مرگ، تجربه کمال آگاهی است
داریوش شایگان به روایت علی حمیدی مقدم
این عکس، اولین دیدارم با داریوش شایگان، در دیماه سال ۱۳۸۳، در ضیافت ناهاری به مناسبت اهدا جایزه مسابقه بینالمللی «کوشک جهانی» است که جایزه نخست این مسابقه کانسپچوال به من اعطا شد. این جایزه را از دستان داریوش شایگان که از داوران مسابقه بود، گرفتم و بسیار خرسند از این بودم که در گفتگو با شایگان، این اثر مورد توجه و تحسین ایشان قرار گرفته بود و این موضوع همواره در خاطرم بسیار درخشان است.
حضور شایگان در زندگی شخصی و حرفهایام، به عنوان یک حلقه از زنجیرهای است که اکنون من را ساختهاند. شایگان مربوط به دوران بلاتکلیفیام بود که به یکباره با حضورش، جوانه آگاهی در هستیام به وجود آورد. با شایگان، از طریق بهرام شیردل (که آن زمان، استاد راهنمای تز فوقلیسانس در پایان دوران دانشجوییام بود) آشنا شدم که در پی آن آشنایی، روش تفکر و تجربه زیسته و آگاهیدهنده شایگان را دنبال کردم.
کتاب «زیر آسمانهای جهان» را میتوانم زیربنا و مدخل حضور شایگان در زندگیام بدانم و مابقی بر آن سوار میشوند. آنچه بر آن ایستادهام، آنچه بر آن حرکت میکنم، آنچه بر آن اصرار دارم و آنچه بر آن مصالحه نمیکنم، زاییده اینچنین حضورهای آگاهیدهنده و مسیریابی است که به روش تفکرکردنام منجر شده است؛ شایگان یکی از آنهاست و قدردان حضورش هستم.
مطمئنا، مرگ برای شایگان، تبدیلشدنش به خود نهایت آگاهی است. به قول رامین جهانبگلو، او سیاحتگر معانی است. آثار شایگان همگی عمیقا تجربههای شخصیاش هستند؛ همهشان را زیسته و حس کرده است. شایگان میگوید: «اگر چیزی برای گفتن داشته باشم، خواهم گفت وگرنه سکوت خواهم کرد.»
در جلسهای با حضور شایگان، از علی دهباشی عزیز، مدیر مسئول مجله بخارا که همواره یار و همراه شایگان بودند، تقاضا کردم جلسهای خصوصی با ایشان تنظیم کنند تا خدمت برسم و دغدغه فکریام را با ایشان در میان بگذارم که به بعد از سفر فرانسه ایشان موکول شد. اما این انتظار به افسوس اکنون و بیانتها در من منجر شده است.
“شایگان، آگاهیدهندهای بود که خود به آگاهی تبدیل شد.”