نقد تطبیقی بر دو مداخله معماری: مسجد ولیعصر و بازسازی خانه شاملو
علی دارابزاد
گفتگو میان اثر جدید و زمینه موجود، یکی از مهمترین دغدغهها در معماری معاصر است، بهویژه هنگامی که مداخله در بستری با بار تاریخی یا فرهنگی انجام میشود. در چنین شرایطی، طراح نهتنها با چالشهای فنی و زیباییشناسانه، بلکه با پرسشهای نظری و اجتماعی مواجه است: چگونه میتوان لایهای معاصر را به گذشته افزود، بیآنکه شان و هویت آن مخدوش شود؟ دو نمونه شاخص از این تلاش در معماری معاصر ایران را میتوان در پروژههای مسجد ولیعصر تهران (اثر رضا دانشمیر و کاترین اسپریدونف) و خانه شاعر (بازسازی خانه احمد شاملو توسط علیرضا تغابنی) مشاهده کرد. هر دو پروژه در نگاه نخست کوشیدهاند تا با زمینه وارد دیالوگ شوند، اما در فرآیند تحقق، این دیالوگ به شکلی از تقابل و قدرتنمایی بدل شده است. این نوشتار با رویکردی تطبیقی، به تحلیل و نقد این دو اثر میپردازد و آنها را در پرتو اصول نظری بازسازی و معماری زمینهگرا بررسی میکند.

در ادبیات معماری، رویکردهای مداخله در بافت موجود، طیفی از «حفظ صرف» تا «بازآفرینی خلاق» را دربر میگیرند. اسناد بینالمللی همچون منشور ونیز (۱۹۶۴) و منشور بورا (۲۰۱۳) تاکید میکنند که هرگونه تغییر باید حداقلی، برگشتپذیر و بر پایه احترام به ارزشهای تاریخی، کالبدی و معنایی مکان باشد. به عنوان نمونه، ماده ۳ منشور بورا تصریح میکند:
«حفاظت بر اساس احترام به بافت موجود، کاربری، پیوندها و معانی صورت میگیرد. این امر مستلزم رویکردی محتاطانه است: تغییر به اندازهای که لازم است، اما تا حد ممکن کم».
این اصل، مداخله را امری مکمل میداند، نه رقیب. تغییر، زمانی مشروعیت مییابد که در امتداد ارزشهای پیشین و با هدف تقویت آنها صورت گیرد، نه حذف یا حاشیهراندنشان.
از منظر معناشناسی، مفهوم بازنمایی۱ یا بازنمایی در معماری، اغلب با نظریه نشانهشناسی چارلز سندرز پیرس تحلیل میشود. او سه گونه اصلی نشانه را تعریف میکند:
ـ شمایل: بر پایه شباهت حسی یا ساختاری
ـ نمایه: بر اساس پیوند علّی یا مجاورت واقعی
ـ نماد: مبتنی بر قرارداد یا توافق فرهنگی
در یک مداخله معمارانه، پیوند فرم جدید با گذشته میتواند از طریق هریک از این سه گونه برقرار شود. عدم شکلگیری چنین پیوندی، فرم الحاقی را به عنصری خودبسنده و گسسته از زمینه بدل میکند.
مسجد ولیعصر: از همجواری تا خودمختاری
پروژه مسجد ولیعصر، در همسایگی تئاتر شهر، با ایدهای ظاهرا همساز آغاز شد. طراح با اتخاذ فرم پلکانی در ضلع مقابل تئاتر شهر، قصد داشت سطح بنا را به سمت زمین متمایل سازد و آن را به سکویی برای استفاده بازدیدکنندگان بدل کند. این تصمیم در سطح تئوری، نشانهای از احترام به اثر همجوار بود، اما در عمل، فرم نهایی بیش از آنکه متواضعانه در بافت حل شود، به عنصری مستقل و قدرتمند بدل شد. مسجد نهتنها نیروهای موجود در سایت را جذب و بازتاب نکرد، بلکه با خلق یک هویت خودمختار، عملا در پی تعریف قواعد خود برآمد. این رفتار، رابطه با زمینه را از «گفتگو» به «تقابل» تغییر داد. مقاومت در اینجا، نه در برابر سیاستهای بیرونی، بلکه در برابر نیروهای درونی سایت اتفاق افتاد، نوعی بیاعتنایی به همزیستی که در تضاد با ادعای اولیه پروژه قرار میگیرد.
خانه شاعر: از بازسازی به مواجهه
خانه احمد شاملو واجد دو سطح ارزش است: ارزش معماری و ارزش فرهنگی ناشی از نسبت آن با شاعر. در اغلب نمونههای مشابه، بازسازی و تغییر کاربری چنین آثاری با حداقل مداخله کالبدی و حداکثر احترام به زمینه انجام میشود. در این پروژه، با تبدیل بنا به یک پلتفرم فرهنگی، مداخلهای پرحجم و شاخص صورت گرفته است. فرم الحاقی، شناختهشده با رنگ قرمز و حجم شاخص، نه در امتداد هندسه و متریال بنای آجری موجود، بلکه در تقابل آشکار با آن قرار دارد. نتیجه آن است که خانه موجود اکنون بیشتر نقش پسزمینهای را بازی میکند تا فرم جدید بر صحنهاش خودنمایی کند. این تغییر ماهیت از «مداخله» به «مقابله»، سبب شده است که بنا بهجای ارتقا، به انزوای کالبدی و معنایی برسد.
فرم در برابر فرم
در هر دو پروژه، فرم جدید بهجای تکمیل فرم موجود، در برابر آن ایستاده است. در خانه شاعر، تضاد رنگ و مقیاس، دو کالبد را به دو روایت بیگانه بدل کرده است؛ نه تداومی در زبان معماری مشاهده میشود و نه نشانهای از تلاش برای ایجاد یک «زبان مشترک». این امر بر خلاف اصل پیوستگی در مداخلات معماری است که بر همنشینی لایههای تاریخی و معاصر تاکید دارد.
لایههای معنایی نادیده گرفته شده
در بناهایی با ارزش تاریخیـفرهنگی، وضعیت موجود حامل لایههای معنایی متعددی است: از خاطره جمعی گرفته تا اصالت متریال و جزئیات. مداخله معمارانه باید این لایهها را حفظ و تقویت کند. در خانه شاعر، لایه تاریخیـفرهنگی جای خود را به لایهای معاصر داده که فاقد ارجاع روشن به گذشته است. این تصمیم، شکاف معنایی میان دو بخش بنا را عمیقتر کرده است.
معناآفرینی: جمعی یا شخصی؟
همانطور که پیشتر اشاره شد، نشانهشناسی معماری زمانی معنا مییابد که رابطهای قابل درک میان دال (فرم) و مدلول (مفهوم یا ارجاع) برقرار باشد. در خانه شاعر، ادعای الهام از شعر شاملو فاقد ترجمان روشن در فرم معماری است. برای عموم مردم، این فرم بهسختی با شخصیت یا آثار شاملو ارتباط مییابد. برای متخصصان نیز نشانهای مستقیم یا قراردادی که این پیوند را تثبیت کند، قابل شناسایی نیست. به این ترتیب، معنا، اگر هم وجود داشته باشد، بیشتر محصول برداشت شخصی طراح است تا نتیجه یک کدگذاری مشترک فرهنگی.
جمعبندی
بررسی تطبیقی مسجد ولیعصر و خانه شاعر نشان میدهد که هر دو پروژه با هدف برقراری گفتگو با زمینه آغاز شدند، اما در فرآیند تحقق، به رویارویی و قدرتنمایی ختم شدند. در هر دو مورد، فرم جدید نه در امتداد، بلکه در برابر فرم موجود قرار گرفته و بهجای ایجاد پیوستگی، موجب انزوای کالبد پیشین شده است.
مطابق اصول منشور بورا و رویکردهای بینالمللی حفاظت، هرگونه مداخله باید بر اساس احترام به زمینه، حفظ شواهد تاریخی و پرهیز از تغییرات غیرضروری باشد. هرچند نوآوری و افزودن لایههای معاصر، بخشی از پویایی معماری است، اما این فرآیند زمانی موفق خواهد بود که با زبان زمینه سخن بگوید، نه اینکه آن را خاموش کند. از این منظر، هر دو پروژه بیش از آنکه نمونهای از همنشینی خلاق باشند، به مصداقهایی از غلبه کالبد معاصر بر زمینه تاریخیـفرهنگی بدل شدهاند. مسیر جایگزین میتوانست در اتخاذ رویکردی نه لزوما محتاطانهتر، بلکه با تکیه بر فهم عمیق نظریههای بازسازی و نشانهشناسی معماری باشد، رویکردی که نه بر حذف یا حاشیهراندن گذشته، بلکه بر گفتوگوی سازنده و برابر با آن تاکید میکند.
[1] Representation