علی حمیدی مقدم، موسس دفتر معماری روند هماهنگ [L]، در گفتوگو با «معمار ایرانی»:
دغدغه من در معماری از یک دغدغه در مقیاس هستی شروع میشود.
اولدوز فضلعلی
علی حمیدی مقدم، متولد ۱۳۵۲ و دانشآموخته کارشناسیارشد معماری از دانشگاه آزاد اسلامی همدان است. او فعالیت حرفهای مستقل خود را در سال ۱۳۸۵، با پروژه «ساختمان مرکز تحقیقات مخابرات ایران» آغاز کرده است. تاسیس دفتر معماری «روند هماهنگ [L]»، کسب رتبه در مسابقات داخلی و بینالمللی معماری، و تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی و دانشگاه سوره، از جمله سوابق حرفهای اوست.
بهتر است ابتدا از نام دفترتان شروع کنیم؛ چرا «روند هماهنگ»؟ آیا انتخاب این نام ارتباطی با فلسفه و روش طراحی شما دارد؟
روند هماهنگ عامل پیوند و یکپارچگی است. در مسیر خودشناسی نقطهای وجود دارد که یکیشدن آغاز میشود. دفتر روند هماهنگ در ادامه مسیری است که آغازش برای من زمانی بود که تز فوقلیسانسم را ارائه دادم و تنها انگیزهام این بود که موقعیتی میدیدم تا بتوانم در آن مقطع، شناخت از خود و تولید اثر معماری بر اساس آن خود را ثبت کنم. به همین دلیل، این مرحله بسیار مستقل و غیروابسته به دانشگاه و استاد راهنما پیش رفت. در آن مقطع، موضوع نحوه تصرف فضا را مطرح کردم و با بررسی مقتضیات آن، این موضوع را در معماریهای گذشته و معاصر ایران و جهان پژوهش کردم؛ در نهایت، به این سوال رسیدم که «نحوه تصرف فضای من» چیست که پس از سالها و در ادامه آن آغاز و در مسیر حرفهای، به دفتر روند هماهنگ منجر شد. در واقع، روند هماهنگ خودی است با تمام حال و احوال، تحولات، دیدگاهها و شرایطی که دارم. الان دیگر تنها نیستم؛ یک دفتری است که مدام خودش را میشناسد و افرادی که خودشان نیز همین دیدگاه را دارند، همکارانمان را تشکیل میدهند. دفتر روند هماهنگ همواره در این مسیر پیش میرود و زاویه دید خودش را تطبیق میدهد.
اگر بخواهید فلسفه و روش طراحیتان را در پنج واژه کلیدی خلاصه کنید، این پنج واژه کداماند؟ بسیار عالی خواهد بود اگر درباره هر کدام از این واژهها، یک توضیح کوتاه یکخطی نیز ارائه بدهید.
آدم و شناختناش اساسیترین موضوع فلسفی است که اکنون مبنای طراحی و مبنای مباحثی است که در دفتر روند هماهنگ در جریان است و روش طراحی از آن نشات میگیرد. اگر در دوره شروع زندگی دفتر، آدم واسط بود، اکنون آدم عامل است؛ آدم به عنوان معمار، آدم به عنوان مخاطب، آدم به عنوان سفارشدهنده، آدم به عنوان مشاهدهکننده، آدم به عنوان همزیست. در این حوزه، ابتدا میبایست خود معمار در پروسه شناخت قرار گیرد؛ این شناخت یکباره به انجام نمیرسد و در طی سالیان و در پروسههای شخصی اتفاق میافتد. در پروسه خودشناسی و در آخرین مرز حضور خود معمار، شخصیشدن نمایان میشود که نمودش در معماری ما نمایان است.
شناخت آدمی که همواره در چالش و بحران است، مورد نظر ماست. پس شناخت آدم و تاثیر آن در ایجاد فضای معماری، مهمترین و موثرترین عامل در هدایت روند طراحی پروژهها در دفتر روند هماهنگ است. از طرفی، فضاهای ذهنی مابهازاء فیزیکی دارند، ولی در زندگی اکنون آدمها قابل درک نیستند، انگاری که هیچگاه نبودهاند. این فضاهای ذهنی عمدتا در زمانهای دور حضور داشتهاند، اما در پسِ شرایط انسان امروز و در گذر زمان حذف شدهاند. سوال ما این است که چگونه میتوان آنها را کشف کرد و به نظرم، مهمترین سوال انسان امروز و به دنبال آن، معمار امروز است، چون درک و یافتن آن فضاهای ذهنی گمشده، انسان و بالطبع معماری را به اصل خودش نزدیک میکند.
در دفتر روند هماهنگ از چالش و بحران در هر سطح و حوزهای استقبال میکنیم، چرا که در این شرایط است که پدیدهها به اصل خود و به خودِ واقعیشان نزدیکتر میشوند، بدون هیچ نقابی؛ پس واقعیتر میتوان تحلیل کرد، تصمیم گرفت و انتخاب کرد. زمانی که میزان و معیارهای ما درونی باشند و به معیارهای بیرونی (منظور، سطح جامعه با رویاهای جمعیشان) وابسته نباشند، تجربه شخصی و عمق شناختمان هماهنگتر میشوند. به همین دلیل، دفتر ما، دفتری درونگرا و شیوه زندگی آن منطبق با این شرایط و مبناست. همکارانمان نیز در هر سطحی، مسلما دارای ویژگیهایی در تطابق با این موضوعات که بیان شد، هستند و به همین دلیل، رابطهها طور دیگری تعریف میشوند.
در کدامیک از آثارتان توانستهاید به شکل قابل قبولی، از مختصات این روش طراحی پیروی کنید و به نظرتان، دلیل این موفقیت چه بوده است؟
زاویه دیدی که توضیح داده شد، مولد روش طراحی است، اما روشی نامعین. این شرایط و ویژگیها در زمان اکنون بیشتر مستقر شدهاند؛ البته در هر دوره، این مختصات وجود داشتهاند، اما امروزه وضوح حضورشان بیشتر است. از پروژههای قبلی میتوانم به پروژه «نوار ساحلی Redcar» در نیوکاسل انگلیس و «برج مسکونی گلف» در شهر لیما، پایتخت پرو اشاره کنم. البته در پروژههای مسکونی و تجاری اخیر که در حال ساخت هستند، این مختصات دقیقتر شده است. به عنوان نمونه، همین زاویه دید ما در طراحی پروژه «مرکز خرید ماهر»، در رسانهها و جوامع بینالمللی مورد توجه و تفسیرهای مختلفی قرار گرفته است.
در تمام آثاری که ساخته شده یا منتشر شدهاند، مختصات همارزی حضور دارند، اما در هر پروژه، بر مبنای مسائل و شرایط آن پروژه، یکی از این مختصات برجسته شده است. شهر، مشاهده معاصر، سلول بنیادی در چرخه، مالکیت، شیوه زندگی، زمینه، و روند عملکننده (پیشرانه)، مختصات همارزی هستند که بنا به مقتضیات پروژهها، در هر پروژه، یکی از این مختصات برجسته و اصل میشود که تشخیص آن با معمار است. به عنوان نمونه، در پروژه «طرح جامع البرز»، موضوع «مالکیت» اصل شد و بقیه در رابطه با مالکیت مؤثر بودند، در پروژه «نوار ساحلی نیوکاسل»، «شهر» و «شیوه زندگی» محور قرار گرفت، در «مجموعه سینمایی تجاری خاک سفید»، «روند عملکننده (پیشرانه)» اصل است، در «برج مسکونی گلف پرو»، «زمینه» (Context) محور بود، در «مجموعه سینمایی تجاری درکه» و پروژه «سرای معرفت»، «شهر» موضوع شاخص است، در پروژه «سینمایی تجاری پارک پلیس» و «خانه درونگرای دروس»، «مشاهده معاصر» اصل است و در پروژه «ساختمان چندمستاجره پارک علم و فناوری همدان» و «هتل پنجستاره و مرکز تجاری مشهد»، «شیوه زندگی» جریان اصلی بود.
دغدغه اصلی شما در معماری چیست؟ به بیان دیگر، چه ایده زیربنایی و هدف کلانی را به نوعی در طراحی تمام پروژههایتان دنبال میکنید؟
دغدغه من در معماریهایم از جهانبینیام و دیدگاه تابع آن نشات گرفته است. ابتدا تکلیفم را با تفسیرهایم مشخص کردهام: تفسیرم از جهان هستی، تفسیرم از زمین، تفسیرم از سرزمین، تفسیرم از شهر، تفسیرم از همسایگی. برای رسیدن به اینها، طیکردن مسیری شخصی برای معمار ضروری است تا خاصیتی آشکار شود به نام زاویه دید معمار؛ به نحوی، معماری از خود معمار شروع میشود. دغدغه من در معماری از یک دغدغه در مقیاس هستی شروع میشود و معماری همه جهان من نیست؛ معماری برای من، فقط ابزاری است برای بروز خود معمار. به همین دلیل، در بررسیها، تحلیلها و شناختها، همواره در دو مقیاس کلان و خرد، به موضوعات و پدیدهها نگاه میکنم و آنها را در دو مقیاس مشاهده و تحلیل میکنم و با شناخت فاصله میان این دو، در مسیر طراحی، پیوندی میان این دو مشاهده برقرار میکنم.
شهر از داخل ساختمان شروع میشود و انسان آن را به هر جا بخواهد، میبرد و شهر هم انسان را. از شهر و شهر آینده هم تجسم دارم و به دنبال پیوند زندگی داخل فضای معماری با شهر هستم. با مشاهده شهر و درک شخصی از شهر، به کشف موضوعات پنهانمانده یا حذفشده در پسِ رویدادها، از گذشته تا حال میپردازیم، به نحوی، تالیف دوباره، با توجه به واقعیتهای معاصر. هر چه به گذشته دور میرویم، هماهنگی رفتار و عمل با تفکر و اصل آدم بیشتر بوده است، چون زوائد کمتر بودند. در این سیر تاریخی و در پسِ رویدادها، عوامل ناب و هماهنگ حذف شدند؛ امروزه انگار توجه ما به چیزی جلب شده است تا از واقعیتها دوری کنیم. ما با قبول شرایط حاضر، به دنبال راهحلی برای زندگی بهتر آدمها هستیم. با مشاهده شهر درک میکنیم که شهر دچار سندروم زمان است، یعنی عدم توازن جمعیت در مکانها و زمانهای مختلف در شهر که معماری میتواند با ایجاد رویداد، آن را کنترل کند. همواره با این سوال روند طراحی را پیش میبریم که برنامه ما برای تلاقی زندگیها در شهر (که در فضاهای معماری ایجاد میشود) چیست؟
گرفتن پروژه یکی از دغدغههای همیشگی معماران است. شما از چه طریقی پروژه میگیرید و چگونه موفق به تثبیت جایگاه خود در بازار معماری شدهاید؟
روش مشخصی برای گرفتن پروژه وجود ندارد؛ تا الان، اغلب به واسطه اعتبار شخصی و اعتبار دفتر بوده است، اما نوع و مقیاس پروژههایی هم که انجام دادهایم، زمینهای برای گرفتن پروژههای بعدی شده است. به هر حال، شناختی که کارفرماها از من و دفتر روند هماهنگ و معماریهای این دفتر که اغلب ساخته شدهاند، دارند، عامل مهمی در این زمینه است. نکته مهم در رابطه با دفتر ما این است که وجود پروژه همه زندگی این دفتر نیست؛ روند هماهنگ به دنبال تجربهکردن با میزان و معیارهای خودش است، همواره در حال تولید ایده هستیم و از فضای محدود معماری فراتر رفتهایم و باور داریم که مسئولیتی فراتر از وظایف حرفهای داریم.
ساختهنشدن کدام پروژهتان به یک افسوس و حسرت برای شما تبدیل شده است و چرا؟
اگر هدف از معماریکردن فقط ایجادشدن ساختمان باشد با دغدغه دیدهشدن، حسرت مصداق پیدا میکند، اما اگر به دنبال بروز خود باشی، مسئله فرق میکند. پروژههایی که برای خودمان جالبتوجه بودند، اغلب ساخته شدهاند یا در حال ساختهشدن هستند، اما از ساختهشدن بعضی پروژهها افسوس میخوریم. به طور مثال، این افسوس برای پروژه «ساختمان چندمستأجره پارک علم و فناوری همدان» است که کارفرما پس از چهار سال از شروع ساخت، یکباره تصمیم گرفت پروژه در دو فاز اجرا شود که بخشی از آن به عنوان فاز بعدی ساخت، نیمهکاره رها شد. اگر این موضوع از ابتدا مطرح بود، به هر حال میشد تمهیدی اندیشید، اما پس از اینکه پنجاه درصد پروژه ساخته شد، این تصمیم گرفته شد که تصمیمی بیاساس و به دلیل سوءمدیریتها بود، چرا که هم زمان اجرا و هم هزینه ساخت پروژه افزایش یافت. البته خوشبختانه به دلیل ساختار قدرتمند معماری این پروژه، لطمهای اساسی به آن وارد نشد.
به نظرتان، چه ویژگیهایی معماریِ «علی حمیدی مقدم» را از معماریِ دیگر معماران ایرانی متمایز میکند؟
این وجه تمایز را در دو جنبه میتوان بررسی کرد:
۱. رفتاری (در مقابل مصلحت متداول)
۲. محتوایی (در مقابل نمایش)
این تفاوت به نوع مشاهده کلان (Zoom out) و مشاهده خرد (Zoom in) معمار برمیگردد. همانطور که در سوالات قبل بیان کردم، پروژهها بر مبنایی شخصی و درونی، در دفتر روند هماهنگ طراحی میشوند. به همین دلیل، این معماری، آدممحور، دقیق، جدی، غیر قابل قضاوت و هماهنگتر است. مشاهده و الگو در روند طراحی تا اجرا، برای ما بسیار مهم و مؤثر است. به طور مثال، در مسیر طراحی، به ذات و اصل ساختار و فرم توجه میکنیم و چگونه رسیدن به آن ساختار و فرم را تخصص خود با معیار خود میدانیم. روش رسیدن برای ما مهم است که مبتنی بر تفکر حاکم بر دفتر روند هماهنگ پیش میرود. به قول مولانا:
ساعتی میزانِ آنی، ساعتی موزونِ این
بعد از این میزانِ خود شو، تا شوی موزونِ خویش
زاویه دید این دفتر در عین حال که خنثی نیست، تحت تاثیر فضای اکنون معماری در ایران هم نیست. ما تحت تاثیر رویای جمعی که به قول «مارکس»، محصول انباشت ناآگاهی نسلهاست، نیستیم. اهمیتدادن بیش از اندازه به رویای جمعی، جنونی است که بر جوامع تخصصی حاکم است. این جنون چه در سرشت ما ریشه داشته باشد و چه حاصل رویای جمعی جامعه باشد، به هر حال در تمام جنبههای کردار و رفتار ما تاثیر بیش از اندازه میگذارد و دشمن نیکبختی ماست. انتظار جوامع تخصصی، بهخصوص معماری آن است که آنطور که رویای جمعی دستور میدهد، عمل کنند. در نتیجه، معیار و قضاوت موضوعات در مسابقات و تجمعها محصول رویای جمعی است. به همین دلیل، همواره تجمعهای تخصصی همه چیز را به سطحی میرسانند که خود بتوانند در آن محدوده قرار گیرند که ما از آن پرهیز میکنیم.
در طی تاریخ، زمانی که معمارها تفسیرهایی بر جهان هستی، جغرافیا، سرزمین، شهر و همسایگی داشتهاند، ما دچار معماری واجد ارزش بودهایم. در معماری بومی مناطق ایران که ظرف سه سال اخیر، فرصت پژوهش در این زمینه، به قصد تاثیرگذاریاش در معماریهایم را داشتم، مسئله اصلی، چگونگی راهکارهای ارتباطدهنده انسان با معماری بوده است. این موضوع آنها را به رسانه فرهنگی تبدیل میکند تا معماری جزء لاینفک فرهنگشان شود. برای من، این یک الگوی مسیریاب در بازشناسی آن روند در عمل معماری است. معماری رسانای فرهنگی است، اما امروزه به رسانای اقتصادی تبدیل شده است. این موضوع ارتباط انسان و معماری را بسیار ضعیف کرده است؛ مخاطب معماری انسان است، اما کمترین ارتباط را با انسان دارد. پس در حال حاضر نمیتوانیم بگوییم معماری جزء فرهنگ ماست، اما در زمانهای دور، معماری رسانای فرهنگی بوده است.
ما در پروژهها، اثرات و نتایج ترکیبات برنامهدار را در زمینه سهگانه اجتماعی، اقتصادی و بومشناسی آزمایش میکنیم. با توجه به اینکه معماری ایرانی الگووار بوده است، ما آن را تبدیل به سلولهای بنیادی کردیم. این موثرترین برخورد ما با معماری ایرانی، در جهت توسعه آن بوده است. نحوه برخورد با آن سلول بنیادی را با توجه به استراتژیای که در هر پروژه با شرایط مختص به خودش دارد، مشخص میکنیم. سلول بنیادی در چرخه، به عنوان هسته اولیه تولید، در پروسه طراحی منجر به محصولاتی میشود که آن محصولات میتوانند برای تولیدات بعدی، خود سلول بنیادی باشند. معماری ایرانی فقط و فقط یک لایه تفسیری است بر معماریهای دفتر روند هماهنگ و مسلما همه آن نیست. معماری میتواند به سمت زمینهای حرکت کند که در حد بسیار زیادی، کشف نشده یا طی زمان، فراموش شده باشد. محصول دفتر روند هماهنگ نوعی معماری آرمانی عملگراست که وضوح عملگرایی اجسام کسلکننده را با ایدههای آرمانی ساده و خام فرمگرایی ادغام میکند.
ایدهآلی که برای آینده حرفهایتان به عنوان یک معمار ایرانی متصور هستید، چیست؟
در بدو شروع زندگی دفتر روند هماهنگ، برنامهریزی دقیق و منعطف با شرایط را در دو دوره پنجساله تنظیم کردم که خوشبختانه اکنون در انتهای آن دوره دهساله هستیم. دغدغه من در این مسیر، اشاعه و معرفی نوع تفکر همواره در حال تحولِ دفتر روند هماهنگ است که زاویه دید خودش را دارد و با ساخت معماریهایش، به منصه ظهور میرسد و میسر میشود. حضور معمار به عنوان استراتژیست و حضور معمار به عنوان طراح رویداد در دفتر روند هماهنگ، فراتر از تعریف مشخص با وظایف حرفهای معمول است.
برای خیل عظیم دانشجویان معماری و معماران جوانی که میخواهند وارد بازار کار شوند، چه توصیهای دارید؟
به قول «اکهارت توله»، تفکر اجباری یک بیماری جمعیشده است. متاسفانه امروزه در ایران، آموزش و پس از آن، فعالیت معماری غالبا بر روی محصولِ برگرفته از رویای جمعیِ جامعه معماری متمرکز است و دغدغهاش نمایش محصول است، نه تحول مسیری که به تحول محصول منجر شود. همانطور که گفتم، این تحول میبایست از خود معمار آغاز شود. دانشجویان همواره میبایست دلیلی برای انتخابهایشان داشته باشند و تحت تاثیر رویاها و تفکر جمعی قرار نگیرند؛ اصالت فردیشان را که منحصر به خودشان هست، به رسمیت بشناسند و درونیترین بخش خودشان را با قرارگرفتن در مسیر خودشناسی که هیچگاه به پایان نمیرسد، بشناسند. این مسیر میبایست بهعنوان روندی موازی در زندگیشان وجود داشته باشد تا با اثرشان بیان شوند و منحصربهفرد باشند؛ آنگاه، معیار در درون خودشان هست و معیارهای بیرونی تحت تأثیرشان قرار نمیدهد و میتوانند آزادانه رشد کنند. البته باید توجه داشته باشند که با آگاهی از اتفاقات پیرامون داخلی و بینالمللی، اولویت اول برایشان زندگیکردن باشد. دانشجویان می بایست رسالتشان را در زندگی به رسمیت بشناسند، دلیل معمارشدن و معماریکردنشان را درک کنند که همه اینها با تمرینکردن و باورداشتن به دست میآید. دانشجویان باید بدانند که معماری از خودِ معمار شروع میشود و الزاما برای شروع، پروژه برای معماری نیاز ندارند.
در پایان، ضمن تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، میخواستم نظرتان را درباره وبسایت «معمار ایرانی» بدانم؟ خوشحال میشویم اگر پیشنهاد یا انتقادی دارید، مطرح بفرمایید.
وبسایت «معمار ایرانی» یکی از مهمترین وبسایتهای معماری در ایران است که توانسته بدون قضاوت و تاثیرپذیری، و با دقت عمل و نظر و با درایت، در معرفی نوع معماری دفاتر مؤثر باشد. یکی از مهمترین ویژگیهای این وبسایت، انگیزه رشد و متمرکزبودن است و به وضوح، پشتوانه اراده قوی مدیریت آن و همکاران موثرش درک میشود. «معمار ایرانی» را همواره دنبال میکنم و با توجه به نوع حضورش در معماری ایران، پیشنهاد میکنم فراتر از وظایف رایج و مبادله اطلاعات حضور داشته باشد تا بتواند متولی باشد، همچنین مخاطبان خود را گسترش دهد و مخاطب عام خارج از جامعه معماری را نیز به طور گستردهای جذب کند تا بتواند تاثیر کلانی در ارتقاء و درک معماریخوانی در اجتماع ایرانی داشته باشد.
با سلام ، مصاحبه بسیار خوب با مطالب بسیار مفیدی بود .
می خواستم اگر امکانش هست در خصوص مختصات موثر درمعماری، شهر ، مشاهده معاصر و سلول بنیادی در چرخه ، مالکیت ، روند عمل کننده پیشرانه ، و زمینه توضیح بیشتری دهید یا کتاب و مقاله جهت مطالعه معرفی فرمایید .
با تشکر