گفتوگو با عبدالرضا ذکایی:
معماری آشفته تهران
افسانه شفیعی
سرانجام به آپارتمانهای کوچک و بینوری که جای معماری و سبک زندگی ایرانی را گرفته، عادت میکنیم ولی آیا به هرجومرج و آشفتگی در فضای معماری و شهرسازی نیز عادت خواهیم کرد؟ آپارتمانهای نابرابر در ارتفاع، نابرابر در صرف هزینه، هرجومرج در کاربرد مصالح، هرجومرج در نماکاری و ناهمخوان با فضای اطراف، بیش از هر چیز یادآور این حقیقت است که یک بنا حجمی انتزاعی و جدای از محیط اطرافش نیست.
آقای زکایی، پس از سالها کار در این حرفه، نگرش امروز شما به معماری چیست؟
بگذارید در ابتدا من از شما سؤالی کنم که گفتوگو با معماران، شما را به چه نتایجی رسانده است و شما درباره معماری چگونه میاندیشید؟
آشفتگی در معماری امروز. ما از معماری مدرن فرم آن را تقلید کردهایم و یادمان رفته است اگر در امارات چنان ساختمانهای مدرنی ساخته میشود، به این دلیل است که تاریخ ندارد. اما آن نوع شهرسازی برای کشوری که خودش مبدع بهترین و زیباترین معماری بوده، کارکرد ندارد.
آنچه شما حس کردید، درست است و حرفهای من هم هست. همسایگان ما از مدرنیته، زندگی مدرن و تفکر مدرن، تنها چیزی که دارند ساختمانهایی است که دیگران برایشان عَلَم کردهاند. وقتی شهر را تماشا میکنید، گمان میبرید کشور مدرنی است یا دستکم مدرنیته در این کشور پیشرفت کرده است. اما کلکسیونی از معماری خوب دارند. ۲۰، ۳۰ درصد بناهایی که در امارات است، از بهترین معماران دنیاست. امارات را باید فراموش کنیم. امارات خواسته است برای خودش تمدنی درست کند. برای شما مثالی میزنم. سال ۷۷ در کوران ساختوساز مجلس شورای اسلامی سفری به استرالیا کردیم تا از ساختمان مجلس آنها دیدن کنیم. معمار آن مجلس توضیحاتی میداد و میگفت ۱۵ سال پیش طرح جامع کامبرا که قرار بود پایتخت استرالیا شود، به مسابقه گذاشته شد. معماری آمریکایی به نام گریفیتس برنده این طرح شد. از محورهایی که تعریف کرده بود، محور اداری، تجاری، مسکونی و محور مجلس جدید بود که ساختمان یادبود جنگ و مجلس قدیمی چوبی و یک تپه در بالای شهر را بههم مرتبط میکرد و تپه را برای احداث مجلس جدید انتخاب کرد. ۱۵ سال بعد استرالیا میخواهد مجلس بسازد. معمار آن که یک استرالیایی است و مخالفت میکند که مجلس روی تپه قرار گیرد. خودش میگفت یکسال با مدیران وزارت مسکن وقت بحث میکرده که جای مجلس روی تپه نیست. نمایندگان مردم مال مردم هستند نه اینکه سوار بر مردم باشند. بالاخره هم آنها را قانع میکند که تپه را بردارد، مجلس را بنا کند و دوباره تپه را روی آن قرار دهد. اما در این مملکت اگر معمار با دولت و وزارت مسکن و سازمانهای مربوط برخورد کند، آن معمار را عوض میکنند و میگویند طرح جامع این را میگوید. ساختمانهای شاخص ما عوامل کارفرمایان هستند. در ادامه، معمار استرالیایی حتی برای پیداکردن کانسپت و مصالح و طراحی هم ایدههای خودش را دنبال کرده است. از چه معماریای استفاده کند؟ سقف مجلس که تپه است و چمنکاری شده و مردم از روی آن رد میشوند، پس نمیتوانسته است یک شاخص و نماد عمومی بهکار ببرد. شما باید اول تپه را میدیدید. معتقد است معماری متعلق به دنیاست و مال کشور خاصی نیست، مثل شیمی و فیزیک که مال همه دنیاست. راجعبه اتم از هزارو ۴۰۰ سال پیش تاکنون همه دانشمندان بحث کردهاند. دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی. بنابراین معماری را متعلق به همه مردم میداند و بنایی میسازد که از ترکیبی از چند معماری شاخص دنیاست. ورودی مجلس تالار صد ستون تختجمشید است، درست شبیه تالار تختجمشید. مجلس سنا چینی است. مجلس شورا حالوهوای ژاپنی دارد. سرسراها و نشیمنگاهها و لابیهای متعدد مصری است. با ترکیب این سه، چهار معماری، شاهکاری مدرن بنا کرده است. حتی در انتخاب رنگها نیز از تمدنهای مختلف استفاده کرده است. سطح زیربنای مجلس استرالیا ۳۵۰ هزار مترمربع است در حالی که زیربنای مجلس ما ۴۵ هزار مترمربع است. در هر صورت تفکر معمار در جامعه برای کارفرما و جامعه هر دو تأثیر میگذارد. میتوانست یک معماری صددرصد مدرن بسازد. هرچند شما امروز هر معماریای کار کنید، اشاراتی از مدرنیسم در آن وجود دارد، بهدلیل مصالح و تکنولوژی. به موضوع امارات برگردیم. شهرسازی این کشور با هم هماهنگ است. ساختمانهای بلند یک طرف، ساختمانهای مسکونی طرف دیگر، بناهای شاخص قابل رؤیت و درنهایت یک شهر هماهنگ. صرفنظر از شویی که میدهد، اما خوب عمل میکند. برای اینکه یک مشاور عالی دارد. بزرگترین معماران دنیا هم طرحی ارائه کنند، باید در کمیته معماری عالی امارات کنترل شود. ما هم در کشور خودمان بهلحاظ تاریخی چنین نظم و انظباطی را داشتهایم. متمدنترین کشور دنیا بوده و زیباترین معماری دنیا را داشتهایم. معماری ما بر معماری دنیا اثر گذاشته است و آن را صادر میکردیم. اما چرا به این روز افتادیم؟ اخلاق و تمدن ما هم شبیه معماری ما به انحطاط کشیده شده است.
چرا؟
برای اینکه هرکس رسید به ما حمله کرد.
در گذشته تاریخی ما، حمله زیاد اتفاق افتاده است. برخی از این حملهها ایران را بهطور کامل به ویرانه تبدیل کرد. اما خیلی زود توانستیم با حضور همان دشمن در زمینههای علمی و هنری پیشرفتهای مهمی داشته باشیم، نمونههایش حمله اسکندر، حمله مغول است.
در معماری مثال میزنم که معماری ما در همان وضعیت بحرانی بر سیاستهای روز غالب بوده است. سیاستهایی که به ما از طریق جنگ، کشورگشایی یا تهاجم فرهنگی حمله میشده است. ما افکار وارداتی را تغییر میدادیم و هنر خودمان را اجرا میکردیم. بهترین دوره مربوط به صفویه است که زیباترین بناها ساخته میشود. اگر به معمار دستور ساختن مسجد داده میشد، دستور اجرا میشد اما معمار ذوق و سلیقه خودش را در بنا میگنجاند. معمار تابع سفارش کارفرماست. قصری در اسپانیا ساخته شده به نام قصر الحمرا که به یکی از فرمانداران عرب مربوط بوده است. اسلام حدود ۷۰۰ سال در این کشور حکومت کرد. این حاکم سفارش میدهد قصرش شبیه همان تعاریفی باشد که قرآن از بهشت ارائه میدهد. قرآن را به زبان اندلس ترجمه میکنند و به معمار میگویند این را بساز. یعنی آن حاکم سفارش فیزیکی به معمار میدهد. در بهشت آبها در جریان و درختان زیبا پر از شکوفه و میوه هستند، حوریان بهشتی در آن میچرخند و … . معمار همین ایده را با معماری ایرانی، اسپانیایی و مراکشی تجسم میکند. چندین معماری ایرانی هم در آن کار میکردند. حاکم چهار زن داشته که برای هرکدام از آنها چهار پاویون پر از گلوریحان ساختهاند، سالنی برای گردهمایی این چهار همسر، از کنار تمام پلهها جوی آب گذر میکند، به جای حوریان مجسمههای زیبا در قصر گذاشته شده است. کارفرما سفارش را داده و پی کارش رفته است. معماری، به فضاکشیدن لایف استایل فرد، شهر و عملکرد آدمهاست. معماری نحوه زندگی است. وقتی نحوه زندگی تغییر میکند، معماری هم فرق میکند. زمانی که ما دوران پدرسالاری داشتیم و همه بچهها، نوهها و نتیجهها در یک جا زندگی میکردند، پس دورتادور خانه اتاق بود و در وسط حیاط و حوض آب و ساختمان اصلی از پدربزرگ که هم خرج خانواده را میداد و هم دستورات را صادر میکرد. وقتی این شیوه زیست عوض شد، معماری ما هم عوض شد.
معماری شیوه زندگی را تغییر میدهد یا شیوه زندگی معماری را؟
سبک زندگی معماری را تعریف میکند. معماری به دیگران آموزش میدهد چگونه بهتر زندگی کنند. شما تا وقتی برای معمار تعریف نکنید چه میخواهید، پایه بنا ریخته نمیشود. اما معماری وقتی ساخته شد، در معماری بعدی تأثیر میگذارد. معماری به زبانی از دل نحوه زندگی درمیآید و در مواردی معمار با تغییر ذائقه مردم شیوه زندگی را در آینده عوض میکند. وقتی میبیند کارفرما چیزی میخواهد که خودش هم نمیداند، معمار یک پله جلوتر میرود. وقتی مصالح و ذائقه معماری تغییر میکند، دست معمار هم برای تغییر ذائقه باز میشود. معمار میتواند به مردم یاد دهد که شما در چه فضایی چگونه زندگی کنید. خانههایی که در اروپا و بهویژه پاریس ساخته شده عموما ۳۰ متری است. معمار بادقت تعریف کرده کجا اسباب و وسایل ضروریاش را بگذارد و چطور از آنها استفاده کند. مثلا اگر سه نفر هستید احتمالا سه میهمان هم دارید و بنابراین شش قاشق برای شما کفایت میکند. اندازه کمدها براساس نفرات ساخته میشود. برای هیچ چیز اضافه جا نیست. فرهنگ ایرانی برعکس است. شما برای یک ایرانی هرچه فضا اختصاص میدهید پر است. اگر میگوید یک انبار ۱۰ متری میخواهم و شما صد متر برایش انبار بزنید، سال بعد جا ندارد. در هرحال معمار میتواند سلیقه و نحوه زندگی را تغییر دهد. اما آنچه معماری را بهوجود میآورد، نحوه و شیوه زندگی افراد است.
پس باید گفت علت آشفتگی معماری امروز ما این است که از صد سال پیش تاکنون ما بهدرستی نمیدانیم شیوه زندگیمان چیست و بین سنت و مدرنیته گیر کردهایم؟ بین شیوههای مختلف زندگی گیج میزنیم؟
یک بخشی این است. وقتی مدرنیته وارد مملکتی میشود آشفتهحالی تا یک زمانی هست. در هر کشوری نوآوری و سوژهای را وارد کنید، همین اتفاق میافتد چون عدهای موافق هستند و یک عده مخالف. مسئله اقتصادی بسیار مهم است، فقر مردم مهم است، جامعه پولدار است یا نه؟ ولی این آشفتگی در کشورهایی که آدمهای عاقل دارد، دوران کوتاهی است و بعد خطشان را پیدا میکنند. از وقتی آپارتمانسازی در ایران به تصویب رسید هیچ برنامهای نوشته نشد. حالا این پدیده جدید را کجا بسازیم؟ چطور بسازیم؟ آموزش اولیه و برنامه اولیه تعریف نشد. معمار هم نبود. دوره قاجار بناهای خوبی داریم اما آنقدر معمار نداشتیم. هرکسی خانهاش را خودش میساخت. یک بلدیهای بود و کوچههای دو، سه متری و در این کوچهها هرکس کار خودش را میکرد. بحث اینجاست که آشفتگی در معماری ما خیلی ریشه و دلایل مختلف دارد. یکی از آنها آن شاگردهایی هستند که از دانشکده معماری بیرون میآیند. کشور ایکس شاگردش تا مدتها اجازه طراحی و ساخت ندارد. فرض کنید هرکس تا امتحان رانندگی میداد اجازه داشت برود رانندگی کند. بعد رسیدند به جایی که گفتند آنهایی که تازه تصدیق گرفتند تا دو سال حق ندارند توی اتوبان برانند. آنها قبل از اینکه تجربه کنند، فهمیدند. راه را باید پیدا کنیم اما در اینجا آن راهها هنوز پیدا نشده است. وقتی پول آمد توی مسکن و مسکن از مصرف تبدیل به کالا شد، همه چیز خراب شد. چرا اینقدر بسازبفروش داریم؟ کدامیک از این ساختمانهای بسازبفروشی را یک معمار خوب، اندیشمند و بافهم ساخته است؟ هیچکدام. برای اینکه اگر بخواهند به یک معمار شاخص دهند، باید هزینه کنند. نمیدهند. میروند شهرداری که عدهای نشستهاند متری پروانه میدهند و یک طرحی هم میخرند. عوامل آشفتگی زیاد است. باید اینها را پیدا و بعد آن را درمان کنیم، از فردای آن هم همه چیز روبهراه نمیشود. میتوان ریشهیابی کرد. همه را هم میشود تدوین کرد چون نمونه داریم. چگونه باید بود هم میشود از کشورهای موفق الگوبرداری کرد. اما چه کسی عمل میکند؟ شما که تشریف آوردید اینجا از دو برج رد شدید. یکی ۱۴ طبقه است و یکی پنج طبقه. چرا؟ چون میگویند معماری ایران و تهران باید اسلامی باشد.
تعریف شما از معماری ایرانی- اسلامی چیست؟
همانموقع که اجازه میدهید یکی ۱۲ طبقه بسازد و یکی پنج طبقه، یعنی به یکی اجازه دادید و به یکی نه، خودش غیراسلامی است. میخواهید اسلامی باشد همه را یک اندازه دهید. در خیابان ایکس بگویید این تعداد طبقه، در یک خیابان دیگر بگویید آن تعداد. مگر اسلام چی میگوید؟ یکی از حرفهای اسلام چیست؟ عدالت. برابری. برابری یعنی همین. چرا به یکی اجازه میدهند؟ برای اینکه بیشتر پول میدهد و شهر را خراب میکند. شهرداری تهران را میفروشد. این از فجیعترین کارهای است که در این مملکت اتفاق میافتد. خیابان میفروشد، کوچه میفروشد، کوه میفروشد. حالا شما چگونه میتوانید از معماری ایرانی- اسلامی حرف بزنید؟ چگونه میتوانید ریشهیابی کنید؟ برنامه بریزید و برنامه را به کسانی بدهید که شهر را میفروشند! که چه کنند؟ اینها که مجری برنامه نیستند، اینها مجری بودجه سالانهشان هستند. هزاران نفر سراغ من میآیند که دفترم را بکوبم و شراکتی برج بسازم میگویم نه. ولی میبینم دور تا دور دفتر من پروانه گرفتهاند و ساختمانسازی میکنند. حجاب زندگی من از بین رفته است. یک جا پرده کشیدم، فردا باید یک چادر هم آن طرف بسازم. چرا فضاهای نفسکش تهران را تخریب میکنند؟ معمار میکند؟ دستورالعمل میکند؟ نه! مجریان شهر میکنند. چطور میخواهید آشفتهبازار موجود در فضای معماری را با چنین مجریانی حل کنید؟ چگونه میتوانید با چنین مجریان قانونشکنی، معماری اسلامی داشته باشید؟ دیوارها را نماسازی میکنند تا شهر قشنگ شود. نقاشی کوه و دشت و دمن میکشند تا شهر ماستمالی شود. خب، این آفتاب میخورد و باران میبارد و از بین میرود. شما میخواهید هر چهار سال یکبار نقاش بیاورید تا دیوار نقاشی کند؟ این شد زیباسازی شهر؟ مگر شهر را با نقاشی درست کردهاند؟ مگر معماری نقاشی است؟ معماری بُعد دارد، حجم دارد. این بُعدها و حجمها هستند که باید زیبا باشند.
چه راهکاری بهنظر شما میرسد که از این بحران گذر کنیم؟
شهرداری فقط میداند زمین را باید ضربدر ۶۰ کند و تعداد طبقات هم اینقدر. اگر هم کسی پول بیشتری دهد تعداد طبقات را بیشتر میکند. اصلا کمیتهای در تهران هست که راجعبه معماری صحبت کند؟ مد امروز است که نما را نمیکشند. فقط چند پنجره میکشند و میروند پروانه میگیرند. بعد که ساختمان بالا رفت کسی آگهی کرده که نما میکشد و میروند پول میدهند نمای رومی، اروپایی و مصری میخرند. وقتی سازمانی نباشد که شهر را کنترل کند چهکار میشود کرد؟ در تمام کشورها مسائلی که مربوط به مردم و حقالناس است، حفظ و حراست میشود. یک بنا حجمی دارد و در یک فضایی ساخته میشود. آن فضا هم جزء معماری است. وقتی فضا خراب میشود یعنی دستوپای معماری را زده و به حقوق مردم هم تجاوز کردهاید. این یعنی خارج از معماری اسلامی.
با توجه به اینکه شما معماری را نحو زندگی میدانید، آیا میتوان به نوع معماری گذشته برای زندگی امروز بازگشت؟
برای اینکه در شهری معماری اسلامی داشته باشید، باید زندگی اسلامی کنید. نحوه زندگی نقطهعطف تمام حرفهای من است. در تهران باید اقتصاد اسلامی، آزادی اسلامی و زندگی اسلامی داشته باشید تا معماری اسلامی هم بسازید. حال سؤال این است که آیا من میتوانم زندگی اسلامی داشته باشم؟ میتوانم در خانهام اندرونی و بیرونی داشته باشم و میهمان ابتدا به تالار میهمانخانه راه پیدا کند و محارم از اندرونی وارد تالار پذیرایی شوند؟ اصلا چنین پولی دارم؟ پس باید بروم در یک آپارتمان ۵۰ متری که آشپزخانه آن هم اُپن است. آشپزخانه اُپن یک پدیده وارداتی است که خود اروپاییها بهسختی از آن استفاده میکنند و مال خانههای بهشدت ارزانقیمت و بیمصرف است.
چه چیزی در انتظار آینده معماری ما است؟
سؤال میکنم چرا باید آپارتمان متری ۴۰ میلیون تومان باشد؟ این بازار کاذب را چه کسی درست میکند؟ خانههای خالی تهران بسیار زیاد است. فکر میکنید آقای علی صارمی چند خانه در تهران ساخته است؟ اصلا چند نفر او را میشناسند و چون علی صارمی است، سفارش کار میدهند؟ چطور میخواهید با ۱۰، ۲۰ معمار صحبت کنید و راهکاری برای آینده معماری پیدا کنید؟ مردم اگر بخوانند تأسفی میخورند و میگویند بله همینطور است.
ما به تلنگری راضی هستیم.
این خوب است، اما چیزی را حل نمیکند.
پس باید باز هم تلاش کرد. گذشته را به امروز کشید. بههرحال، ما در گذشته معماری شاخصی داشتیم که هنوز هم میتواند آبشخور طرحهای امروز و فردایمان باشد.
خانههای کاشان که امروز هتل شدهاند بهترین و زیباترین خانهها هستند. اما الان کسی میتواند آنها را بسازد؟ البته مهم است که پدر آدم خوشنامی باشد اما با خوشنامی پدر نمیتوانید فخر بفروشید. وقتی اقتصاد وارد ساختمان و معماری متکی به درآمد و داراییهای صاحبخانه میشود، باید بروید دنبال همین معماریای که هست. چارهای ندارید جز در آپارتمان زندگی کنید. در این آپارتمانها میتوانید چه اِلمان ایرانیای بگذارید؟ کاشی بچسبانید؟ شما در دفتر من رنگوبویی از معماری ایرانی میبینید. همان جای بخاری و طاقچه و آینهشمعدان به شکل دیگری کار شده است. روی طاقچههای قدیمی همیشه یک جلد قرآن، دیوان حافظ، عکس بابابزرگ و یک سلسله پارچه مستطیلشکل بوده و زیرش عکس یک بخاری که از اروپا آمده بود. همین را به شکل مدرن وسعت دادهام. حالا عکس نوهها و نتیجهها هم به آن اضافه شده است. آیا این امکان هست که بسازبفروشها این کار را بکنند؟ ساختمان دست معمار و مردم نیست، دست عدهای آدم سودجو است.
از حرفه خودتان ناامید هستید؟
ابدا. ناامید از مجریان شهرم. من عاشق حرفه خودم هستم و در ایران و اسپانیا کار میکنم.
طوری صحبت میکنید که بهنظر میرسد هیچ راهکاری وجود ندارد.
فکر میکنید دارد؟
دوست دارم داشته باشد.
همه معماران را جمع کنید؛ بگویید بحث کنند. چه کار میشود کرد؟ شهر را میفروشند تا آسمانخراش بسازند. تیغه پنج سانتی میرود و یواشیواش تیغه سه سانتی جایش میآید. اتاق شما با اتاق همسایه یک تیغه سه سانتی فاصله دارد که تق کنید صدایش در اتاق همسایه رفته است. اسکلت ساختمان در برابر زلزله مقاوم است اما بین این ستونها تیغه ده سانتی میسازند که به هیچجا بند نیست. یک شوک بیاید همه تیغهها به زمین میریزد. کدام بسازبفروش این جزئیات کوچک را رعایت میکند؟ یک مربع چهار متر با ارتفاع سه متر، پر میشود از دیوار و پنجره که اگر هل دهید، میریزد. اگر زلزله بیاید ممکن است ساختمان کُلَپس نکند و نریزد پایین ولی تیغهها به دلیل اینکه استانداردهای زلزله رعایت نشده میریزند و همین تیغههاست که آدمها را میکشد.
به فارغالتحصیلهای آینده امیدوار هستید که بازار را به دست گیرند؟
به کسی که از دانشگاه بیرون میآید و ورقه اجازه امرار معاش دارد؟ آن روز هم نجات پیدا نمیکنیم. کسی که تازه فارغالتحصیل میشود اصلا نباید اجازه طراحی داشته باشد. باید برود دفاتر مهندسی و چهار، پنج سال کار کند و تجربه بیاموزد. چنین قانونی وجود دارد؟ همه کسانی که از دانشکده بیرون میآیند در یک سطح نیستند. یکی نمره ۱۰ گرفته و یکی نمره ۲۰. اما همه اینها بیرون دانشگاه یکسان هستند. دوغ و دوشاب یکی است. همه ورقه دارند و اجازه کار از نظاممهندسی و نقشه میکشند و عدهای هم هستند که امضا به آنها میفروشند. این سیستم است که ناامیدکننده است. امضافروشی را باید بردارند، هرکسی را باید براساس مقام معماریاش نمره دهند.
فضای نقد معماری را چگونه میبینید؟
در یک کشور وقتی ساختمانی ساخته میشود، پای آن اسم آن معمار را مینویسند. وقتی به مردم بها دادی نقادی شروع میشود. شما مثلا ساختمان اپرای سیدنی را نگاه کنید. منبع درآمد کشور است چون مردم میخواهند ببینند درون آن چطوری است. بنا، سرمایه است و مال مردم و مملکت است. نه اینکه ساختمانی بسازیم که بعد از شش سال تخریب شود. چرا ما یک خیابان نداریم که بگوییم مال فلان دوره است؟ چرا در کشورهای دیگر دارند؟ برای اینکه آن را حفظ میکنند. معماری نقد شد و مرتب هم میشود. ولی تا کسی نفهمد این بنا را چه کسی ساخته، چه چیز قرار است نقد شود؟ نقدِ کلی میکنند. با نقدکردن آگاهی میدهید. آن کسی که آگاه شده توان تغییر شرایط را دارد؟ باز برمیگردیم به مجریان قانون.
در پایان کمی از چالشهای خود در رابطه با طرح مجلس شورای اسلامی بگویید. چطور شروع شد و چگونه به این نتیجهای که هست، رسید؟
آنموقع که ما مجلس را طراحی کردیم نقشهها به شهرداری نرفت. چون پروژه مال دولت بود. البته محاسبات ما در وزارت مسکن به تصویب نرسید و گفتند نمیتوانیم وارد چنین پروژه سنگینی شویم. ۷۵ متر دهنه خرپاهای مجلس بود و اگر خراب میشد با حقوقی که میگرفتند، تماما ضرر بود. رفتیم پیش وزیر محترم مسکن دکتر آخوندی که فکر میکنم بزرگترین خدمت را ایشان به معماران و مهندسان ایرانی کرده است. تأییدیه را از او گرفتیم و کار شروع شد.
برای طراحی مجلس به چه چیزهایی فکر کردید؟
اولا طرح مجلس شورای اسلامی در سال 55 طراحی شد و یک کار گروهی بوده، یعنی در عصر مدرنیته طراحی شده است. این نکته مهمی است. همه کشورها را گشتند تا ببینند ساختمانی شبیه به این هست و پیدا نکردند. فلسفه قویای پشت طرح است. یک ساختمان بلند ۱۰، ۱۲ طبقه دارید و یک ساختمان کوتاه و ۹۰ متر بین دو ساختمان فاصله است. چه بنایی میخواهید بسازید که پنجرههای ساختمانها را بینور نکند و ساختمان تشریفات هم خراب نشود؟ چه حجمی بگذارید که فضای این معماری را بههم نزند جز همین طرحی که هست؟ هرچه از طرف ساختمان نمایندگان دور میشوید ارتفاع بالا میرود و برعکس طرف ساختمان کوتاه شیب کمتر است. در زمین هر چه از ساختمان دور میشوید، پلان بازتر میشود. از آنجایی که معتقدم فضای اطراف بنا جزء معماری است، تلاش کردیم به فضای بهارستان لطمهای نخورد. آنجا مسجد سپهسالار و مجلس شورای ملی را داشتیم و نباید چیزی درست میکردیم که این دو بنای تاریخی را از بین ببرد. موقعی که این طرح را برای تصویب بردیم، رد شد. طرح را به مسابقه گذاشتند. در مسابقه سه نفر رتبه اول گرفتند که یکی من بودم و عاقبت تصویب شد. از معماری یزد و دوران صفویه الگوهایی در آن هست. رأس ساختمان مجلس بیشتر از میدان آزادی است ولی شما اصلا حس نمیکنید برای اینکه باانظباط بالا رفته است. در میدان بهارستان نماد و حجم عجیبوغریبی نمیبینید تا فضای سنتی اطراف حفظ شود.
به وقایع تاریخی این سایت فکر کردید؟
از لحاظ تاریخی مهم بود مجلس آنجا ساخته شود. اگر در اراضی عباسآباد میرفت یک گسست تاریخی بود. ما در زمانی مجلس داشتیم که خیلی از کشورها نداشتند. در مجلس شورای ملی مدرسه داشتیم. این را رها کنیم بریم در جایی ناشناخته و بیهویت مجلس بسازیم؟ هم در دوره قبل و هم در این دوره تصمیم درستی گرفته شد. میدان بهارستان تاریخ است. فضای مدنی مملکت است.
و دغدغه این روزهای شما چیست؟ پروژه تازهای در دست کار دارید؟
کسانی هستند که هر طرحی را میکشند. اما من کارفرمایم را خودم انتخاب میکنم. اخیرا یک بیمارستان چشمپزشکی برای بخش خصوصی طراحی کردهام. پروژه خوبی شده و در حال ساخت است، در خیابان نیایش نزدیک پمپ گاز.
↑ برگرفته از روزنامه شرق (شماره ۲۳۷۷، ۳۱ مرداد ۱۳۹۴)