Interview with Houshang Seyhoun 1

هوشنگ سیحون در گفت‌وگو با روزنامه شرق:
معماری زبان گویای یک جامعه است

علی فراستی

این گفت وگو حاصل چند ساعت پرسش و پاسخ با مهندس هوشنگ سیحون در زمستان ۱۳۷۲ در فرانسه است. متن حاضر مستقیما از نوار پیاده و پس از ویرایش و تنظیم و حذف برخی محاورات، نهایی شده است. مهندس سیحون نیاز به معرفی چندانی ندارد. فعالیت هنری و معماری ایشان در طول نیم قرن زبانزد همه عاشقان فرهنگ و هنر ایران زمین است، از طراحی آرامگاه های خیام، ابوعلی سینا، کمال الملک، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و ده ها اثر معماری جاودانه دیگر همچون موزه توس و ساختمان بانک سپه در میدان توپخانه تا صدها نقاشی و سیاه قلم و چند سال تدریس در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تنها بیان گوشه ای از فعالیت خستگی ناپذیر مهندس سیحون است. متن پیش رو، بخشی از گفت و گوی نسبتا بلند با مهندس سیحون است که به جهت کمبود فضا، بخش دیگر آن در آینده به مخاطبان ارایه خواهد شد.

media-0029_01
© Shargh Newspaper

با توجه به سابقه بیش از ۶۰ سال فعالیت در زمینه معماری، معماری از نظر شما آیا در تعریفی خاص می گنجد؟
برای واژه معماری یک تعریف علمی وجود دارد و یک برداشت عامیانه. در یک دیدگاه عامیانه، معماری را به ساختمان سازی اطلاق می کنیم؛ کمااینکه کسانی را که دست اندرکار ساختمان سازی بودند را «معمار» یا «معمار باشی» خطاب می کردند.
این معماران علی العموم تتبع طراحی معماری نداشتند و اگر هم داشتند در یک سطح عامیانه بود. ولی تعریف علمی معماری «معمارور» (Architecture) است و لذا معمار کسی است که تحصیلات معماری را به عنوان یک علم و برطبق استانداردهای علمی شناخته شده بین المللی فرا گرفته و با مطالعه و مشاهده کارها و آثار مختلف تاریخی و معاصر معماری، موفق به کسب دانش علمی و هنری ساختمان سازی شده است. این است که بین این دو برداشت از معماری تفاوت زیادی وجود دارد. ولی به هر حال چه این معماری، که این نوع معمارباشی ها بسازند و چه آن معماری که معمار ها بسازند، عبارت است از اشغال فضای خالی در طبیعت به وسیله عوامل ساختمانی با فناوری خاص خود (که این فناوری در زمان ها و دوران مختلف فرق می کند) و به وجود آوردن یک فضای ساخته و پوشش شده به منظور رفع نیاز انسان هایی که می خواهند از آن (یا به صورت مسکن یا محل کار یا تفریح) استفاده کنند.
معماری دو رسالت و هدف دارد: یکی برآوردن نیازهای فیزیکی و طبیعی انسان هایی که می خواهند از این بنا و ساختمان و این فضای اشغال شده استفاده کنند، دیگری برآوردن نیازهای معنوی انسان ها، اعم از زیبایی، هنر، نوازش احساس و دید و حتی نوازش گوش آنها.

با توجه به آنچه اشاره کردید، هنر چیست و آن را چگونه تعریف می کنید؟
تعریف هنر بسیار مشکل است. در طول اعصار و از قدیم الایام، بزرگان، فلاسفه، هنرمندان و متخصصان تعاریف متفاوتی از هنر ارایه داده اند که گاه با همدیگر تفاوت های فاحشی داشته اند. برداشت من از هنر این است: هنر عبارت است از انتقال احساسات شخص هنرمند به وسیله تکنیک های مخصوص آن هنر به شنونده، بیننده یا خواننده ای که آن اثر هنری را در مقابل خود دارد. لذا آن هنرمندی پیشرو تر است که بتواند به بهترین و راحت ترین وجهی احساسات درونی یا برداشت خود را به دیگران منتقل کند. انتقال این احساس یا برداشت نیازمند وسیله است که به آن تکنیک (فناوری) گفته می شود. فناوری مخصوص هنر نقاشی، طراحی و رنگ گذاری و تکنیک ترکیب رنگ و امثالهم است. با جمع شدن این تکنیک هاست که آن احساس روی تابلو نقاشی معنی پیدا می کند. شخص هنرمند باید به این فناوری ها اشراف داشته باشد تا بتواند به اثر هنری در عین وحدت، تنوع بدهد. و این وحدت و تنوع را روی تابلو منعکس کند. در عالم موسیقی نیز مبنا همین است: موسیقیدان کسی است که بتواند آهنگ درونی خود را با استفاده از ابزار و فناوری و آلات موسیقی به شنونده عرضه کند. این موسیقی در عین برخورداری از اصول و قواعد مشخص، بیانگر احساس درونی آهنگساز نیز است و نتیجه اش این می شود که آن اثر هنری در دیگران ایجاد حالت و احساس خاصی را می کند.

از نظر شما چه تفاوتی بین هنر و معماری است و آیا اصلاتفاوتی بین آنها وجود دارد؟
بین هنر و معماری جدایی نیست. معماری خود یک هنر است، هنر انتقال فضا به وسیله مصالح ساختمانی برای تامین نیازهای فیزیکی و معنوی انسان ها. یعنی اگر قرار باشد یک معمار کار معماری را فقط و فقط برای پاسخگویی به نیاز فیزیکی انسان ها انجام بدهد و بس، آن بنا یک چیز خشک و بی روح و بی احساس خواهد شد که بیانگر فقدان رسالت معماری است. لذا باید در معماری، فناوری ساختمان سازی با هنر تلفیق شود تا فضایی که برای رفع نیازهای انسان ها اشغال می شود با به کارگیری مصالح، رنگ و جنبه های طبیعت و ترکیبات و تناسبات زیبایی ساختمانی، با احساس لذت همراه شود.
در یک مثال عامیانه، شما یک وقت به یک خانه ای می روید و می گویید این خانه چقدر دلباز است و این خانه آدم را می گیرد و انسان از آن لذت می برد. برعکس، به یک خانه ای می روید و می گویید چقدر خفه است، چقدر ناراحت و دلگیر است. سوال این است که آن ناراحتی و این دلبازی از کجا ناشی می شود. پس معماری نیز یک هنر است همچون سایر هنرها، منتها فرق آن با دیگر هنرها این است که این هنر حامل یک عملکرد فیزیکی هم است.

چرا انسان به هنر معماری نیاز دارد؟ آیا اساسا چنین نیازی واقعی است یا کاذب؟
این را نباید منحصر به معماری کرد. یکسری عواطف و احساسات در درون انسان به ودیعه گذاشته شده و انسان مستمرا در حال مراجعه به آنهاست و از آنها توقعاتی دارد. دلش می خواهد چیزی را که در اختیار دارد پاسخ احساس خوب او را بدهد. اینکه ظرفی که خریده ایم چقدر قشنگ و خوش ترکیب و خوش تراش باشد؛ یا یک مجسمه چقدر تناسب قشنگی داشته باشد؛ نشان می دهد که انسان واقعا به خواسته های درونی اش از نظر عواطف تجسمی و ظاهری احتیاج دارد. اگر چنین چیزی نباشد، یک جایی لنگ می خورد.
در معماری هم این نیاز وجود دارد. هر فرد در هر موقعیتی، چه در زمان استفاده از مسکن یا محل کار، یا محل ورزش یا محل نمایش باید به محوطه ای برود که آن احتیاجات را برآورده کند. در معماری نباید نیاز شخص را از بابت هنر فراموش کرد. فرق بزرگ معماری با نقاشی و مجسمه سازی این است که نقاشی یا مجسمه در موزه یا گالری یا نمایشگاه است و اگر مورد پسند عده ای نباشد، می تواند از رفتن به نمایشگاه خودداری کند. ولی معماری این حالت را ندارد و اثری است که چه آن کس که آن را دوست دارد و چه آن کس که آن را دوست ندارد مجبور است از کنار آن عبور کند و این اجبار غیرقابل اجتناب است، چراکه افراد در ترددات روزمره از کنار آن ساختمان عبور می کنند. اگر این ساختمان یک اثر ناهنجار و زشت باشد، همواره تاثیر نامطلوب خود را حفظ کرده و روی انسان ها اثر می گذارد. در صورتی که برعکس، اگر اثر زیبایی باشد، این اثر تاثیر مستقیم خود را در بازده کارها و فعالیت اشخاص نشان خواهد داد.
حتما تجربه کرده اید که وقتی یک آهنگ یا موسیقی در درون شما اثر زیبایی به جا می گذارد، باعث چه هیجانی می شود که بازده آن را در کار و زندگی تان می بینید.
در صورتی که یک موسیقی ناهنجار، بی تناسب، بدصدا و گوشخراش باعث افت بازدهی شده و حتی گاه مجبور می شوید آن کاری را هم که انجام می دهید رها کنید. پس تاثیر معماری یا هر هنر دیگری روی انسان ها خیلی جالب است. می گویند بعضی اوقات در بیمارستان، برخی بیماران را با موسیقی معالجه می کنند چراکه این نیاز انسان است. به اضافه، این نیاز فقط برای موسیقی نیست، یک شعر زیبا هم می تواند چنین تاثیری داشته باشد. با یک نقاشی و یک معماری نیز می توان چنین تاثیری را خلق کرد.
شما وقتی به مسجدشاه یا مسجد شیخ لطف الله اصفهان می روید آنقدر شکوفایی، تناسب، زیبایی و تلفیق رنگ های جالب را می بینید که شما را آزاد کرده و روح شما را شاد می کند و یک حالت فرح و انبساط به شما دست می دهد. در صورتی که اگر به جایی بروید و یک معماری زشت و ناهنجاری را ببینید، اثر منفی روی شما می گذارد. پس این یک نیاز طبیعی است. انسانی که برای خود یک اثر معماری به وجود می آورد، نیاز دارد به اینکه آن اثر زیبا بوده و علاوه بر آن، عملکردش نیز درست باشد.

