Interview with Houshang Seyhoun 4

گفت‌وگوی روزنامه جهان صنعت با هوشنگ سیحون
زندگی «پدر معماری مدرن ایران» در آثارش جریان دارد

علی فراستی

مهندس هوشنگ سیحون نیاز به معرفی چندانی ندارد. برخی او را پدر معماری مدرن ایران می دانند. فعالیت هنری و معماری وی در طول نیم قرن زبانزد همه عاشقان فرهنگ و هنر ایران زمین بوده است، وی سبک خاصی در معماری ایران پدید آورد که تلفیقی هماهنگ و موزون بین گونه های معماری سنتی و کهن ایران با فن آوری، دانش مهندسی و سبک مدرن معماری جهان است.

سیحون در خانواده‌ای آشنا با موسیقی به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا عبدالله فراهانی از پیشگامان موسیقی سنتی و معروف به پدر موسیقی سنتی ایران بود. مادر وی، مولود خانم، از نوازندگان تار و سه ‌تار و نیز دایی او مرحوم احمد عبادی، استاد بزرگ سه‌تار بود.

او پس از پایان تحصیل معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار (اولین رئیس دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و رئیس اداره باستان‌شناسی وقت ایران) برای ادامه تحصیل راهی پاریس می‌شود و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس (بوز آر) طی حدود ۳ سال تحت تعلیم “اوتلو زاوارونی” به تکمیل دانش معماری خود می‌پردازد و در سال ۱۳۳۰ فارغ التحصیل شده و به ایران باز میگردد. او در بازگشت به ایران در سن ۲۳ سالگی نخستین اثر معماری خود که بنای یادبودی بر آرامگاه بوعلی سینا بوده است را طراحی کرده و در مسابقه طراحان برنده می شود.

سیحون در طول سالهای فعالیت خود عضو شورای ملی باستان‌شناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاههای ایران و کمیته بین‌المللی ایکوموس (Icomos، وابسته به یونسکو در پیش ازانقلاب) بوده و به مدت ۱۵ سال مسؤولیت مرمت بناهای تاریخی ایران را برعهده داشته است.

وی استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده و یک دوره ریاست این دانشکده را عهده دار بوده است. استاد «هوشنگ سیحون» به مرد بناهای ماندگار معروف است. از میان پروژه‌های طراحی و ساخته شده وی می‌توان به آرامگاه بزرگانی چون خیام، کمال الملک، بوعلی سینا، نادرشاه افشار، کلنل محمدتقی خان پسیان و ده‌ها مقبره و آرامگاه دیگر و نیز طراحی بنای «موزه توس» در سال ۱۳۴۷ و همچنین ساختمان بانک سپه در میدان توپخانه تهران اشاره کرد.

وی همچنین طراحی ساختمان‌های سازمان نقشه برداری کل کشور، کارخانه نخ ریسی کوروس اخوان، کارخانه آرد مرشدی، مجتمع آموزشی یاغچی آباد، سینما آسیا، سینما سانترال، کارخانه کانادادرای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز، کارخانه یخ سازی کورس اخوان و حدود ۱۵۰ پروژه مسکونی خصوصی را بر عهده داشته است.

او در دنیای ابعاد، از معانی پر رمز و راز باطن سخن به میان می‌آورد و برای بزرگانی که معمار و طراح آرامگاه‌شان بوده، کوشیده است تا معانی باطنی، فلسفه نظری و ساحت وجودی هر یک را در نقش مقبره‌اش متجلی و نمایان سازد. به عنوان مثال استاد سیحون در سال ۱۳۳۸، طرح آرامگاه حکیم عمر خیام را مبتنی بر اصول ریاضی و مثلثاتی خیام، پایه‌گذاری و طراحی نموده‌است.

استاد سیحون یک نقاش چیره دست نیز بود و آثار سیاه قلم او بارها در گالری ها معروف جهان به نمایش درآمد. او در کنار معماری، به نقاشی از مناظر و روستاهای ایران می‌پرداخت و نمایشگاه‌هایی از آثار خود را، در ایران و در خارج از ایران برپا کرده‌است.

تصویرهایی که تا دهه سی و چهل خورشیدی در ادبیات ایران از دهات به خواننده می داد، تصاویری از نمادهای نکبت و نحوست بود. دهات جایی بود برای استثمار، فقر و محرومیت. هوشنگ سیحون شاید اولین کسی بود که زیبایی‌های ساده روستاهای دورافتاده ایران را کشف کرد و با سیاه فلم توانای خود زوایای هنری و معماری آنرا به تصویر کشید. آثار نقاشی وی در نمایشگاهی در دانشگاه ماساچوست در سال ۱۳۵۱ در کنار آثار هنرمندانی چون پیکاسو و سالوادور دالی به نمایش درآمد.

مهندس هوشنگ سیحون در ۵ خرداد ۱۳۹۳ در سن ۹۳ سالگی در شهر ونکوور کانادا با کوله باری پربار از دستآوردهای معماری و هنری درگذشت. نگارنده این افتخار را داشت تا در چند جلسه به طرح برخی سؤالات پیرامون تاریخ معماری ایران و جهان از ایشان بپردازد. امید است که این مصاحبه مورد توجه نسل جوان معماران و مهندسان ایرانی قرار گیرد.

در قرن هفتم میلادی که اسلام ظهور پیدا کرد تأثیر خاصی روی معماری گذاشت و یک موجی ار مسجد سازی شروع شد. این دوران همزمان با دوران معماری گوتیک و سپس نهضت رنسانس در اروپا بود. چه تأثیراتی سبک معماری اروپائی روی معماری کشورهای مسلمان و بخصوص کشورهای سواحل مدیترانه داشت؟

معماری در کشورهای مسلمان تأثیر مستقیم از معماری ساسانیان گرفته بود و آنچه می خواهم عرض کنم برعکس سؤالی است که مطرح کردید که گفته می شود معماری اروپا روی معماری این ممالک تأثیر گذار بوده است. برای اثبات این ادعا باید برگردیم به مدارک و اسناد منتشر شده:

در اواسط دوران قاجار، حول و حوش زمان ناصرالدین شاه، یک خانم و آقای فرانسوی بنام “ویولافوا” برای مطالعه معماری و فرهنگ و مناسبات اجتماعی به ایران سفر می کنند. علت انتخاب ایران بسیار جالب بوده چرا که آنها بدنبال منشاء و سرچشمه سبک معماری گوتیک بودند. یک دوست باستان شناسی داشتند که آنها را راهنمائی می کند که برای رسیدن به منظور خود باید به ایران بروند. آنها پس از سفر کتاب معروف “ویولافوا” را نوشته و منتشر می کنند. این کتاب همه اش در مورد ایران است و راجع به آثار باستانی. آنها اینطور تتبع می کنند که به همان نتیجه ای که در کتاب “شوازی” هست رسیدند که تأثیر معماری ساسانی بر معماری کلیساها و بازیلیک ها و سبک معماری بیزانس خیلی زیاد بوده که بعدا از دل آن ها معماری روم و گوتیک متولد شده است.

به همین ترتیب معماری کشورهای مسلمان نه تنها در همان آغاز ظهور اسلام بلکه تا قرنهای متوالی تحت تأثیر معماری ایرانی بوده است. از جمله در قاهره مسجدی هست بنام مسجد حسن. برای ساختن آن، سلطان حسن معمارش را مأمور می کند که به ایران رفته و از روی کاخهای ساسانی فکر و ایده بگیرد و آنرا بسازد که این مسجد الگوئی از معماری ایرانی است.

یک نمونه دیگر مسجدی هست در نزدیکی شهر سامره در عراق فعلی که مسجد بسیار عظیمی است با ظرفیت ۸۰ هزار نمازگذار. در بیرون این مسجد مناره ای ساخته شده که بصورت مارپیچ بالا رفته بنام “ملویه”. وقتی “ویولافوا” مطالعه می کند متوجه می شود که این مناره الگو برداری شده از یک برج آتش متعلق به قبل از اسلام در شهر فیروزاباد در استان فارس است. همین مناره ملویه بعدا سرمشق مناره های مشابهی در یک مسجد مصر می شود بنام مسجد “ابن طولون”. پس می بینید که تأثیر گذاری معماری ساسانی صرفا به صدر اسلام نبوده بلکه در طی قرون و اعصار این تأثیرگذاری وجود داشته است.

در مورد معماری اروپا نیز بحث دقیقا همین است و آن اینکه این معماری شرق بوده که روی معماری اروپا تأثیر گذاسته است، دلیلش نیز استیلای اعراب بر اسپانیا و معماری شهرهائی همچون گرانادا و کوردوبا و یا به قول اعراب غرطبه و غرناطه بود. معروف ترین بناهای آن شهرها کاخ الحمراء و مسجد غرطبه بودند که تحت تأثیر همان جریانات تجاری – فرهنگی که از تیسفون آغاز شد و پس از طی کردن اروپا و شمال آفریقا به اسپانیا رسیده بودند، خلق گردیدند.

همین امر در معماری بیزانس بخوبی مشهود است. تمام ستون بندی های کاخ های هخامنشی در تخت جمشید را می توان در معماری بیزانس، منتهی با قوس های بیزانسی مشاهده کرد.

یک نکته جالب دیگر در مورد قوس های عربی قابل ذکر است: می گویند یک قوس مخصوص معماری عربی است که یک نیم دایره ای است که دو لبه منتهی الیه آن، که معمولا بالای ستون قرار می گیرد، بیرون زده است. در حقیقت برآمدگی گردی قوس که از ستون بیرون زده، یعنی از حد بنای قوس روی ستون بیرون آمده است، یک چیز تزئینی است ولی اصل بنای این نوع قوس متعلق به معماری ساسانی است؛ برای اینکه آنها برای زدن این قوس یک قالب نیم دایره چوبی روی جرز و ستون می گذاشتند و سپس طاق را روی آن قالب می ساختند و سپس قالب را بر می داشتند.

اعراب همین شیوه و تکنیک را نسخه برداری کردند باضافه اینکه پس از برداشتن قالب، نیم دایره را ادامه داده و حد فاصل لبه جرز و نیم دایره را پر کرده اند که صرفا جنبه تزئینی و دکور دارد و همین حالت را در مسجد غرطبه می بینید.

البته نباید یک بعدی قضاوت کرد و شکی نیست که تأثیرات همیشه متقابل بوده است و اینطور نیست که فقط شرق بر غرب تأثیر گذاشته باشد ولی در مجموع تأثیرات شرق بر غرب می چربیده است. معماری های ارمنی، روسی، رومانی، ترکی، بلغاری را که بررسی می کنیم ترکیبی از هر دو معماری شرق و غرب را حس می کنیم.

یک نویسنده تاریخ معماری گفت “جنگ جهانی اول همچون رودخانه ای خروشان معماری کهن را از معماری مدرن جدا کرد”. نظر شما چیست؟ اساسا معماری مدرن چیست؟ مشحصات آن کدام است و نقش چهره هائی چون لو کوربوزیه، پره، گارنیه، رایت و امثالهم در آن چی بود؟

همیشه جنگ ها در دینا تأثیرات و تحولات عمیق و ریشه داری از خود بجا می گذارند که گاها حاصل آنها برای زمان خاص خودشان قابل درک نبوده است. جنگ های جهانی اول و دوم نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در جنگ ها ابزاری اختراع می شوند که پس از پایان یافتن جنگ موارد استفاده های مختلفی در زندگی و پیشرفت علوم پیدا می کنند. مثلا رادار و موشک در جنگ جهانی دوم برای اهداف نظامی اختراع شد ولی بعد ها در خدمت هوانوردی و فضانوردی و علوم ارتباطات قرار گرفت. و یا موشک ب-۲ را که آلمانها اساسا برای کوبیدن اهداف دور دست اختراع کردند بعدا وسیله ارسال ماهواره به فضا شد.

این واقعیت در بسیاری از زمینه های تکنولوژیکی و الکترونیکی، حتی اختراع ترانزیسیتور و کامپیوتر هم صادق است که با هدف و منشاء نظامی شروع شدند ولی بعد ها در خدمت مصارف صلح جویانه قرار گرفتند.

پس تحت تأثیر جنگ و نیازهای رزمی، اتفاقات و تحولاتی بوقوع می پیوندند و ابزار و امکاناتی در اختیار بشر قرار می گیرند که معماری از آن مستثنی نیست. با این حال اگرچه جنگ جهانی اول و سیر سریع تحولات تکنیکی پس از آن و اختراعات مختلف، روی معماری تاثیر گذاشت ولی منشاء معماری مدرن جنگ نبود و به قبل از آن بر می گشت.

معماری مدرن از پس از انقلاب صنعتی گام به گام پا به عرصه وجود گذاشت و همگام با رشد تحولات علمی و صنعتی در اروپا توسعه و تکامل یافت. بعبارت دیگر، تکنولوژی ساختمان سازی به یکباره با گذشته خود برش پیدا نمود. این برش و تحول در تمام زمینه های زندگی اجتماعی نیز واقعیت داشت، بخصوص مسئله سرعت. تا زمان این تحولات علمی و تکنولوژیکی، که در اواخر قرن پیش اتفاق افتاد، و علیرغم استفاده از چرخ و قدرت کشش اسب و دیگر حیوانات اهلی، سیر سرعت وسایل نقلیه در حدود ۳۰ تا ۴۰ کیلومتر در ساعت بود و این وضع طی قرنهای متمادی ادامه داشت.

وقتی که نیروی اسب جای خود را به نیروی مکانیکی و ماشین داد، این پدیده که زائیده تحولات علمی آن زمان بود؛ سرعت را از ۳۰ تا ۴۰ کیلومتر به ۵۰-۶۰ کیلومتر در ساعت رساند و سپس با اختراع هواپیما، مدتی قبل از جنگ جهانی اول و سپس اختراع موشک در جنگ جهانی دوم، سرعت حرکت بشر به آن چیزی رسید که اینک شاهدش هستیم که سفینه ها با چه سرعتی به سمت کرات دیگر می روند.

این عامل سرعت در تمامی موارد و مظاهر زندگی بشر از لحظه بوقوع پیوستن اش تا بحال خودنمائی می کند و این امر نه فقط خودنمائی کرده بلکه تأثیرات عمیقی نیز بجا گذاشته است. معماری هم یک جنبه از زندگی بشر است. با چنین دیدی متوجه می شویم که تحولات علمی در زمینه های سازندگی، و تولید در عالم معماری نیز تغییر ایجاد می کند.

تکنولوژی ساختمان سازی تا آن دوران عبارت بود از سنگ و آجر و چوب که با ورود مصالح جدید جایگاه پایه ای خود را از دست دادند: دو ماده مهم و جدید، یکی آهن و دیگری بتون آرمه (یا بتون مسلح) بودند. ورود این دو ماده به ساختمان انقلابی در تکنیک ساختمان سازی ایجاد کرد.

این تکنولوژی جدید یک ابزار و وسیله بیان است که با گذشته کیفا متفاوت است. اگر در گذشته اجزاء و عوامل ساختمانی را روی هم می گذاشتیم تا یک بنا ساخته شود، حالا قالب بندی کرده و ساختمان را به یکباره می ریزیم. این امر، نه در مصالح و نه در تکنیک، هیچ شباهتی با گذشته نداشت و یک برش آشکار محسوب می شد.

اگر بخواهیم راجع به بتون صحبت کنیم، از اولین کسانی که مشعل دار اینکار بودند می توان از برادران “پره”1 نام برد. آنها گفتند ما بجای اینکه مصالح کوچکتر را روی هم بگذاریم و یک ساختمان را بوجود بیاوریم، آن ساختمان را توی قالب بتونی و اسکلت فلزی در داخلش می گذاریم و بعد بتون ریخته شده این اسلکت را خواهد پوشاند. این دیدگاه نمادی است از بدن انسان. انسان از یک اسکلت سخت، که همان استخوان ها باشد ساخته شده است که رویش گوشت و پوست نرم پوشیده شده است. بتون آرمه نیز چیزی شبیه اندام انسان است.

این دو ماده تحولات عظیمی در معماری جهان بوجود آوردند و آرشیتکت ها این امکان را پیدا کردند تا حدی خود را با سرعت تحولات و نیازهای بشری تطبیق بدهند و از این تکنولوژی به نفع معماری خاص خود بهره بگیرند. همین تکنیک آهن و بتون آرمه امکان اختراع و رشد قطعات پیش ساخته ساختمانی را فراهم نمود که به کمک آنها و با سرعت فوق العاده زیادی بتوان بناء را ساخت. این تحول تکنیکی و تجربی باعث شد که شکل و شمایل و سیمای معماری بکلی تغییر کرده و شکل نوینی بخود بگیرد که نام آنرا معماری مدرن گذاشتند.

در این معماری البته مکاتب مختلفی پا به عرصه وجود گداشتند که یکی از مهمترین آنها که اصول و قواعد معماری مدرن را تدوین کرد و به آن سمت و سوی خاصی بخشید و مشعل دار و پیش کسوت دنیای معاصر شد، مکتب “باوهاووس”2 نام دارد. این مکتب از آلمان پس از جنگ جهانی اول شکل گرفت ولی بعدا خودش را در کشورهای دیگر بارز نمود.

به لحاظ تاریخی، شکل گیری این مکتب معماری همزمان با پاگیری پدیده نازیسم در آلمان بود که یکی از اصلی ترین اهدافش پاکسازی یهودیان بود که البته از میان این افراد، شخصیت های بزرگ علمی همچون انیشتن و همچنین سران مکتب باوهاووس چون “گروپیوس”3 و “میس فاندرو”4 را می توان مثال زد که بالاجبار از آلمان گریخته و در آمریکا سکنی گزیدند و در آنجا مکتب معماری خود را دنبال کردند. نتیجتا یک سری از کارهای مهمی را که در عالم معماری خلق شد در کشوری مثل آمریکا بود، که شرایط تکنولوژیکی و پشتوانه اقتصادی و مالی خوبی نیز داشت و توان بوجود آوردن آن آثار را در اختیار آرشیتکت ها گذاشت.

مکتب لوکوربوزیه پس از مکتب پره است و با آن فرق داشت. او بصورت انسانی تر و آزاد تری به معماری نگاه می کرد و توانست افکار جدیدی را ارائه دهد که تا آن زمان وجود نداشت. او سعی زیادی در پیدا کردن راه حل معماری برای زندگی جمعی و مجموعه های کوچک انسانی می کرد و معتقد بود که زندگی ماشینی باید جدا باشد و ماشین مانع آزادی زندگی انسانی نگردد. یکی از نمونه های کار او در شهر مارسی فرانسه است که سه بناء را طراحی و اجرا کرد که محل سکونت صد خانواده با جمعیتی حدود یک هزار نفر بود.

ایده او این بود که ساکنین هر بلوک ساختمانی باید تمام نیازها و حوائج جاری خود را در همان بلوک تأمین کنند و اگر قرار است بین آنها نیز رابطه ای برقرار باشد، ساختمان و اتومبیل مانع این ارتباطات نباشند و از این نقطه عزیمت و این دید بود که ایده زدن ستون زیر ساختمان های بلند و باصطلاح “پیلوتی” رایج شد. با این ایده دو هدف تأمین می شد: یکی اینکه ستون ها مانع تردد ساکنین نشده و دوم اینکه با تجمع افراد در یک بناء و زندگی عمودی، فضای بیشتری را به باغ سازی و ایجاد فضای سبز و تفریحی تخصیص دهیم، چرا که اگر به ارتفاع نرفته و توسعه شهرسازی را در سطح ادامه بدهیم، آن وقت از مقدار باغ و فضای سبز کاسته می شود. پس با این ایده می شود یک باغ بزرگ؛ برای فرضا صدها خانواده بطور مشترک ایجاد کرد و با ستون ها دید باغ را هم از بین نبرد.

یک موضوع قابل ذکر در مورد بتون لخت اینست که ما هنوز تجربه کافی نسبت به کهنگی ساختمان هائی که با بتون لخت ساخته شده اند، نداریم. نحوه کهنه شدن ساختمان ها یک مسئله مهمی است که آیا خوشایند می مانند یا نه؟ هنوز عمر بتون به آن حد نرسیده که بتوان در مورد آن قضاوت کرد.

رایت یک آرشیتکت دیگر است که معماری مدرن را در آمریکا اجرا کرده و ساختمان “آبشار”5 از معروف ترین آثار معماری اوست. در بنای ساختمان آبشار، او بالکن های بسیار عظیمی را بدون ستون طراحی و اجرا نمود. یک جنبه دیگر از کار رایت عوامل تزئینی معماری است که الحاقی نیست ولی رنگ و بو و مزه جالبی به معماری اش می دهد. این نیز ناشی از روحیه و شخصیت او بود. چرا که او خیلی از ایده هایش متأثر از آسیای دور بود با این حال تفاوت زیادی بین آثار رایت و لوکوربوزیه و پره می توان دید و کمتر شباهتی بین خودشان و حتی با مکتب “باوهاووس” دارند ولی هر سه از مشعل داران معماری مدرن هستند.

اجازه دهید از معماری مدرن خارج شویم و به مرحله بعد در معماری برسیم. بنظر شما معماری پست مدرنیسم چیست و مشخصات آن کدام است؟

طرفداران پست مدرن حرفشان اینست که می گویند معماری مدرن، که یک پدیده خالص و بی هجو و زوائد است جوابگوی خواسته های روحی و احساسی بشر نیست. از نظر فیزیکی می تواند پاسخگو باشد ولی از نظر دید ما نقص جدی دارد. آنها استدلال می کنند که یک بنای دوران قرون وسطائی و یا دوران رنسانس به لحاظ زیبائی و ظرافت بیننده را سرشار از لذت و نشاط می کند ولی معماری مدرن فاقد این خصیصه است پس باید کار دیگری کرد. اینکه یک ساختمان را صرفا از جنبه پراتیک (عملی) و عملکردی بناء کنیم و رویش را بپوشانیم و به هیچ جنبه دیگری توجه نداشته باشیم و بگوئیم این کافی است، این نقص دارد و کافی نیست. باید با پدیده های رنگی و فرمی دیگری این معماری مدرن را متنوع و جذاب بسازیم و آنرا از آن حالت بی نمکی درآوریم.

نهضت پست مدرنیسم چند دهه قبل شروع شد و الان شاهد اضمحلال آن هستیم چرا که حامیان آن می خواهند با الحاق کردن فرم ها و اشکالی از معماری گذشته به معماری مدرن در آن تنوع ایجاد کنند. این نگرش از دید بسیاری از آرشیتکت ها قابل قبول نیست. چرا که معماری باید بیانگر تکنولوژی دوران خودش باشد و این تکنولوژی است که بسیاری از فرم ها را بوجود می آورد و به ما اجازه می دهد که شکل ظاهری بناء به سبک رنسانس باشد یا کلاسیک و یا قرون وسطائی. بازگشت به سبک های گذشته و تقلید از آنها نقض غرض و نفی رسالت آرشیتکت است. رسالت آرشیتکت اینست که با فکر و تعقل و ابتکار و خلاقیت و با استفاده از تکنولوژی به آن هدف مطلوب برسد.

اگر آرشیتکتی بیاید یک قوسی را، فرضا قوس گوتیک را، در یک معماری مدرن پیاده کند، این غلط است و چیزی جز یک دکور تأثر انگیز نیست و از بدو شروع محکوم است. در عین حالیکه مدرنیست هائی که تبحر کافی داشتند کارهای اساسی انجام دادند. آنها حرف های دیگری زده و راه هائی پیش پای ما گذاشتند که می توانند کمک کنند معماری ای خلق کنیم که این نقص کلی را از نظر معنوی برطرف کند. کما اینکه لوکوربوزیه کسی بود که این کار را کرد و نشان داد که با فرم های ازاد می شود به معماری اصیل و معنوی دسترسی پیدا کرد که خوشایند بیننده باشد.

به لحاظ اصالت و ریشه اگر بخواهیم به مأخذ ایده های لوکوربوزیه پی ببریم می توان روستاهای ایران را مثال بگیریم که این بناهای روستائی در یک عالم آزادی فکر (البته تحت شرایط تکنولوژیکی خاص خودشان) بنا شده اند که گاه در نوع خود بی نظیر هستند. یا می توان از بازار اراک، بازار کاشان، تیمچه امین الدوله در کاشان و حمام این شهر، که از پدیده های خیلی جالب معماری هستند، نام برد. وقتی در آنها رفت و آمد می کنید می بینید که داخل این بناها از لحاظ معماری بسیار ریتمیک هستند و تحت یک ظابطه، مثل موسیقی، ضرب خاصی رامی نوازند. آخر، معماری همچون یک موسیقی است که با مواد و مصالح ساخته می شود. این ضرب و ریتم را در همه اجراء کوچک و بزرگ می توان مشاهده کرد بطوری که گوئی آمده اند با مثلث ها و انواع فرم های هندسی اینها را خرد و ریز کرده تا سقف ها بهم پیوسته شده و ساختمان را بوجود بیاورند.

علیرغم این تظاهر ریتمیک از داخل، در خارج از بنا، معماری به شکل دیگری چشم ما را نوازش می دهد و آن آزادی معماری است. چرا؟ چون فکر کرده اند که فرضا سقف بازار یا حمام یا سقف تیمچه از بیرون دید ندارد، مگر اینکه شما بالای پشت بام بروید. برای همین در آنجا معمار خودش را رها کرده و با دست، فرم هائی را بوجود آورده که آنقدر ملموس و انسانی و آنقدر از نظر مجسمه سازی همخوانی دارد که گوئی ما در خودش زندگی می کنیم. مثل اینکه این فرم ها از دل زمین جوشیده و بیرون آمده اند. اگر عکسهای این آثار معماری را کنار هم بگذارید، بیش از هر چیز جنبه انسانی آن جلب توجه می کند.

نمونه های دیگر تیمچه امین الدوله، حسینیه شاه ابوالقاسم و آب انبار کنار آن در شهر کاشان است که بادکش های این آب انبار تداعی برج های کلیسای روند شاون و نورگیرهایش نیز تداعی پنجره های این کلیسا را می کنند.

وقتی سقف بعضی از تیمچه ها و حمام های کرمان را نگاه می کنید به یاد آثار “لوئی جینرو” می افتید. چه کسانی این اثار را خلق کردند؟ کسانیکه نه ادعائی داشتند و نه اسمی ازشون باقی مانده است. آنها نیز حتما سرمشق ها و منابع الهام خاص خود را داشته اند. می دانیم که لوکوربوزیه به ترکیه مسافرت کرده و معماری آنجا را دیده بود. می دانیم که معماری ترکیه تا حد زیادی تحت تأثیر معماری ایران است.آن آرشیتکت های بزرگ و مشعل داران معماری مدرن ضمن درس گیری و الهام از معماری گذشته و نه تقلید و نسخه برداری و اشکال الحاقی، توانستند معماری مدرن را اجرا کنند.

مدرنیسم نمی تواند خط بطلان روی گذشته بکشد. به هر حال در معماری همچون زندگی انسانی، خاطره های گذشته در زندگی پیشرفت می کند ولی عده ای آرشیتکت پست مدرنیست آنرا بد تعبیر کرده اند. یکی را می بینید که یک بدن زن را گرفته و روی معماری پیاده کرده و بنظرش جالب می آید. پیاده کردن اندام انسان روی معماری غلط است. این یک نوع دکور سازی است. خود معماری یک نمادی از بدن انسان است.

پره یک حرف خیلی خوبی دارد و میگوید: “آن معماری ای زیباست که از آن خرابه های زیبا بجا بماند”. شما چند در صد از معماری ای که انجام می شود را می بینید که ازش خرابه قشنگ بجا بماند. خرابه های قشنگ را می توان در آن کلیسای قرون وسطائی یافت که بمبی وسط آن اصابت کرده و یک قسمت آن باقی مانده و خرابه اش به لحاظ هنری زیباست. بناهای یونان باستان در آتن، بنای “بارته نو”، معابد مصر و یا تخت جمشید و بناهای ساسانی. همه اینها خرابه های قشنگ هستند.

اخیرا یک سبکی چه از جنبه معماری و چه از جنبه شهرسازی رایج شده و آن جدا کردن مسیر پیاده از سواره در طبقات متفاوت است. البته در محلات قدیمی ایران بدلیل عرض باریک گذرگاه ها بالاجبار برخی کوچه ها فقط خاص عابر پیاده هستند ولی در اروپا این شیوه در محله های سنتی و توریستی شهرها بصورت بستن مسیرها به روی خودروها رواج خاصی گرفته است. نظر شما چیست؟ آیا این سبک ادامه دار است یا مقطعی است؟

من فکر میکنم این سبک ادامه دار باشد. اگر می شد شهرها را به حالت زمان هائی که شهرها برای آن ساخته شده بودند بر می گرداندند، روحیه دیگری ایجاد می شد. من در دو سه موقعیت جاهائی را دیدم که تا اندازه ای مشابهت به زمان ساخته شدن شان داشت.

در سال۱۳۲۶ خورشیدیبرای اولین دفعه شهر فلورانس در ایتالیا را دیدم. آنموقع دو سال از پایان جنگ جهانی دوم می گذشت و هنوز وسائط نقلیه و توریست و جمعیت و رفت و آمد با ماشین مثل امروز توسعه پیدا نکرده بود. بنابراین شهر فلورانس را با حالت پیاده دیدم. سالها بعد مجددا فلورانس را در شرایط انبوه وسائط نقلیه و هجوم توریسم و تراکم ترافیک و جمعیت زیاد دیدم. این فلورانس آن فلورانس قبلی نبود و آن خلوص و آرامش و فضا و جو خاص خودش را، که بوجود آورندگان این شهر مد نظر داشتند، از دست داده بود.

خودرو امروز بیش از هر چیز کاراکتر (شخصیت) شهرهای ما را از بین برده است. حال اگر علم و پیشرفت علمی و تحولات به جائی برسد که با یک شیوه ای شهرها را مجددا به نزدیک به اصل خودشان ببینیم، این منتهای ایده آل است.
ما نمی توانیم شهرها را از فعالیت و رفت و آمد و ترافیک محروم کنیم ولی اگر بتوانیم مسیر عبور این وسائط نقلیه را از سطح شهرها خارج کرده و فرضا در سطح دیگری که به فضای اصیل شهرها لطمه نزند منتقل کنیم، شهرها یک حال و هوای خوبی پیدا خواهند کرد.

در نواحی قدیمی شهرها که خیابانها را صرفا به عابرین پیاده اختصاص داده اند نیز حرکتی بسیار موفق بوده است و انسان می تواند حال و هوای اصیل آن محلات را لمس کند. واقعیت اینست که خودرو خیلی به فضای ما لطمه می زند. به اعتقاد من بشر باید به چنین مرحله ای برسد که بتواند به نحوی در عین داشتن ماشین، از ماشین بگذرد.

مشکلی را که در مورد بتون و از دست دادن زیبائی بر اثر کهنگی توضیح دادید ایا می تواند با تزئیناتی را که روی ساختمان های بتون لخت انجام می شود اصلاح کرد؟

در دانشکده هنر های زیبای پاریس یک استادی داشتم بنام “گرومور”. او بیشتر تئوریسین بود و کتاب می نوشت. یک جا مطلب بسیار جالبی نوشته بود که همیشه مد نظرم هست. گفته بود که هیچ مصالحی تا بحال در عالم معماری بوجود نیامده که نجیب تر، اصیل تر و قشنگ تر از سنگ باشد. سنگ طی قرنها کیفیت خودش را آشکار کرده و نشان داده که چگونه در ساختمان خودنمائی کرده و کهنه می شود. برای ایرانی ها نیز آجر چنین حالتی را دارد. ولی بتون هنوز معلوم نیست ولی در مجموع بنظرم می رسد که سنگ قشنگ تر از بقیه مصالح کهنه می شود.

بنظر شما سیر تحولات و آینده معماری به چه سمت خواهد بود؟ این روند چند هزار ساله معماری در پروسه تغییر و تحولات خود ما را به کدام سمت خواهد برد؟

معماری دو جنبه دارد: یک جنبه اش به منظور رفع احتیاجات و نیازهای فیزیکی آحاد جامعه است و دیگری برای تأمین احتیاجات معنوی، روحی، فرهنگی مردم. فقدان هر کدام از این دو جنبه، معماری را از مفهوم و رسالت پایه ای خود تهی می کند. متأسفانه معماری جهان امروز (مثل بسیاری از دوره های دیگر، ولی بسیار بیشتر از گذشته) وابستگی عمیق و شدیدی با اقتصادیات پیدا کرده است. یعنی برای بنای یک ساختمان، تمام اجزاء و ابناء آنرا بالا و پائین کرده و ارزیابی می کنند که چگونه اجرای طرح ارزان تر تمام شود. در صورتی که در گذشته به این شدت نبود. در گذشته خرج زیادی می کردند که یک پدیده زیبا داشته باشند.

مشکل و مزاحمت جوامع امروزی ما مصنوعات و تدارکات و مخارج جنگی و نظامی است. دولت ها قسمت اعظم بودجه و درآمد ممالک و مردم را منحصر به تدارکات جنگی و اسباب و ابزار و الات مرگ زا و سلاح های مخرب و موشک و توپ و تانک و امثالهم می کنند و این امر در مورد تمام کشورها و دولت ها صادق است. سران این دولت ها با این سیاست به بشریت بزرگ ترین صدمات را می زنند، برای اینکه این خرج های سرسام آور برای تهیه و خرید مصنوعات جنگی که تازه سال به سال از دور خارج می شوند و باید ابزار پیچیده تری را جایگزین آن کنند و مردم همدیگر را کشتار کنند، اینها مانع از حرکت سالم جامعه به سمت هنر و ارزش های معنوی و انسانی می شود.

فقط تصور کنید برای انواع بیماری هائی که الان گریبانگیر بشریت شده اگر از بودجه تدارکات جنگی می کاستند و به بودجه تحقیقات پزشکی اضافه می کردند، حتما تابحال داروئی برای بیماری ایدز و یا سرطان پیدا شده بود. به همین ترتیب، معماری هم از این بدبختی بی نصیب نیست. یعنی معماری امروز فاقد معنویات است و قلب و احساس بیننده را ارضاء نمی کند، این هم بدلیل کاستن بودجه های ضروری برای ساختمان سازی است که با زدن از سر و ته آن می خواهند هرچه ارزان تر تمام شود.

برای یک اثر زیبا باید پولش هم خرج شود. باید امیدوار باشیم که با محو یک قطب جهانی و در نتیجه پایان مسابقه تسلیحاتی و کاهش بحران های منطقه ای، دولت ها مخارج کمتری را به امور جنگی و نظامی اختصاص بدهند و پول مردم را خرج راحتی و لذت و ارضاء روح و آسودگی بشر بنمایند. تنها از این طریق است که معماری هم برای دستیابی به رسالت معنوی و هنری خود نصیب خواهد برد و خواهد توانست مردم و بینندگان خود را سرشار از نشاط و شادابی و روحیه انسانی بنماید.

عشق به ایران؛ دغدغه همیشگی سیحون

نام مهندس سیحون برای دانشجویان سابقش تداعی‌گر استادی سخت گیر و عاشق تاریخ و هنر معماری ایران است که بسیاری در اشتیاق دیدنش چند سال پیش به دوبی رفتند تا پس از قریب به ۳۰ سال او را ببینند.

دو سال قبل در حین صرف ناهار در یک رستوران ایرانی در لس‌آنجلس از او پرسیدم: در ایران صحبت از نخبه کشی می شود و اینکه مردم و جامعه قدر نخبگان خود را نمی داند و همواره در طول تاریخ بر ضد نخبگان خود عمل کرده اند. آیا شما بعنوان شاخص ترین چهره معماری مدرن ایران و بعبارتی نخبه این حرفه، مورد بی مهری مردم قرار گرفتید و یا برعکس احساس می کنید جامعه و مردم قدر شما را دانسته و می دانند؟

مهندس سیحون با اطمینان خاطر پاسخ داد که بجزء برخی رسانه های معلوم الحال، جامعه و مردم نهایت قدردانی را از او بعمل آورده و ارزش او را بخوبی دانسته اند. او از اینهمه مهر و محبتی که نسبت به وی می شد سپاسگزار و شادمان بود.

نسل جوان معماران ایرانی و دانشجویان معماری نام او را با بناهای به یادماندنی عجین کرده و به او همچون اسطوره معماری معاصر ایران نگاه کرده و تشنه دیدارش بودند.

در همان دیدار از مهندس سیحون پرسیدم: «سؤالی که خیلی‌ها از من می‌پرسند این است که مهندس سیحون چه موقعی به ایران خواهد آمد؟»

با نگاهی تأسف‌آمیز گفت: «بعد از انقلاب همه آثار هنری‌ام، یادگارهای شخصی‌ام و عکس‌های خانوادگی‌ام از بین رفت، خانه و دفتر کارم مصادره و فروخته شد. من با ساختن این همه بنا در تهران، سرپناهی برای خودم ندارم.»

مهندس هوشنگ سیحون مدتی پس از پیروزی انقلاب ۵۷ از ایران خارج شد و مابقی عمر خود را در آروزی وصل به عشق خود (ایران) سپری کرد. در طول ۳۴ سال اقامت در اروپا و آمریکا و کانادا صدها جلسه سخنرانی برگزار نمود و همواره از معماری و هنر ایران برای ایرانیان و غیر ایرانیان سخن گفت. بسیاری او را بعنوان نمادی از معماری مدرن و فرهنگ کهن ایران شناخته و از او قدردانی کردند.

سال قبل طی نامه ای پیشنهاد تاسیس «بنیاد معماری سیحون» را به او دادم به این هدف که خط فکری و نگرش وپژه او به هنر و معماری ایران بوسیله نهادی که خود او ایجاد کند در اینده نیز تداوم داشته باشد. متاسفانه وی در مدت کوتاه از باقیمانده عمر خود موفق به تاسیس چنین بنیادی نشد ولی در وصیت نامه اش خواست که فرزندان و شاگردانش این امر را محقق ساخته و تمام آثار او را جمع آوری نموده و در آینده به موزه ای در ایران بسپارند.

مهندس سیحون در روز ۵ خرداد ۱۳۹۳ در سن ۹۳ سالگی در شهر ونکوور کانادا درگذشت. وی وصیت کرده بود که اگر امکان دفن پیکر او در خاک ایران فراهم نشد حداقل در جایی به خاک سپرده شود که بیشترین تعداد شاگردان سابق و علاقمندان وی حضور داشته باشند و لوس آنجلس چنین جایی بود.

تابوت مهندس سیحون که در پرچم سه رنگ ایران و پرچم درفش کاویانی پیچیده شده بود در روز ۱۷ خرداد در گورستان «فورست لاون» لوس آنجلس به خاک سپرده شد. بنا به وصیت وی مقداری از خاک ایران نیز بر روی تابوت او ریخته شد تا اینکه در آینده پیکر او به خاک ایران منتقل شود.

 


↑ برگرفته از روزنامه جهان صنعت (شماره ۲۸۶۵، ۳۰ مرداد ۱۳۹۳)

One thought on “Interview with Houshang Seyhoun 4”

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *