فرمالیسم در مایکروویو
بازخوانی پروژه فکری پویان روحی
بابک سلیمانی
پویان روحی در سالهای اخیر، به یکی از چهرههای اثرگذار و پرنفوذ در گفتمان معماری ایران تبدیل شده است. ترجمههای او از آثار متفکران غربی، از جمله کتابهای «نظریههای پستمدرن در معماری» و «تاریخ تئوری معماری»، سهم مهمی در معرفی تاریخ و نظریه معماری به جامعه ایران داشته است. از دیگر سو، حمایت نهادهایی چون «کانون معماران معاصر»، جایگاهی برای او فراهم کرده است که بتواند مسیر اندیشه و مباحث نظری معماری در ایران را به شکلی جدی هدایت کند. همین موقعیت ویژه، ضرورت نقد اندیشههای او را دوچندان میسازد.

این نوشتار در سه بخش، به بررسی پروژه فکری پویان روحی میپردازد: نخست، نشاندادن زمینه تاریخی آن؛ دوم، بررسی نقش ترجمههای روحی در ورود گفتمان فرمالیستی به ایران؛ و سوم، تحلیل شیوههای زبانیای که او برای حذف دیگر رویکردها به کار میگیرد. این بررسی، تصویری ترسیم میکند از پروژهای که بهجای خلاقیت، به بازتولید ایدههای مصرفشده متکی است، ایدههایی که از یخچال تاریخ بیرون آمدهاند تا برای مصرف مخاطب ایرانی گرم شوند؛ پروژهای که در ریشههای خود، نه آوانگارد و انتقادی، بلکه بازتابی از محافظهکاری ساختاری در سطح جهانی است.
پیشینه
گفتمانهای نظری هیچگاه در خلا شکل نمیگیرند، بلکه همواره برآمده از شرایط مادی و تاریخی هستند. فرمالیسم دهههای پایانی قرن بیستم تلاشی بود در واکنش به موج میانرشتهای دهه ۱۹۶۰ برای پسگرفتن استقلال معماری از دیگر رشتهها؛ رویکردی جسورانه برای کشف ظرفیتهای درونی معماری، بدون اتکا به تاریخ، فلسفه یا علوم اجتماعی. این جریان در دو دهه نخست خود، بیشتر بر روی کاغذ پیش میرفت، در قالب مقالات، کتابها و پروژههای فرضی؛ اما شکوفایی عمومی این جریان در مدارس معماری، و در میان معماران و کارفرماهای عمومی و خصوصی، پس از سال ۱۹۹۱ اتفاق افتاد، در فضای آکنده از خوشبینی مطلق پس از جنگ سرد که فوکویاما آن را «پایان تاریخ» نامگذاری کرد.
با فروپاشی شوروی و نابودی «دشمن اصلی»، این تصور غالب شد که مسائل بزرگ بشر حل شده و جنگهای ایدئولوژیک به پایان رسیدهاند. در این فضای صلح که در آن، سرمایهداری و بازار آزاد از تمام مشکلات بشری مراقبت میکرد، بزرگترین مسئله پیش رو، فرار از ملال و سکوت روزمرگی بود. قهرمانان فیلمهای آمریکایی از یکهتازهای جنگجوی مجموعه فیلمهای Rambo که کمونیستها را شکار میکردند، به مردان فیلم Fight Club تبدیل شدند که به دلیل نبودن جنگ بزرگی برای جنگیدن، آنقدر از زندگی آرام و بیدغدغه خود خسته شده بودند که برای احساس «زندگی واقعی»، به جان هم میافتادند. در این فضا، فرمالیسم فارغ از خاستگاه اصلی خود، به راهی تبدیل شد برای خلق هیجان و تصور آینده، در شرایطی که جامعه غربی خود را فارغ از بحرانهای تاریخی میپنداشت. پروژههای کاغذی از کتابخانهها بیرون کشیده شدند و معماران فرمالیستی که برای امرار معاش، به تدریس و نوشتن مشغول بودند، ظرف چند سال، تبدیل به ستارههای عمومی شدند. این استقبال، نه از روی ظرفیت انتقادی پروژه فرمالیستی، بلکه از روی ظرفیت آن برای نرمکردن گوشههای زبر سرمایهداری صورت گرفت. تناقض مرکزی پروژه نیز در اینجا آشکار شد: از همان ابتدا، تمرکز انتقادی پروژه فرمالیستی، نه روی مراکز سرمایه و قدرت، بلکه روی خود معماری بود. این توجه انتقادی به فرم معمارانه، فرمالیستها را تبدیل به موتور تولید فرمهای تازه کرد، همان چیزی که سرمایهداری دهه ۹۰ میلادی برای درمان ملال جامعه نیاز داشت.
خوشبینی غرب در دهه ۹۰ میلادی، پس از برخورد با «امر واقعی»، فرو ریخت. نخست، حملات یازده سپتامبر (۲۰۰۱)، هویت جهانی و تصور نابودی دشمنان غرب را به چالش کشید؛ سپس طوفان کاترینا (۲۰۰۵) با نمایش آسیبپذیری شهرها و برجستهکردن مسئله تغییرات اقلیمی، معماری و شهرسازی را به مرکز پرسشهای تازه کشاند؛ و سرانجام، بحران مالی ۲۰۰۸ که از دل بحران مسکن برخاست، نابرابریهای اقتصادی را آشکارتر کرد و نشان داد که معماری و ساختوساز، نه در حاشیه، بلکه در متن بحران قرار دارند. این رویدادها یکی پس از دیگری، حباب فرمالیسم را ترکاندند و زمین بازی محدود آن را زیر ضربه بردند. پس از سال ۲۰۰۸، فرمالیسم همچنان در قالب فرمهای پرزرقوبرق برای افزایش ارزش زمین و برندسازی شهری، به بقای خود ادامه میدهد، البته اینبار، اغلب در کشورهای در حال توسعه. مشتریان این معماری، میلیاردرها و دولتهایی هستند که میخواهند با ساختمانهای «آیکونیک»، بر نقشه ظاهر شوند، از آذربایجان تا چین، از برزیل تا ایران.
برای ایران پس از انقلاب و جنگ که با اقتصاد جنگی و بازسازی پساجنگ، آن هم با نفت ۹ دلاری، دستوپنجه نرم میکرد، طبیعی بود که دغدغه «فرمالیسم پساجنگ سرد غرب» در دستور کار نباشد. ایران در دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰، همچنان به سراغ چارچوبهای نظری گذشته، از قبیل مدرنیسم بازسازی پس از جنگ جهانی دوم، میرفت، زیرا شرایط مادی مشابهی را تجربه میکرد. سرزنش معماران ایرانی آن دوره برای اهمیتندادن به «معماری فولد» یا «فرم ضعیف»، نادیدهگرفتن این واقعیت است که آنها تحت شرایط مادی کاملا متفاوتی فعالیت میکردند. اما از اوایل دهه ۱۳۸۰، با افزایش قیمت نفت، انفجار جهانی کالاهای مصرفی و گسترش رسانههای اینترنتی بود که طبقات بالای جامعه ایران به چنین ایدههایی روی خوش نشان دادند. البته این به معنای حل بحران مسکن، مشکلات زیستمحیطی و شکافهای اجتماعی نبود، ولی از آنجا که دولت ساختوساز در سطح کلان را در انحصار خود گرفته بود، معماران «الیت» به سمت پروژههای خصوصی رفتند و فرمالیسم را پذیرفتند.
روایت فرمالیسم از مسیر ترجمه
پویان روحی با ترجمهها، متون و سخنرانیهای خود، تبدیل به مهمترین نماینده تفکر فرمالیسم در جامعه معماری معاصر ایران شده است. بیتردید، ترجمههای او سهم مهمی در دسترسپذیر کردن متون نظری طیفی خاص از متفکران (آیزنمن، کیپنس، ماس) و نهادها (SCI-Arc و Log) برای معماران و دانشجویان ایرانی داشتهاند. محدودیت طیف ترجمههای روحی، اگر صرفا در حد انتخاب شخصی او باقی میماند، در ذات خود مسئلهساز نبود، اما وقتی این ترجمهها در کنار نوشتههای نظری و سخنرانیهای او قرار میگیرند، روایت دیگری به دست میدهند. مقالاتی همچون «در برابر ایدئولوژی»، نشان میدهند که انتخابهای او برای ترجمه، همسو با یک پروژه فکری هستند؛ چارچوبی که از طریق ترجمهها وارد میشود، در نوشتههای تحلیلیاش، بدل به ابزاری میگردد برای بیاعتبارسازی دیگر رویکردها، از پدیدارشناسی و زمینهگرایی گرفته تا حرفهگرایی و توجه به سلیقه عمومی. در این مسیر، روحی از سه اسلحه کلامی برای این حذف استفاده میکند.
۱. برچسب ایدئولوژیک
پویان روحی تمام طیفهای فکری رایج در معماری ایران را ایدئولوژیک توصیف میکند، اما چنین توصیفی، نه با معنای لغوی ایدئولوژی (مجموعهای از ایدهها) و نه با معنای چپگرایانه آن نزد آلتوسر یا ژیژک تطابق دارد. استفاده او از این کلمه تنها در معنای رایج در سنت فکری ایران، معنا مییابد، جایی که «ایدئولوژی» هممعنی با «تحجر» یا «دگماتیسم» است. در این چارچوب، او ایدههای خود را «غیرایدئولوژیک» و بدیهی جلوه میدهد و تمام رویکردهای دیگر را «ایدئولوژیک» و قابل طرد معرفی میکند. چنین استفادهای از ترجمه و مفاهیم نظری، پروژه او را بدل به ابزاری برای حذف دیگر صداها ساخته است. این در حالی است که روحی خود تمامقد، در ظاهر یک ایدئولوگ برای فرمالیسم ظاهر میشود که نهتنها میخواهد بقیه ایدئولوژیها را از صحنه بیرون براند، بلکه میخواهد ایدئولوژی مورد نظرش را به تنهایی، به کرسی بنشاند.
۲. ارجاع به مرجعیت، بهجای استدلال
در نوشتههای پویان روحی، بهندرت میبینیم که او بهطور جدی، وارد بحث تئوریک با رویکردهایی مثل پدیدارشناسی یا معماری اجتماعی شود و توضیح دهد چرا این مسیرها «نامعتبر» یا «بیثمر» هستند. در مقابل، این پروسه حذف، با اتکا به نقلقولهایی از مراجع غربی که او آنها را مرجعیت معماری معاصر میداند، جریان مییابد: اول، زمین بازی غالبا با نقلقولی از آیزنمن یا یکی از پیروانش، محدود به فرمالیسم میشود، و بعد هر رویکرد دیگری که در این تعریف نمیگنجد، از بازی کنار گذاشته میشود. برای مثال، بهجای آنکه توضیح دهد چرا پدیدارشناسی برای فهم تجربه زیسته فضا ناکافی است، صرفا نقل میکند که پیتر ترومر گفته که پدیدارشناسی فقط توان توضیح حالوهوای معماری را دارد و به تولید دانش منجر نمیشود؛ یا بهجای نقدی جدی بر معماری اجتماعی، تنها یادآور میشود که «کیپنس یا ماس چنین دیدگاههایی را ارتجاعی میدانند.» در چنین چارچوبی، استدلال جای خود را به مرجعیت میدهد و ارزش یا بیارزشی یک مسیر، صرفا بسته به برچسبی است که فلان نظریهپرداز غربی به آن زده است. این روش بهظاهر «نقادانه»، در واقع، عمیقا غیرنقادانه است، زیرا نقد را به تکرار قضاوتهای پیشساخته تقلیل میدهد، بیآنکه دلایل، شرایط و بستر محلی بررسی شوند.
۳. دوگانه پیشرو/محافظهکار
پویان روحی در نوشتهها و سخنرانیهایش، یک دوگانه سادهانگارانه بنا میکند: یا «پیشرو»یی یا «محافظهکار». او طیفی محدود از معماران و نظریهپردازان نزدیک به سایآرک و آیزنمن را در جایگاه «آوانگارد» مینشاند و سایر جریانها را بی هیچ تردیدی، در ردیف محافظهکاران قرار میدهد. اما پرسش اساسی اینجاست: آوانگارد در چه زمینهای؟ آنچه روحی «آوانگارد» مینامد، در عمل، بیشتر به بازیهای فرمال در زمین از پیش تعریفشده فرم فروکاسته میشود. اگر دقیقتر نگاه کنیم، بسیاری از این «پیشروها» نهتنها مرزهای سیاسی، اجتماعی یا اکولوژیک را جابهجا نکردهاند، بلکه به تثبیت همان وضع موجود یاری رساندهاند: از تداوم نئولیبرالیسم اقتصادی تا تشدید بحران زیستمحیطی و رهاکردن مسئله مسکن در وضعیت ناپایدار. در نتیجه، نوآوری درون این زمین محدود فرمالیستی، به اشتباه، معادل «آوانگاردیسم» معرفی میشود؛ حال آنکه این جریان، به همان اندازه که خود را در عرصه فرم پیشرو میپندارد، در عمل، نقشی انکارناپذیر در پیشبرد محافظهکارترین نیروهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دوران معاصر داشته است.
از سوی دیگر، پویان روحی پروژهای را «معاصر و مترقی» معرفی میکند که اوج خود را در دهه ۹۰ میلادی تجربه کرده است. در آن زمان، بازگشت به «خودآیینی معماری»، اقدامی تازه و انتقادی بود، تلاشی برای کشف ظرفیتهای درونی این رشته. اما ظرفیتهای این رویکرد بارها مصرف شده و امروز دیگر نه در صف مقدم نظریهپردازی معماری است و نه میتواند ادعای پیشرو بودن داشته باشد. حتی تلاشهایی مانند ورود فلسفه OOO به مدرسههایی چون SCI-Arc، یا پروژههای فرمالیستی شاگردان آیزنمن، یا بازتولید زبانهای شکلی در کارگاههای تئوریک معمارانی نظیر گرگ لین و جفری کیپنس، بیشتر تلاشی هستند برای زنده نگهداشتن این سنت، نه نشانه زندهبودن آن. این نقدها البته ارزش تاریخی آن سنت را نفی نمیکنند؛ مسئله اینجاست که تاکید روحی بر «پیشرو» و «آیندهدار» بودنش با واقعیت گفتمان معاصر همخوان نیست. برعکس، سالهاست که این گفتمان از سوی گفتمانهای دیگر، از رویکردهای اکولوژیک و عدالتمحور گرفته تا نظریههای سیاسی و اجتماعی معماری، با نقدهای جدی مواجه شده است.
جمعبندی
بررسی آثار، ترجمهها و موضعگیریهای پویان روحی نشان میدهد که نقش او در معماری معاصر ایران، فراتر از یک مترجم یا مفسر است؛ او در عمل به یکی از معماران گفتمان بدل شده است، کسی که میکوشد با تکیه بر مرجعیت فرمالیسم و شاگردان آیزنمن، زمین بازی نظری معماری ایران را محدود به یک روایت خاص کند. ترجمههای او از متون کلیدی، در کنار نوشتهها و سخنرانیهایش، یک پروژه منسجم را شکل دادهاند، پروژهای که بهظاهر از نقد ایدئولوژی سخن میگوید، اما خود با اتکا به سه سازوکار «برچسبزنی ایدئولوژیک»، «ارجاع به مرجعیت، بهجای استدلال» و «دوگانهسازی پیشرو/محافظهکار»، در عمل به حذف دیگر صداها و مسیرها میانجامد.
از دل رویکرد پویان روحی، فرمالیسمی احیا میشود که ریشههای تاریخی و زمینههای مادی آن به شرایط دهه ۱۹۹۰ غرب باز میگردد، دورانی که در خوشبینی پس از جنگ سرد، این جریان توانست با تولید فرمهای تازه، نیاز سرمایهداری به هیجان و تنوع ظاهری را برآورده سازد. اما همانطور که نشان داده شد، این پروژه پس از مواجهه با رویدادهای واقعی و بحرانی قرن جدید (یازده سپتامبر، طوفان کاترینا، بحران مالی ۲۰۰۸)، انرژی خود را از دست داد و امروز بیش از آنکه موتور محرک نظریه باشد، به ابزاری برای برندسازی شهری و معماری سرمایهداری بدل شده است. تلاشهایی که هنوز در قالب واردکردن فلسفه OOO به مدارس طراحی، بازتولید فرمهای فرمالیستی یا بازخوانی آیزنمن و شاگردانش ادامه دارد، بیشتر نشانه تلاش برای زنده نگهداشتن یک سنت رو به افول هستند، تا گواهی بر زندهبودن و آیندهدار بودن آن.
در این میان، نقد پویان روحی، نه نفی اهمیت تاریخی فرمالیسم است و نه انکار ارزش ترجمههای او. بلکه مسئله در اینجاست که او با تحمیل این سنت به عنوان تنها مسیر «پیشرو»، فضا را بر تنوع و کثرت دیگر گفتمانها میبندد، گفتمانهایی که از پدیدارشناسی و زمینهگرایی گرفته تا رویکردهای اکولوژیک، عدالتمحور و اجتماعی، امروز بیش از هر زمان دیگر به معماری معنا و ضرورت بخشیدهاند. اگر نظریه در معماری قرار است واقعا نقشی زنده و مولد ایفا کند، باید بهجای حذف و برچسبزنی، امکان گفتوگو، تکثر و نقد متقابل را فراهم آورد. تنها در چنین فضایی است که معماری میتواند با واقعیتهای اجتماعی، سیاسی و زیستمحیطی زمانه پیوند برقرار کند و از تبدیلشدن به ابزاری صرف برای بازتولید ملال یا تثبیت وضع موجود، فراتر رود.
این یادداشت بیش از آنکه نقد علمی باشد، شبیه اتهامزنی بدون سند است. متن فاقد منبع است، مفاهیم را تعریف نمیکند و نمونههای عینی ارائه نمیدهد؛ صرفاً با برچسبزنی و تحریف واقعیتهای ایران، معماران و پژوهشگران را محکوم میکند. او جایگاه فرمالیسم و تلاشهای پویان روحی را نادیده میگیرد، محدودیتهای تاریخی و اقتصادی کشور و مهاجرت نخبگان را فراموش میکند و با بهکارگیری واژههای مبهم، بحث را به جدل لفظی تنزل میدهد.
اگر هدف از گفتوگوی معماری ایران ارتقاء فهم و تحلیل باشد، نخست باید بر مفاهیم روشن و واقعیتهای مستند متکی باشد، نه بر روایتهای یکطرفه و اتهامزنی. بسیار تأسفآور است که چنین نوشتههای غیرحرفهای و سخیف در محیطی منتشر میشوند که باید محل گفتوگوی علمی و تخصصی باشد. انتشار متونی که فاقد هرگونه منبع مستند هستند، به جای ارتقاء بحث معماری، تنها فضا را به شایعه و اتهام محدود میکند.