معمار کیست؟ آیا به هرکسی که نقشه می کشد یا ساختمان می سازد می توان معمار اطلاق کرد؟
هرکس که به هر صورتی فضایی را اشغال کند و بنایی را بسازد (چه با نقشه و چه بدون نقشه) یک سازنده است ولی سازنده با معمار فرق دارد. معمار کسی است که با رعایت ضوابط علمی و هنری، بنایی را به وجود می آورد. علی الظاهر این نقشه کش یک معمار است ولی فرق است بین او و معمار هایی چون «لو کوربوزیه» و «رایت.» آنها پس از آموزش، مطالعه و مشاهده بسیار، کسب معلومات و ضمن سال های سال تجربه، خواسته اند کاری را به وجود بیاورند که جامع و کامل و در جهت کمال معماری باشد. هر دو گروه، فضا را اشغال می کنند ولی فرق بسیاری بین آنهاست. هرکس می تواند بگوید چون فضا را اشغال کرده ام، معمار هستم ولی از نظر دید اصیل، هنرمندانه و صلاحیت دار، فرق است بین یک معمار و آن کس که فقط نقشه می کشد یا فقط می سازد.

در فرهنگ لغات معاصر ایران از هر دو واژه «معمار» و «معمارور» استفاده می شود. آیا ترجمه معمار همان معمار است یا ترجمه و تعریف دیگری برای آن می شناسید؟
واژه «معمار» پاسخگوی لغت معمار نیست چراکه در فرهنگ ما معمار همان معمار باشی و سازنده هایی هستند که ساختمان می ساختند و ساختمان ساز بوده و صرفا عمل می کردند و کمتر هم تتبعی در طراحی و نقشه داشتند. اخیرا در لس آنجلس عده ای واژه «معراض» را معادل واژه معمار قرار داده اند. من در لغت نمی خواهم وارد جزییات بشوم ولی واژه «معمار» جوابگوی معمار به لحاظ لغوی نیست. در حال حاضر واژه معمار همچون «دکتر» یک لغت بین المللی شده و ما نیز بهتر است از همین لغت استفاده کنیم. در این مورد نیز نباید زیاد مته به خشخاش گذاشت چون مساله با اهمیتی نیست.

رابطه بین معماری و مردم چیست؟ آیا معماری باید پاسخگوی خواست ها، عواطف، نیازها و ضروریات زندگی مردم باشد یا اینکه باید یک گام جلوتر از آن رفته و خواست ها، عواطف، نیازها و ضروریات زندگی مردم تابع تحولات و رشد آن باشد؟
این یک سوال خیلی ظریف و باریکی است. ما می خواهیم از خواست های مردم صحبت کنیم. آیا این مردم به عامه و عموم مردم اطلاق می شود؟ اگر این طور باشد، واقعیت این است که همه در سطح فرهنگی یکسانی نیستند.
سطوح فرهنگی بالاوجود دارد و با کمال تاسف، قشر کم سواد و کم فرهنگ هم خیلی زیادتر است. اگر بگوییم که رسالت و وظیفه معمار برآوردن خواست های مردم است چه بسا گرفتار نابسامانی های عجیب و غریب بشویم. برای اینکه این مردم گاهی اوقات خواسته هایی دارند که از دید ذی صلاح و صلاح اندیش یک معمار خالی از نقص نیست. برای کمک به توضیح این مطلب دو مثال از تجربه شخصی ام عرض می کنم:
حدود ۳۰ سال پیش در تهران یک آقایی روزی به دفتر من آمد و می خواست ساختمانی بسازد. من را سر زمین برد و دیدم در محلی که می خواهد این ساختمان بنا شود، تعدادی درخت کهن وجود دارد. برای ساختن این بنا طبق نظر ایشان، باید آن درخت ها بریده می شد. می دانید که درخت برای کشور ما چه ارزش بالایی دارد. من آن روز قبول نکردم و گفتم اگر قرار باشد که من این درخت ها را ببرم تا ساختمان مورد نظر شما ساخته شود، من معذورم، مگر اینکه مختار باشم این درخت ها را یکجوری نجات بدهم. متاسفانه ایشان باب طبعش نبود و من هم قبول نکردم. اینجا زمان اجرای رسالت خاص معمار بود. یک معمار واقع بین و دلسوز که روی اسلوب صحیح فکر کند و منطقی بیندیشد، نمی تواند برای به دست آوردن یک کار از وظیفه و رسالتش عدول کند. در صورتی که یک نفر دیگر شاید برایش مهم نباشد که دو تا درخت را بیندازد.
باید ۶۰ – ۵۰ سال وقت صرف کرد تا یک درخت این طوری بشود در صورتی که این آقا با یک حرکت، زحمت تمام این ۵۰ سال را زیر پا می گذارد و از بین می برد. این یک مساله خیلی مهمی است که معمار نه تنها جوابگوی خواست های مردم باشد بلکه یک قدم جلوتر بوده و راهنما نیز باشد. معمار مثل یک خیاط، ولی برای یک جامعه است. وقتی که کسی می آید و می خواهد برایش ساختمان بسازید، شما حکم همان خیاط را دارید؛ باید به وضع بدنی این آدم و تناسب بدن او پارچه را بریده و بدوزید، طوری که به قامت او بیاید. ولی در عین حال نظریات مثبت خود را که در بهبود این لباس، کارا خواهد بود عنوان کنید. اگر نکنید، مثل این است که به رسالت خود عمل نکرده اید.
نمونه دیگر: آقایی می خواست در ساری ساختمان خیلی بزرگی درست کند منتها در یک باغی که پوشیده از درخت های کهنسال مرکبات بود. باز من حیف ام آمد که این مرکبات بریده شود بنابراین پیشنهاد کردم که اجازه بدهد ساختمان را طوری بسازیم که این قسمت از درختان وسط حیاطچه هایی که در طرح پیش بینی خواهد شد، قرار بگیرد. خوشبختانه آن یکی برخلاف قبلی قبول کرد. بنده آمدم از روز اول یک نقشه برداری کامل از موقعیت این درخت ها کردم و بعد اینها را بردم در دفتر و براساس نقشه برداری، طرح ساختمانی که باید بنا بشود را روی آن کشیدم به ترتیبی که کمترین درخت از بین برود و آن یکی دو سه تایی هم که بالاجبار مانع طرح صحیح بنا می شد را با یک دقت خاصی از آنجا خارج کردیم و بردیم جای دیگری مجددا کاشتیم که همگی گرفت.
اگر قرار باشد که یک معمار در آن حد دلسوز نباشد کارش لنگی دارد. معمار هم باید تابع باشد و هم متغیر. یعنی باید احتیاجات فیزیکی و عملکردی اشخاص را تامین کند ولی نظریات اصلاحی خود را نیز دخالت دهد. باید معماری را در یک کانالی بیندازد که در پیشرفت جامعه نقش داشته باشد.

از زمانی که بشر از حالت غارنشینی خارج شد و برای خود کلبه ای ساخت، نیاز به ساختن و ساختمان هیچ گاه متوقف نشده است و در طول هزاران سال تاکنون، پا به پای رشد جوامع و رشد علوم و فنون، معماری نیز متحول شده است. سمت و سوی معماری با مدرنیزه شدن اسلوب و شیوه های ساختمان سازی و معماری چیست؟
مدرنیزه شدن ارتباط پیدا می کند با شیوه های زندگانی و برداشتی که افراد از گروه ها و ساختمان ها دارند. فرض کنید امروز برای ساختن یک خانه شخصی، انسان ها در یک محوطه خیلی کوچک تری از نظر سطح زیر بنا احتیاجات خود را برآورده می کنند. حتی گوشه آشپزخانه به ترتیبی است که می تواند در یک گوشه اتاق باشد. آشپزخانه به آن صورتی که ببرند در یک گوشه حیاط با اجاق و هیزم و آن دردسرها و ریخت و پاش ها دیگر وجود ندارد. همه چیز با یک تکنولوژی خیلی پیشرفته در سهل ترین و آسان ترین وضعی می تواند عملکرد خودش را داشته باشد. پس مدرن شدن عبارت است از در اختیار داشتن وسیله و تکنیکی که به ما این اجازه را می دهد که شکل ساختمان را عوض کنیم، یا اینکه به ما اجازه می دهد که از نظر اجرای یک سطح بنا، جور دیگری فکر و عمل کنیم.
معماری به منظور انسان، برای انسان و به دست انسان ساخته می شود. انسان هم احتیاجات مادی دارد و هم معنوی؛ هم احتیاجات فیزیکی دارد و هم متافیزیکی. این احتیاجات باید روی معماری اش منعکس شود. انسان به مناسبت پیشرفتی که هر ساعت، هر روز، هر ماه و هر سال می کند وسیله ساختمان سازی اش نیز تغییر می کند. این تغییرات و تکامل را نمی شود نادیده گرفت. وسایلی که پیشرفت علم در اختیارش می گذارد را باید به نحوی استفاده کند که در کمترین و بهترین وجه به معماری عمل بکند.
حالابرای پاسخ به این سوال که سمت و سوی معماری چیست باید گفت که معماری برای رفاه انسان است و آن چیزی که این هدف را محقق می کند، تکنیک و صنعت است که آن هم پا به پای تغییر و پیشرفت انسان ها در حال پیشرفت و تحول است.
یک عامل دیگری هم در معماری دخالت دارد و آن هم شرایط جغرافیایی و اقلیمی است. تنها این است که در تمام دنیا و در تمام زمان ها غیرقابل تغییر است، همان چیزی که هزار سال پیش بوده، هنوز هم هست. پس معماری در سایه پیشرفت علم و تکنیک متحول خواهد شد بنابراین این معمار است که باید با فراگیری این تحولات و پیشرفت ها، مناسب ترین راه حل ها و پاسخ ها را برای رفاه انسان پیدا کند.

فکر می کنید با رشد علوم و به خصوص علم کامپیوتر، بشر در آینده نیز به چیزی به نام معمار نیاز خواهد داشت؟
آنچه که تاریخ کهن و معاصر به ما نشان می دهد این است که انسان در تمام ادوار زندگی خود به چیزی به نام معماری نیاز داشته است. حال اگر یک تکنولوژی خیلی پیشرفته ای در اختیار بشر قرار گرفت دلیل نمی شود که دیگر احتیاجی به معماری و معمار نداشته باشیم. کامپیوتر به خودی خود خالق علم و هنر نیست بلکه براساس داده هایی که بشر سازنده کامپیوتر در اختیارش می گذارد عمل می کند. همان بشری که این داده ها را در ارتباط با معماری در اختیار کامپیوتر گذاشته، همان معمار است. چون بدون برخورداری از علم و دانش معماری و تکنیک ساختمان سازی نمی توان اطلاعات مبنایی را به کامپیوتر داد. تفاوت در این است که با استفاده از داده های از پیش تعیین تامین شده در حافظه کامپیوتر، معمار می تواند سریع تر و دقیق تر و با کیفیت بهتر به اهداف خود برسد. یعنی اینکه در هر صورت کامپیوتر یک تکنیکی است در خدمت معماری و نه معماری در خدمت کامپیوتر.
آگوست پره، معمار بزرگ فرانسوی می گفت: آنچه که فضا را اشغال می کند (خواه یک ماشین باشد، یا یک چنگال، یا یک صندلی یا یک ساختمان) در حیطه عمل و اقتدار یک معمار است. پس کامپیوتر نیز که امکاناتی برای سهولت در انجام کارها در اختیارمان می گذارد نیز در حیطه خلاقیت و اقتدار معمار است.

حال سوالی که مطرح می شود این است که آیا در آتیه ممکن است که کامپیوتر همه وظایف یک معمار را انجام دهد، اعم از اینکه معلومات را بگیرد و تجزیه و تحلیل کرده و طرح و پلان و راه حل را خودش ارایه دهد؟ و دیگر فردی یا فکری یا دستی به عنوان معمار در آن دخالت نداشته باشد؟
من فکر می کنم این امر با توجه به رشد تکنولوژی و علوم امکان پذیر است نه تنها در رابطه با معماری بلکه در رابطه با سایر حرفه ها هم به همین صورت است. آیا در آن حالت تمام مشخصاتی که یک اثر معماری صددرصد ماشینی خلق می کند با آنچه دست ها و مغز یک انسان خلق می کند، یکسان خواهد بود؟ مطمئنا این طور نیست. ولی بحث اصلی این است که کامپیوتر خودش خالق خودش نیست و خلق الساعه نیز به وجود نیامده است که آن را داده های مبنا می گویند. این داده ها از ذهن یک انسان که حکم معمار را دارد خارج شده است، پس باز روح انسان در آن وجود دارد. مصرف کننده کامپیوتر اگر خودش نیز معمار نباشد بالاخره از مجموعه معلومات و داده های یک معمار دیگر در کامپیوتر است که موفق به دریافت طرح و راه حل می شود ولاغیر.

به طور کلی تحولات و تغییرات سیاسی و اجتماعی چه تاثیری می تواند روی هنر معماری داشته باشد؟
هر تحول و هر انقلاب و هر حرکتی، چه سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی بی شک در امر معماری تاثیر گذار است. به لحاظ اقتصادی باید گفت اقتصادیات مهم ترین نقش را در معماری بازی می کنند. باید بودجه کار ساختمانی مهیا باشد تا بتوان آن را اجرا کرد وگرنه بدون تامین کافی مالی، کار معماری لنگ خواهد شد. در فرانسه یک اصطلاح عامیانه وجود دارد که می گویند: «وقتی ساختمان سازی از دست برود، همه چیز از دست می رود.» یعنی شاخص پویایی اقتصاد کشورها در میزان ساختمان سازی است که در آن مملکت جریان دارد.
سیاست: البته با این دید و این امید که سیاست کشورها در جهت رفاه جامعه قدم بردارد، بی شک روی مقوله معماری تاثیر گذار است. سیاست دولت ها با اقتصاد ارتباط پیدا می کند. با چه سیاستی چه مسیر اقتصادی ای در یک جامعه پیش گرفته شود که ساختمان سازی رونق پیدا کند. پس هر نوع تحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک خط مشی خاصی را به معماری دیکته می کند. فرض کنید یک وقت جامعه یک جامعه کارگری است و دولت متعهد است که برای گروه ها و طبقات وسیع کارگران و زحمتکشان ساختمان سازی کند، مثل شوروی سابق. در این حالت نوع ساختمان سازی و معماری شکل خاصی به خودش می گیرد. یک موقع سیاستی هست بر مبنای سیستم سرمایه داری که در نتیجه یک سبک معماری دیگری را ایجاب می کند که به کلی با آن قبلی فرق دارد، مثل آمریکا و اروپا. یک موقع یک سیاستی براساس دید و سلیقه یک دیکتاتوری خاصی عمل می کند که آن نیز شکل به خصوصی به خودش می گیرد؛ نمونه بسیار گویای آن در زمان هیتلر و موسولینی در آلمان و ایتالیا بود که بر پایه ایدئولوژی فاشیسم با زور می خواستند یک سبک خاصی از معماری را که اصطلاحا به معماری فاشسیم معروف شد را تجویز کنند که البته به دلیل اینکه این سبک معماری خودجوش نبوده و از بطن جامعه برنخاسته بود، بنابراین پایدار نبود و با سقوط فاشیسم از بین رفت. آنها می خواستند معمار طوری طراحی و اجرا کند که مکتب نازیسم و فاشیسم را منعکس کند. پس می بینیم که معماری با تمام مسایل و تحولات یک جامعه ارتباط پیدا می کند و به عبارت دیگر، زبان گویای حالات روحی و فکری یک جامعه است.

آیا هنر معماری می تواند به طور مجزا از تحولات اقتصادی و اجتماعی مورد ارزیابی قرار گیرد یا اینکه یک رابطه تنگاتنگ با آن دارد؟
نه هنر معماری و نه هیچ نوع هنری نمی تواند جدای از جامعه باشد. این جامعه است که هنر خود را به وجود می آورد و این جامعه است که معمار خود را به وجود می آورد. منتها هنرمند و معمار کنترل کننده و جهت دهنده است و هنر را در کانالی که در انطباق با علم و دانش خاص آن هنر باشد، جهت می دهد. به هرحال اینها مربوط به جامعه است و ارتباط تنگاتنگ با جامعه دارد. برای همین معماری بر پنج شناخت استوار است: زیبا شناسی، جامعه شناسی، علم شناسی، رفتار شناسی و تکنیک شناسی.
معماری نمی تواند از خلقیات، سنن، آداب و رسوم و فضا و جو مردم جدا باشد. اما از طرف دیگر، خود معماری یک هنر انتزاعی است برای اینکه معماری یک پدیده فیگوراتیو (تجسمی) نیست بلکه یک هنری است که با اجزایی و عواملی ساخته می شود که این عوامل هیچ کدام عوامل فیگوراتیو نیستند، مگر اینکه برگردیم به معماری خیلی قدیم. فرض کنید معماری یونان قدیم: آنجا می بینیم که به جای ستون، انسان هایی را گذاشته اند که بار را روی سرشان حمل می کنند. اینجا حالت فیگوراتیو را به هم می زند. ولی این یک استثنای خاص معماری قدیم یونان است. یک نمونه دیگر را در پاریس می بینیم که زیر بالکن هایی آدم هایی هستند که با فشار این بالکن را روی سرشان نگه داشته اند. البته در اصل خود این آدم ها تکیه گاه هایی هستند که از طریق معماری یک وزنی را حمل می کنند. ولی هنرمند این تکیه گاه را به صورت انسان درآورده و به آن حالت فیگوراتیو داده است. اما معماری اساسا این طوری نیست که به صورت چهره نگاری باشد و برعکس بیشتر اجزا و عوامل معماری حالت سمبلیک (نمادین) دارند به طور مثال در کلیسای نوتردام پاریس یا کلیسای شهر آمیان (واقع در شمال فرانسه) می بینیم که یک حالت سرکشیدن به آسمان دارند. معماری با این حالت سمبلیک و رو به آسمان، این سمبل (نماد) را بیان می کند که روح و درون انسان هایی که در آن کلیسا مراسم مذهبی انجام می دهند، به طرف آسمان است. این یک موضوع صددرصد سمبلیک است. پس هنر معماری از مردم منتزع و جدا نیست ولی خودش یک هنر انتزاعی است و چیزهایی را به طور خاص پاسخ می دهد که جوابگوی افکار غیرفیگوراتیو و غیرجسمانی انسان هاست و جنبه فکری و متافیزیکی دارد، همانند بناهای یادبود، آرامگاه ها و اماکن مذهبی.

رابطه هنر معماری با خصوصیات جغرافیایی، آب و هوا و شرایط اقلیمی هر منطقه ای چیست و آیا اساسا رابطه ای وجود دارد؟
پاسخ این سوال به هویت ملی ملت ها برمی گردد. ملت ها از نظر جغرافیایی برای خودشان یک مشخصاتی دارند، خواه مشخصات مکانی و خواه مشخصات سنتی و فرهنگی. شرایط اقلیمی و جغرافیایی یک اصل و عامل مهم در شکل گیری ساختمان و معماری است. هرکسی در هر جایی بخواهد ساختمانی بنا کند، طبعا و بدون شک باید توجه کند به اینکه در آنجا شرایط جغرافیایی، سرما و گرما، زاویه تابش آفتاب، میزان بارندگی، یخبندان و غیره چگونه است.
اضافه بر شرایط جغرافیایی، شرایط جامعه و جامعه شناسی هر منطقه هم هست. هر جامعه ای در هر منطقه ای برای خود خلقیات، سنن، آداب و رسوم و فرهنگ خاص خود را دارد که مربوط به گذشته های تاریخی و طرز زندگی حال او می شود که باز همه اینها بی ارتباط با آب و هوایی که در آن زندگی می کند، نیست. نحوه لباس پوشیدن ساکنان قطب شمال با نواحی استوایی فرق دارد. همین طور در ایران براساس تفاوت های اقلیمی نحوه لباس پوشیدن و زندگی در نواحی سردسیر و کوهستانی با نواحی کویری و گرمسیر تفاوت آشکار دارد.
در ایران به دلیل فلات مرتفعی که داریم و مقدار زیادی آفتاب در سال و در نتیجه، گرمای شدید تابستان و سرمای شدید زمستان باعث شده که ساختمان ها رو به جنوب ساخته شوند که اصطلاحا به آن رو به قبله می گویند و این تبدیل به یک سنت فرهنگی شده است. بنابراین همان طوری که فرهنگ ملت ها انعکاس خود را در معماری داشته و دارد، شرایط اقلیمی و جغرافیایی نیز تاثیر مستقیم روی معماری دارد.

یک معمار تا چه حد باید از تکنیک های خاص ساختمان سازی و محاسبه و طراحی اسکلت و به اصطلاح فرنگی «استراکچر» (Structure) اطلاع داشته باشد؟ آیا این امور را باید برای مهندس ساختمان گذاشت یا معمار نیز باید در این موارد مهارت و تبحر داشته باشد؟
یک معمار حکم یک رهبر ارکستر را دارد. کسی که طراح یک ساختمان است مثل یک سازنده آهنگ و یک رهبر ارکستر باید اطلاعاتی راجع به همه سازها داشته باشد و بنابراین باید به همه عواملی که مربوط به ساختمان و همه ابزار و وسایل بیان آن از جمله استراکچر، نه در حد تخصصی، بلکه آشنایی کافی داشته باشد. به هر حال یک معمار وقتی که طرح یک ساختمان را می دهد باید بداند که طرز اجرای آن چه جور باشد و بعد برای محاسبه رجوع می شود به مهندس محاسب که او به طور دقیق و باز براساس نظر معمار محاسبه کند. همین طور در زمینه های سیستم های الکتریکی و مکانیکی، دکوراسیون، نماسازی، سیستم های گرم و سرد کننده و غیره باید آشنایی مکفی داشته باشد تا بتواند بهترین شیوه ها و سیستم ها را در مناسب ترین مکان آن بنا انتخاب و طراحی کند.

به رغم اینکه معماری خود یک هنر است آیا ضروری است که یک معمار از زمینه های دیگر هنری و حداقل در یک زمینه دیگر هنر تبحر داشته باشد؟
شکی نیست که معمار هایی بوده و هستند که در یک یا چند زمینه هنری کار کرده یا تبحر داشته اند. در گذشته می توان میکلانژ را مثال آورد که هم معمار بود، هم نقاش، هم مجسمه ساز و هم شاعر. در دوران معاصر افرادی همچون رایت و لوکوربوزیه هم معمار بودند و هم نقاش. ولی این را نباید به صورت یک حکم یا یک ضرورت درآورد که حتما یک معمار در زمینه های دیگر هنری تبحر کسب کند. به هر حال ریشه هنر یکی است و آن عشق است. فردی که جوهر هنری داشته باشد فرق نمی کند که معمار باشد یا نقاش یا عکاس هنری یا خطاط. فرد هنرمند به دنبال خلق اثر و خلق هنر است، به دنبال تلطیف احساسات و عواطف مردم جامعه است، به دنبال انتقال درک و احساس درونی اش به دیگران است و این خواست را به هر صورت عملی خواهد کرد. ولی شک نیست که تبحر یک معمار به خصوص در زمینه نقاشی توانایی های هنری او را بیش از پیش افزایش خواهد داد.
از اواسط قرن حاضر با رشد شهرگرایی و افزایش بی سابقه مشکل مسکن، ساختمان سازی به صورت پیش ساخته یا تولید انبوه رواج زیادی گرفته و اغلب این بناها خالی از روح هنری هستند. در ساختن این بناها نیز معمار ها کمتر دخالت دارند و بیشتر جنبه تجاری و سودآوری آنها مدنظر تولیده کننده است. چگونه می توان مساله روح و حال و هوای هنری را در آنها رعایت کرد بدون اینکه از مرز حداقل هزینه خارج نشد؟
این دیگر مربوط به جبر زمان است. ما به رای العین می بینیم که جمعیت دنیا روز به روز در حال افزایش است. تراکم جمعیت به خصوص در نواحی شهری رو به تزاید است. نمونه گویای آن میهن ماست که در فاصله ۱۵ سال پس از انقلاب جمعیت آن دو برابر شد. روشن است برای حل مسکن این جمعیت انبوه، راه حل تولید انبوه مورد توجه دولت ها و شرکت های خصوصی ساختمانی قرار بگیرد. ما در زمانی زندگی می کنیم که همه چیز جنبه تکنیکی به خودش گرفته است. بدنه ها و قطعات ساختمان در کارخانه ها ساخته شده و به فاصله کوتاهی سوار می شوند. اجزا و عوامل ساختمانی حالت استاندارد به خودش گرفته است. حتی گچبری و آینه کاری استاندارد و قالبی ساخته شده که فقط باید روی دیوار و سقف نصب کرد. متاسفانه این بناهای پیش ساخته آن روحی را که از قدیم بود، ندارند به دلیل اینکه ماشین در آن دخالت می کند. البته دست انسان نیز دخالت دارد ولی ماشین نقش اصلی را بازی می کند.
پدیده ماشینیسم در اکثر ابعاد زندگی بشر شهرنشین وارد شده است. اینکه انسان ها ماشینی زندگی کنند، ماشینی راه بروند، ماشینی خرید کنند، ماشینی بخورند، ماشینی بخوابند، ماشینی کار کنند. این سبک انسان را از حالت انسانیتش دور می کند. آن ساختمان سازی ماشینی و پیش ساخته یا زندگی در کاروان های فلزی نیز به دور از روح و احساس انسانی است. درست است که ماشین زاییده خود انسان و فکر انسان است ولی یک مطلب مهم تری نیز هست و آن اینکه معماری تنها ساختمان و در و دیوار و سقف نیست که نه روح داشته باشد، نه زیبایی و نه احساس. اینجاست که باز نقش معمار مطرح می شود. نمی شود جلو روند تولید انبوه را گرفت و اساسا این فرضیه با مقتضیات زمان و الزامات زندگی شهری و شهرنشینی جور درنمی آید ولی حال که مسکن به این شیوه ساخته می شود و خرج خاص خود را نیز برمی دارد، چه بهتر که ایده آل باشد. ایده آل نه لزوما از نظر مساحت و حجم، بلکه در رعایت شوون و جنبه های انسانی در آنها و این امر امکان پذیر نیست مگر اینکه معمار مسوول و دلسوز وارد کار شده و دستگاه های اجرایی این زمینه و راهگشایی را ایجاد کنند که معمار در طراحی این قطعات پیش ساخته دخالت کند تا آن حالت بی روح و صددرصد ماشینی خارج شود. باز مسوولیت بیشتر به صاحبان سرمایه و برنامه ریزان و ادارات مسوول حکومتی برمی گردد که مقرراتی را در این رابطه اعمال و صنایع پیش ساخته را ملزم به رعایت یکسری اصول و قواعد معماری کنند.

 


↑ برگرفته از روزنامه شرق، شماره ۱۵۱۵، یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

One thought on “Interview with Houshang Seyhoun 1”

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *