Architectural Optimism; A Critical Review of A Simplification / Ali Darabzad

خوش‌بینی معماری  
نگاهی انتقادی به یک ساده‌سازی 

علی داراب‌زاد

هومن طالبی، معمار ایرانی، در اظهارنظری مختصر، اما قابل تامل در کتاب «در برابر ایدئولوژی [یک نقشه فرار برای معماری]»۱ می‌گوید: «ما معمارها باید ذاتا خوش‌بین باشیم و خوش‌بینی مسئله‌ای نهفته در ماست. زمانی که یک معمار خوش‌بینی‌اش را از دست می‌دهد، می‌شود پیرانزی یا لبیوس وودز، و نمی‌تواند پروژه‌هایش را بسازد. ما مجبوریم به ساختن و مثبت فکرکردن، و وقتی مثبت فکر نکنیم، نمی‌توانیم بسازیم.» این جمله که به صورت کوتاه‌تر در صفحه اینستاگرام معمار ایرانی منتشر شده است، در لایه‌ نخست خود نوعی دعوت به پافشاری و امید در فرایند طراحی و تحقق معماری است، اما در سطحی عمیق‌تر، با نگاهی تئوریک، چنین اظهارنظری حامل دو پیش‌فرض بنیادین و مسئله‌ساز است: نخست، تقلیل نساختن به ناکامی یا ضعف؛ دوم، برابر دانستن بدبینی با انفعال یا بی‌ثمری. این یادداشت با بازبینی مفهومی و تاریخی این دو فرض، تلاش می‌کند تا نسبت میان خوش‌بینی، بدبینی، و عمل معمارانه را با نگاهی انتقادی بازخوانی کند.

بدبینی به مثابه‌ نیروی نقد
در تاریخ تفکر، بدبینی صرفا امری روان‌شناختی یا عاطفی نبوده، بلکه در مواردی دقیقا شکل‌ خاصی از اندیشیدن بوده است. فلاسفه‌ای چون شوپنهاور، نیچه و بعدها تئودور آدورنو، با بهره‌گیری از نگاه بدبینانه به وضعیت عقل مدرن، به مفاهیمی چون «اراده کور»، «تراژدی فرهنگ» و «دیالکتیک منفی» دست یافتند. در این سنت، بدبینی نوعی توانایی برای دیدن ترک‌ها، شکاف‌ها و تضادهای بنیادین در نظم موجود است. آدورنو در دیالکتیک منفی، با انتقاد از خوش‌بینی متافیزیکی فلسفه‌ کلاسیک، نشان می‌دهد که گشودگی به تغییر، از دل نفی و انکار شکل می‌گیرد، نه از دل تایید و امید ساده‌لوحانه.

در حوزه‌ معماری نیز بدبینی می‌تواند منشا تفکر انتقادی باشد. تافوری با رد ایده‌ «خودبسندگی معماری» در نسبت با سرمایه‌داری، معماری را در بطن تضادهای ایدئولوژیک تحلیل می‌کرد. آثار او ناظر بر نوعی یاس فلسفی، اما مولد بود: نوعی عدم رضایت ساخت‌مند که به تولید مفهوم می‌انجامید. همین منطق را می‌توان در نگاه ژاک دریدا نیز دید، فیلسوفی که با دقت بدبینانه به سازوکار معنا، بنیان نظری «دیکانستراکشن» را بنا نهاد، رویکردی که بعدها تاثیر مستقیمی بر گفتمان معماری داشت و امثال برنارد چومی، پیتر آیزنمن و حتی دنیل لیبسکیند را تحت تاثیر قرار داد. در این میان، اشاره‌ طالبی به لبیوس وودز به‌ عنوان نماد شکست، ناشی از بی‌توجهی به همین سنت است. آثار وودز نه حاصل بدبینی منفعلانه، که برآمده از «شکل‌بندی تصویری» یک تفکر انتقادی است، تخیل معمارانه‌ای که مرز میان هنر، نظریه و معماری را فرو می‌ریزد و شرایط «ساخت‌ناپذیر» را به بستر مقاومت تبدیل می‌کند.

خوش‌بینی، ساده‌سازی و چشم‌پوشی
در برابر رویکرد بدبینانه، خوش‌بینی در معماری، اگر از بنیان نظری و نقد تهی باشد، به‌راحتی به ساده‌لوحی حرفه‌ای تبدیل می‌شود. خوش‌بینی بدون تفکر، در نهایت به نوعی خودفریبی بدل می‌گردد که چشم خود را بر بحران‌های بنیادین می‌بندد: از فروپاشی نهادهای معماری گرفته تا فساد در فرآیند ساخت، سانسور فرهنگی، و فقر گفتمان تئوریک. در این معنا، خوش‌بینی گاه نه نیرو بخش، بلکه مسکن و غفلت‌آور است.

نگاه بدبینانه‌ای که در آثار زیمل نسبت به تجربه‌ مدرن در کلانشهر، و نیز در اندیشه‌ کاچیاری در واکاوی بحران‌های فرهنگ بصری معاصر دیده می‌شود، نشان می‌دهد که مواجهه‌ انتقادی با «امر واقعی»، نه نشانه‌ یاس، بلکه شکل بالاتری از آگاهی تاریخی است. بنابراین برخلاف نظر طالبی، از دست‌رفتن خوش‌بینی می‌تواند نه نشانه‌ سقوط، که نشانه‌ بلوغ نظری باشد.

ساختن، نه به هر قیمت
هومن طالبی نساختن را به‌ مثابه‌ شکست تصویر می‌کند، اما ساختن فی‌نفسه ارزشی ندارد، مگر آنکه با بنیان نظری همراه باشد. معماری، اگر صرفا معادل ساخت‌وساز تلقی شود، نه‌تنها به مهندسی تقلیل می‌یابد، بلکه وجه هنری و گفتمانی‌اش نیز از بین می‌رود. ساختن زمانی معنا دارد که بتواند به زبان معماری، پاسخی به وضعیت تاریخی، اجتماعی و فرهنگی زمانه باشد. اگر نه، هر ساختی، صرفا تکرار منطق‌های موجود است و نه تغییر آن. به همین دلیل است که معماری‌ای که می‌سازد، اما نمی‌اندیشد، ممکن است بسیار کم‌اثرتر از معماری‌ای باشد که نمی‌سازد، اما می‌اندیشد. در این معنا، بدبینی می‌تواند پیوندی عمیق با هشیاری زیبایی‌شناختی و سیاسی داشته باشد؛ زیرا فقط کسی که به سازوکار قدرت، ایدئولوژی و ساختارهای فاسد حساس است، می‌تواند از ساختن پرهیز کند و به تامل پناه ببرد، تاملی که خود نوعی کنش معماری است.

معماری میان واقعیت و بحران
در نهایت، جمله‌ هومن طالبی حامل هشداری ارزشمند است: بی‌امیدی در معماری، همان اندازه خطرناک است که ساده‌انگاری؛ اما تقلیل نساختن به شکست و بدبینی به ناباروری، فروکاستن معماری به سطحی از عمل‌گرایی خام است که در آن، «ساختن به هر قیمت» جای تفکر را می‌گیرد. معمار آینده بیش از آنکه خوش‌بین باشد، باید آگاه باشد، آگاهی‌ای که گاه با بدبینی همراه است، اما بدبینی‌ای که تولید معنا می‌کند. شاید پیرانزی، وودز یا حتی تافوری نساختند، اما چیزی ساختند که ماندگارتر از هر ساختمان فیزیکی بود: شکلی از دیدن، اندیشیدن و نقد.

 


[۱] روحی، پ. (۱۴۰۲). در برابر ایدئولوژی [یک نقشه فرار برای معماری]. مشهد: کتابکده کسری.

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *