دیدار و هم‌صحبتی با دو داریوش، برای یک معمار اهل موسیقی، در فضاهای باز و پوشیده و بسته آن خانه با سقف‌های کوتاه و بلندش.

دیدارهای ما افزون می‌شدند، هنگامی که خواهرم نیلوفر حائری به ایران می‌آمدند و به اتفاق، پیش ایشان می‌رفتیم. در دیدار دکتر شایگان، منش ایشان این بود که همه اندیشه‌ها و اشخاص، از هر طیف و صنف و دیدگاهی معرفی می‌شدند، حذف وجود نداشت و در مقابل، تا بخواهی گفتگوهای ایشان پر بود از طنز و شوخ‌طبعی! باورش مشکل است، ولی در هر دیدار، شعفی که از شنیدن سخنان ایشان نصیب‌مان می‌شد، یک‌طرف و شادی حاصل از شوخ‌طبعی گفتار ایشان، در طرف دیگر، و هم‌زمانی این دو عبارت بود از تحقق معنای واقعی انبساط خاطر.

اکنون در دهه شصت عمر، با پشتوانه‌ای از آشنایی‌ها و دیدارها، خوب می‌دانم «مرگ چنین خواجه، نه کاری‌ست خُرد». اگرچه من این خبر را از دنیای مجازی شنیدم، اما چنین به نظر می‌رسد که در جهان واقعی، در دوم فروردین سال ١٣٩٧ خورشیدی، خورشید داریوش شایگان غروب کرد. نه تنها باور ندارم، بلکه واژه‌ای را هم سراغ ندارم که هم‌تراز شخصیت داریوش شایگان، توان تسلیت‌گفتن به خانواده، به نزدیکان و دوست‌داران ایشان در ایران و سراسر جهان را داشته باشد، اما از آن‌جا که چاره‌ای نیست جز پناه‌بردن به واژگان، این‌گونه خود را در اندوه این زیان فرهنگی عظیم جامعه جهانی، شریک می‌دانم.

 


↑ برگرفته از وب‌سایت مجله فرهنگی و هنری بخارا (در سوگ دکتر داریوش شایگان، ۳ فروردین ۱۳۹۷)

3 thoughts on “In Remembrance of Dariush Shayegan / Mohammad Reza Haeri”

  1. چگونه با عکس درگذشتگان برای خود کسب اعتبار کنیم؟
    به قلم محمدرضا حائری مازندرانی

    1. چگونه بدون اطلاع از گذشته سایرین و خواندن متن این طوری قضاوت میکنید؟

      1. لازم به توضیح این عکس توسط پسر جناب شایگان در یک مجلس عمومی گرفته شده است.

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *