روزگار برزخی معماری ما
علی اعطا
اخیرا از یکی از معماران تعبیر قابلتاملی شنیدم. میگفت هر روز در فاصله منزل تا محلکار، از مقابل کارگاه ساختمانی یکی از پروژههایی که طراحی کرده بود، عبور میکرده. یک روز میبیند یکی از عناصر مهم ساختمان را که اتفاقا طراحی ویژهای هم داشته، به شکل دیگر – و البته نامناسبی- اجرا کردهاند. بعد از مشاهده این وضعیت، با کارفرما تماس میگیرد و میگوید: قربان، اگر فکر میکنید ما اینجا مزاحم هستیم، بفرمایید که مرخص بشویم و دیگر دخالت نکنیم. این تعبیر «مزاحمت» برای حرفه معماری، البته ابعاد وسیعتری هم دارد.
امروزه بخش عمده ساختمانهای شهر، در غیاب معمار طراح، بنا میشود: نقشه جواز تهیه میشود، مهندس دارای پروانه اشتغال، نقشه را مهر و امضا میکند و بعد هم دیگر تا انتهای پروژه، اگر مالک و سازنده بنا تمایلی نشان ندهند، خبری از معمار طراح نیست. بدیهی است که نقشههای جواز، طرحهایی حداقلی هستند که صرفا ضوابط و مقررات در آنها رعایت شده است. مابقی ساختمان هم در بسیاری موارد، بحمدالله به همت استادبنا و سنگکار و گچکار و این عزیزان، لابد طراحی میشود و حتما بسیاری هم میپسندند.اخیرا دیدم در مقدمه کتاب معماری ایرج کلانتری، ضمن گفتوگویی با او، کلانتری از «اتوریته» (اقتدار) معماران نسل سیحون میگوید و اعتماد مطلق کارفرما به معماران در آن دوران؛ و عواملی که شرایط امروز را متفاوت کرده است (نقل به مضمون). من گمان میکنم نسل کلانتری، یعنی نسل شاگردان سیحون که امروز در روزگار کهنسالی قرار دارند نیز ایام اتوریته معماران را تجربه کردهاند؛ دورانی که میتوانستند ایدههای خود را در برابر کارفرما با کمترین اصطکاک پیش ببرند. روزگار امروز، روزگار دیگری است. گاه در سمینارها و جلسات معماری، از اختلاف و اغتشاش در مواضع و دیدگاههای خود معماران نسبت به جایگاه معماری، به نظرم میرسد یکی از مسایل اصلی – و احتمالا مغفولمانده – در معماری امروز، «بازتعریف» جایگاه حرفه معماری است که این بازتعریف، محور اصلی کلام من در این نوشتار است. بحث من در این زمینه، بحث ارزشی نیست. به این معنا که در صدد ارزشگذاری «این یا آن» نیستم. صرفا تلاش خواهم کرد توصیفی همراه با رگههایی از تحلیل از چالشهای این «بازتعریف» ارایه دهم.
یک – نظام کارفرمایی مغشوش
عمدتا در بخش خصوصی، روند اصلی ساخت و ساز متکی بر جریانهای بساز بفروشی است. در واقع، این جریان قدرتمند بسازبفروشی است که طی سالیان اخیر، فرهنگ رایج ساختوساز و ادبیات آن را شکل داده است. نقشی که بسازبفروشها ایفا میکنند، در واقع محصول اقتصادی است که در آن زمین و مسکن به کالای سرمایهای تبدیل میشود. در این شرایط، در غیاب قوانین بازدارنده مکفی، هر شخص فاقد صلاحیت میتواند با داشتن سرمایه اولیه، شغل بساز بفروشی را آغاز کند. بر خلاف بسیاری مشاغل که به تدریج ذیل قواعد و مقررات جدید بازتعریف شدهاند – و در نتیجه چارچوبهای جدیتری شکل گرفته است – بسازبفروشی همچنان به تخصص ویژهای نیاز ندارد. در مقابل میتوان مقایسهای داشت با «دولوپرها» (توسعهدهنده) در کشورهای توسعهیافته؛ بهعنوان تشکیلاتی در بخش خصوصی که پروژه تعریف میکند، از ابزارهای شناختهشده اقتصادی تامین مالی میکند، مشاور و پیمانکار انتخاب میکند، برنامهریزی بهرهبرداری را انجام میدهد و مشکلات احتمالی بعدی ساختمان را از طریق روشهای شناختهشدهای مانند بیمه تضمین کیفیت، حل و فصل میکند. در سیستم بسازبفروشی ایران، اولین عنصری که از مجموعه فعالیتهای ساخت و ساز کنار گذاشته میشود، معمار طراح است. اینجا معمار طراح، همان «مزاحمی» است که در مقدمه مطلب مطرح شد؛ مزاحم در روند و سرعت کار، مزاحم در آزادی عمل بسازبفروش و عامل افزایش هزینهها. هیچ مکانیسم قانونی یا عرفی در اینجا وجود ندارد که مدافع حضور معمار طراح در این فرآیند باشد.
دو – غیاب اقتدار در بخش غیردولتی
در صحنه معماری امروز ایران، تشکلهای فراگیر، جدی و مقتدر، همچنان غایبان بزرگند. قاعده کلی این است که پیگیری مطالبات جامعه تخصصی، از سوی تشکلهایی انجام شود که آنها را به صورت واقعی – و نه صوری – نمایندگی میکند. عمدتا شاهدیم تشکلهای حرفهای، صنفی و فرهنگی حوزه معماری، یا از اقتدار لازم برخوردار نیستند (در نتیجه نمیتوانند تاثیرگذار باشند)، یا گروههایی هستند که این هفته ایجاد میشوند و هفته بعد، به چند شاخه منشعب میشوند. گمان میکنم در راستای بازتعریف حرفه معماری در جامعه امروز، وجود تشکلهای فعالی از معماران ضروری است که با فعالیت مستمر و سیستماتیک و با برقراری ارتباطی دو سویه با بخش دولتی، بتواند در جهت بازتعریف این حرفه ایفای نقش کند.
سه- فقدان جریانسازی
معماری امروز ما، به جریانسازی از سوی نخبگان این حوزه نیاز دارد. امروز سبکها و شیوههای رایجی وجود دارد که عمدتا توسط بسازبفروشها و همراهان همیشگی آنها، بنگاههای معاملات املاک، تبلیغ میشود و از سوی بخشهایی از جامعه مورد پذیرش قرار میگیرد. بسیاری از معماران نسبت به این جریانها بهشدت منتقدند. متاسفانه چهره و منظر بخشهایی زیادی از شهرهای ما را امروز ساختمانهایی شکل میدهند که گویی از اعماق تمدن یونان باستان به شهر ایرانی امروز وارد شدهاند؛ و البته به شکل کاریکاتوریاش. جالب اینجاست که معماری امروز کشورهایی نظیر یونان و ایتالیا نسبتی با اینگونه شیوهها ندارد. به دلایلی که در آینده به آن خواهم پرداخت، این شیوهها مطلوب طبع بسیاری از مردمان ما شده است. اینکه ما معماران، در محافل محدود حرفهای، دایما از این جریانها گلهمند باشیم و آن را به باد انتقاد بگیریم؛ البته کافی نیست. گمان میکنم تلاشهای جدیتری در راستای جریانسازی در شیوههای معماری لازم است تا به عنوان شیوههای اصیلتر و امروزیتری، به عنوان آلترناتیو مطرح شود؛ به تدریج هوادارانی پیدا کند و بتواند الگوهای رایج در سطح شهر را تحت تاثیر قرار دهد.
↑ برگرفته از روزنامه شرق، شماره ۲۱۱۴، دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳
Besyar aliii,mamnun,