درباره خارجشدن ویلای نمازی از فهرست آثار ملی و تهدید تخریب آن
سیدمحمد بهشتی
ویلای نمازی در دوره پهلوی دوم توسط معمار، مولف و طراح مطرح ایتالیایی جیو پونتی در باغی بزرگ در محله دزاشیب تهران احداث شد. پونتی در زمره بازیگران اصلی صحنه معماری معاصر جهان است كه در تمامی عرصههای طراحی از كوچكترین مقیاس تا بزرگترین مقیاس صاحباثر است. وی بنیانگذار و مدیر مسوول یكی از معتبرترین و نامآشناترین نشریات معماری – داموس – نیز بوده است. ویلای نمازی یكی از دو اثر این معمار در خاورمیانه است و تمام عناصر این ویلا نیز توسط شخص معمار طراحی شده است.
فارغ از داوری درباره وجوه معمارانه ویلا، این خانه امروز برای ما واجد دلالتهایی خصوصا درباره برههای از تاریخ خودمان است. طراحی و ساخت چنین ویلایی كه احتمالا بسیار پرهزینه بوده، پیش از هر چیز شاهدی بر نوخواهی ایرانیان و با خبر بودنشان از جریانهای روز جهانی است. كارفرمای این ویلا آقای شفیع نمازی، توانسته بود از طریق دوستش محسن فروغی، معمار مشهور مدرن ایرانی، جیو پونتی را بیابد و كارش را به او بسپارد. لذا این ویلا دلالت بر ذوق و ذایقه طبقه متمول زمانه خودش دارد و اینكه خود را مستحق وصل شدن به اصل جریانات مهم جهانی میدیدند و به داشتن كپیهای آن بسنده نمیكردند. نمونههای دیگری از آثار معمارانی از این دست وجود دارد كه مربوط به همین دوره است؛ «مجتمع مسكونی امین» در اصفهان اثر فیلیپ جانسون، «ساختمان بانك ملی شعبه دانشگاه تهران» اثر یرن اوتزن، «كاخ مروارید» اثر فرانك لوید رایت، طرح تبدیل خانه قوامالسلطنه به «موزه آبگینه» اثر هانس هولاین و… كه حاكی از جمع شدن همه اسباب و عللی است كه به ایرانیان اجازه داد به جای ملاقات آوردههای غربی در غرب، آثار آنها را به خانه خود آورند و به تعبیری در میهمانخانه خود بهانههایی برای ابراز آشنایی با برترینهای جهان فراهم كنند و البته از این رهگذر وجههای مقبول در عرصه جهان نیز از خود عرضه كنند. البته میتوان یكایك این وجوه را نقد كرد و از معایب آن نیز گفت. ولی در هر صورت ویلای نمازی بنا به دلالتهای تاریخی و فرهنگیاش واجد ارزش و منحصر به فرد شناخته شد و در سال ۱۳۸۶ برای مصونیت از تخریب و تغییر، در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.
به هر اثری كه در فهرست آثار ملی ثبت میشود یك «شماره ثبت» تعلق میگیرد كه ظاهرا با كدها و اعداد و ارقام دیگری چون كدپستی یا پلاك ثبتی، یا حتی با مختصات جغرافیایی آن تفاوت چندانی ندارد. یعنی در وهله اول همه این اعداد و ارقام و كدها میخواهد به ما بگوید یك خانه یا باغ، یا قطعهای زمین «كجاست». ولیكن شاید تنها موردی كه حقیقتا «جایی بودن» یك اثر را برملا میكند و به ما كمك میكند آنجا را «به جا آوریم»، ثبت آن در فهرست آثار ملی باشد. برای همین فقط آنجاهایی كه واقعا «جایی» است، در این فهرست ثبت شده و صاحب شماره میشود. به سخن دیگر ثبت اثر در فهرست آثار ملی، مثل آویختن چراغی بر درگاه آن است كه به اهل شهر كمك میكند آن اثر را به مثابه ارزشی منحصر بهفرد «بهجا آورند» و حتی از آن شاهد برای رهایی از گمگشتگی و «پیدا شدن» در شهر نیز كمك بگیرند.
مسلما زندگی كردن در شهری كه چراغی ندارد رعبآور است. در تاریكی همه جا «ناكجا»؛ همه كس «ناكس» و همهچیز «ناچیز» است. در چنین وضعیتی اساسا «اهل شهر بودن» معنی ندارد و همه همچون تازهواردان در معرض گمگشتگیاند و قادر به دیدن و درك ارزشها نیستند. لذا آثار ثبتی، ضمن آنكه به اعتبار حقوق خصوصی متعلق به مالكین آن است؛ به اعتبار چراغ بودن و ایجاد روشنایی، در زمره حقوق عمومی همه اهل شهر و حتی همه اهل یك سرزمین است و هر صدمهای كه به آنها بخورد همه را متضرر خواهد كرد.
البته هستند كسانی كه به تاریكی خو كردهاند و حتی سودشان را در «تاریك ماندن» فضا میدانند و همچون خفاشها از روشنایی چراغ فراریاند. این گروه طبیعی است كه با پدیدهای نظیر ثبت مخالف باشند و همه تلاششان را برای خاموش كردن این چراغ بر درگاه آثار ثبتی به كار بندند. اما از آنجا كه «آیین چراغ خامشی نیست» خوشبختانه نه فقط ثبت شدنِ آثار، باعث دیده شدن و مصونیت آنها میشود، «خارج شدن اثر از ثبت» نیز معمولا حساسیت مضاعفی را در میان اهل شهر برمیانگیزد. به زعم بنده ماجرایی كه برای ویلای نمازی پیش آمده و مواردی از این دست از آن بزنگاههایی است كه تمایل و استقبال مردم از روشنایی مدنیت را آشكار میكند. شاید همه كسانی كه به این موضوع اعتراض كردند اختصاصا با ارزشهای ویلای نمازی آشنا نباشند ولی نسبت به مراقبت از چراغهای شهرشان حساسیت دارند. آنان درك میكنند كه هرقدر ویلای نمازی به روشنایی شهرشان افزوده، در عوض تخریب آن و جایگزینیاش با هتل پنجستاره و چندده طبقه، عرصه شهر را تاریكتر خواهد كرد.
مدیران شهری ما به دلیل چند دهه سیطره تاریكی بر فضای مدنی، به فنون «مدیریت در تاریكی» مجهز شدهاند البته چارهای جز این هم نداشتند. ولی بر این اعتقادم كه با توجه به تقاضای عمومی شهروندان برای هرچه روشنتر شدن فضا، شهر ما در حال گذار از تاریكی شبِ بحرانِ مدنیت به روشنایی روزِ مدنیت است. حتی اگر بتوان چراغها را كمفروغ یا خاموش كرد، خورشید مدنیت همچون برهان قاطع در حال طلوع است و كسی نمیتواند با آن دربیفتد. در پرتو آفتاب مدنیت، برای درك ارزش جاها و چیزها و اشخاص دیگر نیازی به تكیه بر مقوله ثبت نیز نداریم؛ البته سازوكارهایی چون ثبت، اهرمی مدیریتی و طولانیمدت است و برای اوقاتی پیشبینی شده كه تاریكی ناشی از غلبه بحران مدنیت وجود حفاظهای قانونی برای روشن نگهداشتن چراغها را ایجاب میكند، لیكن در اوقات روشنایی اساسا نیاز چندانی به عرض اندام پیدا نمیكند.
مدیران شهر نباید خردهگیری اهل شهر بر اقداماتی كه منجر به مخدوش شدن ارزشهای شهرشان میشود را به حساب توطئه رقبای سیاسی خود بگذارند و باید درك كنند كه در روشنایی مدنیت، خواهناخواه همه امور به چشم میآید و ارزشها بر همه آشكار میشود. دیگر بر مدیران شهری واجب است همگام با بدنه جامعه خود را برای تغییر آماده كنند و متوجه باشند كه زمانه تصمیمگیری خیرخواهانه یا سوداگرانه در تاریكی و در پشت درهای بسته به سر آمده است. یعنی درباره هر امری از حل معضل ترافیك، تا احداث بزرگراه، صدور پروانه ساخت یا جواز تخریب و… باید پاسخگوی افكار عمومی باشند. البته خیرخواهان با وجود دشواری به استقبال روز میروند و آنانكه در انكار میمانند، از لطف روشنایی مدنیت بیبهره و محروم میمانند.
از همه محرومتر خفاش بود/ كه عدوی آفتاب فاش بود
نه تواند در مصافش زخم خورد/ نه بنفرین تاندش مهجور كرد
↑ برگرفته از روزنامه اعتماد، شماره ۳۷۰۳، دوشنبه ۶ دی ۱۳۹۵
سلام و ممنون از اطلاع رسانی سایتتان.
در نوشته آقای بهشتی که عمدتاً درد دل است تا نشان دهنده راهکار که دیگر اتفاقاتی از این قبیل نیفتد یکی دو مورد به نادرستی نوشته شده است. از آنجایی که سایت شما شاید رفرنس خیلی از معماران جوان و دانشجویان باشد موارد درست را در جهت ثبت در سایتتان بیان می نمایم.
در متن نوشته اشاره شده است که مجتمع مسکونی امینی در اصفهان کار فلیپ جانسون است. نمی دانم منبع آقای بهشتی چیست ولی تا آنجایی که مجموعه کارهای جانسون نشان می دهد ایشان هیچ ساختمانی را در ایران طراحی ننموده اند. اشتباه آقای بهشتی و دیگران شاید از اینجا ناشی شده که در سال 1350 Johnson Burgee Architects که مدتی شریک فلیب جانسون بود در ایران دفتر معماری باز می کند و معمار محلی شرکت در ایران را هم معمار هندی بنام Raj Ahuja بود. طرح مجتمع با طراحی و نظارت شرکت Johnson Burgee Architects و زیر نظر معمار هندی طراحی و اجرا می گردد. خوشبختانه هنوز معمار هندی در آمریکا زنده و شرکت معماری دارد.
مورد دیگر آقای بهشتی در متن نوشتاری خودشان از فرانک لوید رایت به عنوان طراح کاخ مروارید که متعلق به اشرف پهلوی بود نام برده است. طرح کاخ کلاً متعلق به بنیاد رایت است و طراح کاخ هم داماد رایت William Wesley Peters است که همزمان مسئول بنیاد رایت تا زمان مرگش در سال 1991 هم بود. این کاخ با طراحی داماد رایت برای بنیاد رایت با نظارت معمار محلی ایرانی مرحوم نظام عامری که شاگرد رایت هم بود ساخته شده است.
ب امیری