Beyond the Skin: Criticism, Professionalism & Etiquette of Dialogue; A Review of Boozhgan’s Gym Project / Pooyan Ruhi

فراسوی پوسته: نقد معماری، رفتار حرفه‌ای و آداب گفت‌و‌گو
نگاهی به پروژه‌ فایبرجیم، اثر دفتر معماری بوژگان

پویان روحی

Fiber Gym / Boozhgan Studio
Photos via Red CAAI’s Instagram

پروژه‌ فایبرجیم، اثر دفتر معماری بوژگان، طی روزهای گذشته، موضوع جدل‌های پرحرارتی در شبکه‌های اجتماعی بوده است. نگاهی به موضوعات مطرح‌شده توسط منتقدان پروژه نشان می‌دهد که این انتقادها به‌طور کلی در سه دسته‌ قرار می‌گیرند: انتقاداتی که پروژه را از نظر فضایی سرکوب‌گر می‌دانند؛ انتقاداتی که حول این ادعا که پروژه دلگیر است و احساس خوبی ایجاد نمی‌کند، شکل گرفته‌اند؛ و انتقاداتی که آن را نازیبا می‌دانند. این جدل‌ها که ریشه در دیدگاه‌های متفاوت نسبت به زیبایی‌شناسی و تبعات سیاسی‌ـ‌اجتماعی پروژه‌های معماری دارند، لزوم برقراری رویکرد حرفه‌ای و گفت‌و‌گوهای آگاهانه، مبتنی بر دانش، و در سایه‌ احترام در جامعه‌ معماری ایران را بیش از پیش نشان می‌دهند.

ایده‌های معماری‌ ـ تفسیرهای سیاسی
به‌ نظر می‌رسد که در کانون جدل‌های پیرامون پروژه‌ فایبرجیم، برخورد ایده‌های معماری و تفسیرهای سیاسی به شکلی پررنگ حضور دارد. پوسته‌ بتنی پروژه که به شکلی استراتژیک طراحی شده است تا روش‌های مواجهه‌ سنتی با موضوعاتی مثل ورود نور، تهویه، رابطه‌ درون و بیرون، و … را مورد بازبینی قرار دهد، با اتهاماتی مثل شباهت با زندان و همخوانی با سیاست‌های سرکوب‌گرانه‌ موجود در جامعه روبه‌رو شده است. با این وجود، لازم است که بین نیات معماری برای ایجاد یک فضای متمایز، و تفسیرهای سیاسی که از این نیت‌ها ارائه می‌شوند یا می‌توانند ارائه شوند، تمایز قائل شویم. البته که هر اثر معماری به دلیل ماهیت سازمان‌دهنده‌اش، و به این دلیل ساده که مرزهای رفتار انسان را در فضا تعریف می‌کند، دارای ابعاد سیاسی است، اما نباید فراموش کرد که در نهایت، با یک اثر معماری روبه‌رو هستیم، و نه یک بیانیه‌ سیاسی.

رابطه‌ پوسته‌ ساختمان با بیرون و درون که پروژه‌ فایبرجیم به جست‌و‌جو در آن می‌پردازد، از بنیادی‌ترین ایده‌های معماری است. بحث آلویس ریگل۲ در موضوع معماری لمسی۳ و معماری دیداری۴، لنز تئوریک نیرومندی ایجاد می‌کند که می‌توان از درون آن، ماهیت لمسی پوسته‌ بسته‌ فایبرجیم و سازماندهی متمایز آن را بهتر درک کرد. تاکید پروژه بر وجود یک پوسته‌ بسته و تمرکز بر نورگیری از سقف، موضوعی است که در بسیاری از نمونه‌های تاریخی معماری سابقه دارد. کلیسای نور تادائو آندو۵ و بانک خون پراتاما۶، اثر دفتر ماتارو۷، دو معماری با ایده‌ مشابه‌، در ژاپن و هند هستند. آیا بستر جغرافیایی‌ـ‌­سیاسی آن‌ها خوانش متفاوتی از معماری را ایجاب می‌کند؟ آیا این دو اثر که ایده‌ای مشابه فایبرجیم دارند، به این دلیل که در جغرافیای سیاسی دیگری قرار گرفته‌اند، شامل انتقاداتی که از این اثر شده‌ است، نمی‌شوند؟

پروژه‌ فایبرجیم حدود هشت سال پیش کشیده شده است. آیا فراموش‌کردن این فاصله‌ زمانی، و ارائه‌ خوانشی محدود از این پروژه که متاثر از شرایط امروز ایران است، عادلانه است؟ برخی منتقدان پروژه با طرح موضوع سرکوب از طریق معماری که یکی از جلوه‌های آشکار آن در معماری سنتی ایران، الگوی اندرونی در خانه‌های سنتی است، به مقایسه‌ فایبرجیم با این الگو پرداخته‌اند، مقایسه‌ای که با در نظر گرفتن نظام ایدئولوژیک حاکم بر اندیشه‌ شهروند ایران صفوی، انطباق کامل معماری با ارزش‌های مسلط مذهبی‌­ـ­‌حکومتی آن زمان، و مردسالاری قاطعانه‌ جامعه‌ سنتی آن عصر، مقایسه‌ صحیحی نخواهد بود.

تقلیل معماری به سرچشمه‌ واکنش‌های احساسی مثبت
معماری، به‌ویژه معماری تجربی و انتقادی، طیف گسترده‌ای از واکنش‌های فکری­‌ـ‌احساسی را ایجاد می‌کند. تقلیل این دامنه‌ گسترده و متنوع از واکنش‌های انسانی به یک واکنش مثبت‌ ـ ­حس خوب ـ یک ساده‌سازی افراطی است که از طبیعت پیچیده‌ تجربیات فضایی چشم‌پوشی می‌کند. معماری تجربی باورها و پیش‌فرض‌های مخاطب را درباره‌ آن‌که معماری/ساختمان چیست و چه می‌تواند باشد، به چالش می‌گیرد. گستره‌ متنوعی از اندیشه‌ها و احساسات که در اثر این ‌چالش ایجاد می‌شوند، به‌طور کلی خارج از طیف معمول احساسات آشنا قرار می‌گیرند. معماری تجربی دریچه‌ای جایگزین برای درک محیط ساخته‌شده ارائه می‌دهد. مواجهه‌ با آثار تجربی نیازمند آمادگی برای تغییر انتظارات و پیش‌فرض‌هاست تا مخاطب بتواند برای پذیرش امر ناآشنا آمادگی پیدا کند. مخاطبانی که با معماری تجربی سر و کار دارند، به‌جای انتظار برای یک واکنش عاطفی مثبت و از پیش تعیین‌شده، باید توانایی پذیرش امر ناشناخته را پرورش دهند و امکان تجربه‌ یک طیف غنی و پیچیده از احساسات را در نظر بگیرند. تنها در این صورت است که نیروی دگرگون‌کننده‌ معماری می‌تواند نقش خود را در تغییر برداشت ما از واقعیت آشنا نشان بدهد.

شخصی‌‌بودن نظام‌های زیبایی‌شناسی
ادعاهای مبنی بر زیبانبودن پروژه‌ فایبرجیم، درون ادراکی که ماهیت نسبی و شخصی زیبایی‌شناسی را به رسمیت می‌شناسد، اعتبار خود را از دست می‌دهند. تفسیرهای سنتی زیبایی لزوما با ایده‌های معاصر طراحی همخوانی ندارند. پذیرفتن این‌که ترجیحات زیبایی‌شناختی، بسیار متنوع و متفاوت‌، و حتی متناقض‌اند، و این موضوع چیزی از مشروعیت آن‌ها کم نمی‌کند، می‌تواند به گفت‌و‌گوهای بازتر و همه‌شمول‌تری۱ منجر شود، مگر آن‌که طبق دیدگاه بسیاری از متتقدان پروژه، صرفا به یک مدل از زیبایی باور داشته باشیم و فایبرجیم را به دلیل آن‌که با الگوی زیبایی‌شناخی ذهنی و شخصی ما سازگاری ندارد، فاقد اعتبار بدانیم. جدا از این موضوع، این نگاه که زیبایی را به یک معیار معماری تبدیل می‌کند و پروژه‌ها را در یک داوری زیبایی‌شناختی، معتبر و نامعتبر، یا خوب و بد می‌داند، نگاه مسئله‌داری است که محصول رویکرد آموزشی مسلط در مدارس ایران است و پرداختن به آن در حوصله‌ این یادداشت نمی‌گنجد.

[فروپاشی] دیوار برلین­ و تفسیرهای متفاوت از آن
در یک قیاس تاریخی، تفسیرهای متفاوتی که پس از فروپاشی دیوار برلین ارائه شدند، می‌توانند برای بحث ما مفید باشند. فروپاشی دیوار برلین به دو شکل کاملا متفاوت تفسیر شد. محافظه‌کاران و سنت‌گرایان که به‌طور کلی، در سیاست و در کنش‌های خلاق، به حفظ وضع موجود و «آن‌چه بود» علاقه دارند، ادعا کردند که با فروپاشی دیوار برلین­‌ ـ که نماد کمونیسم بود­­­ ـ دیگر گزینه‌ای وجود ندارد و تنها گزینه‌ موجود، راه و رسم ما‌ ـ سرمایه‌داری‌ ـ ­است. جلوه‌ این دیدگاه را می‌توان در جمله‌ معروف مارگارت تاچر۸، نخست‌وزیر سابق انگلستان مشاهده کرد: «هیچ گزینه‌‌ جایگزینی وجود ندارد.»۹ تفسیر دیگر که از سوی طیفی که گرایش‌های پیشرو و لیبرال‌تری دارد و به‌طور تاریخی، به تغییر، برقراری نظم جدید، و «آن‌چه می‌تواند باشد» علاقه‌مند است، ارائه شد، مبنی بر آن بود که پدیده‌ای که تصور می‌شد به شکلی جاودان برقرار خواهد ماند، فرو پاشیده است؛ پس همیشه می‌توان حتی به ناممکن‌ترین گزینه‌ها فکر کرد: همیشه امکان تغییر وجود دارد. این دوگانگی تفسیر، پیچیدگی خوانش و تفسیر ساختارهای انسانی­ ـ از جمله معماری­ ـ را به‌خوبی نشان می‌دهد و بر اهمیت در نظر گرفتن دیدگاه‌های متفاوت تاکید می‌کند.

به همین شکل، می‌توان تفسیرهای کاملا متفاوتی از فایبرجیم ارائه کرد که با خوانشی که امروز توسط بیشینه‌ اعضای جامعه‌ معماری و مخاطبان غیرمعمار ارائه می‌شود، متفاوت است، تفسیری که در آن، پروژه با بازتعریف رابطه‌ سنتی بیرون و درون از طریق یک پوسته‌ مات به‌جای یک پوسته‌ شفاف یا متخلخل، به جهان بیرونی خود­ ـ بافت اطراف میدان هروی­ ـ­ که اتفاقا از نظر معماری‌ و بافت شهری، به‌طور مطلق، فاقد هرگونه ارزش و زیبایی بصری (در معنایی جامع) است و شکل‌های مختلف ابزارهای کنترل و سرکوب را در خود دارد، پشت می‌کند و خرده‌جهان درونی خود را ایجاد می‌کند، خرده‌جهانی که برنامه‌های متفاوت یک باشگاه ورزشی را نه در قالب یک فضای افقی ممتد، که با استفاده از یک دیاگرام دومینوی عام، به شکلی عمودی سازماندهی می‌کند، خرده‌جهانی که اتفاقا امکان نظاره‌گری ناظر بزرگ را با ایجاد یک پوسته‌ مات می‌گیرد و جهانی کوچک از بی‌شمار امکان ممکن را برای ساکنانش که در بیرون از این پوسته، در معرض همیشگی نظاره‌گری سرکوب‌گرانه قرار دارند، ایجاد می‌کند.

گفت‌و‌گو به‌جای اتهام
نقد آثار معماری، بی‌تردید باید با آداب حرفه‌ای همراه باشد. تمرکز نقد باید بر روی ایده‌ها قرار بگیرد، و نه شکل‌گیری حملات شخصی به معمار پروژه و یا همکارانی که دستاوردهای پروژه را ستایش کرده‌اند. اختلاف‌نظر جزء جدایی‌ناپذیر گفتمان معماری است و کمک به شکل‌گیری فضایی که در آن احترام متقابل وجود دارد، به تبادل سازنده‌ ایده‌ها کمک می‌کند. شرکت در گفت‌وگوهای محترمانه و آگاهانه (همراه با آگاهی تاریخی و آشنایی با پروژه که از مطالعه‌ ترسیم‌های پروژه و/یا بازدید از آن ایجاد شده است­)، شرط اصلی برقراری ارتباط میان دیدگاه‌های متفاوت است. نگاهی به نظرهای ارائه‌شده درباره‌ فایبرجیم نشان می‌دهد که متاسفانه درصد بسیار بالایی از منتقدان، پروژه را بازدید نکرده و ترسیم‌های آن را مطالعه نکرده‌اند. کمک به شکل‌گیری بحث‌هایی که انتخاب‌ها و تصمیم‌های معماری معماران پروژه را کالبدشکافی می‌کنند، به‌جای زیر سوال بردن تمامیت پروژه، کمک بیشتری برای رسیدن به درکی جامع‌تر از پروژه که با در نظر گرفتن دیدگاه‌های گوناگون شکل گرفته است، می‌کند.

لزوم بازنگری در محتوای آموزشی مدارس معماری
مرور جدل‌های پیرامون پروژه‌ فایبرجیم، و فرم و محتوای آن‌ها، بار دیگر به شکلی جدی نشان می‌دهد که ایران نیاز به بازبینی بنیادی در روش و محتوای آموزش معماری دارد. مدارس معماری در ایران از نظر کمبود تمرکز بر تفکر انتقادی، تاکید بر دانش دیسیپلینی، و امکان تجربه‌گرایی به‌شدت محروم‌اند. این موضوع نیاز به اصلاح ساختار آموزشی دارد تا نسلی پرورش بیابد که با تفکر انتقادی مسلح شده است، و می‌داند که چطور در گفت‌وگوهای آگاهانه و محترمانه شرکت کند.

 


[1] Inclusive
[2] Alois Riegl
[3] Haptic
[4] Optic
[5] Tadao Ando, Church of the Light
[6] Prathama Blood Bank
[7] Matharoo Associates
[8] Margaret Thatcher
[9] There is no alternative!

One thought on “Beyond the Skin: Criticism, Professionalism & Etiquette of Dialogue; A Review of Boozhgan’s Gym Project / Pooyan Ruhi”

  1. با سلام و احترام
    با زبان عامیانه انتقاد خود را عرض می کنم تا مایه ی سخنم را راحت تر برسانم؛
    این قسمتی از توضیحات فرموده اید:
    (بر خی منتقدان پروژه با طرح موضوع سرکوب از طریق معماری که یکی از جلوه‌های آشکار آن در معماری )سنتی ایران، الگوی اندرونی در خانه‌های سنتی است، به مقایسه‌ فایبرجیم با این الگو پرداخته‌اند،

    – چه راحت برداشت های فکری یا شاید عقده های سیاسی خودمان را از روزگار امروز، به تاریخ بسیار درخشان معماری سنتی ایران نسبت میدهید!!!

    – شما با برداشت ذهنی خودتان، سازه ای را بنا کرده اید که قرار است سالهای طولانی در منظر شهری خودنمایی کند و انسانی هایی در نسل های مختلف در آن زندگی کنند؛ وقتی بحث از زیبایی شناسی میشود، باید زیبایی را طوری در نظر بگیریم کخ اثرات آن را در محیط پیرامون بسنجیم؛ چه زیبا و چه زشت، هرچه بود، ساخته شد… و هزاران میلیون تومان هزینه…

    – اینکه شما به معماری سنتی ایرانی اتهام سرکوب گراایانه میزنید؛ آن هم به دلیل بسته بودن و عدم وجود پنجره از داخل به معبر، واقعا یک اقدام بی رحمانه و یا ناآگاهانه و یا خصمانه است…
    بعلت آنکه آیا شما شرایط زندگی در آن زمان را بهش توجه کردیده اید؟ً
    – آیا از شرایط امنیت شهری در آن زمان آگاهی دارید؟!

    – علت وجود حیاط مرکزی و عدم وجود پنجره به معبر، در آن زمان دلایل گوناگونی دارد که حتما باید به آن توجه داشته باشیم!

    – از دلایل این اتفاق باید به نکات زیر توجه داشت:
    1- وجود زمین با متراژ بالا که شرایط را برای طراحی فضای های گوناگون و حفظ حریم شخصی و تامین نور مناسب و کامل فراهم میکند.
    2- وجود تعداد بالای افراد ساکن در خانه (بویژه بانوان محترم) که باید فضاهایی را بنا ایجاد کرد که افراد بتوانند در فضای محدود خانه، در امنیت و آرامش، در فضاهای دلنشین خانه سکونت کنند
    3- مهم ترین عامل عدم وجود پنجره به معبر و ایجاد حیاط مرکزی و محصور بودن خانه نسبت به بیرون، عدم وجود امنیت شهری و وجود راهزنان و اشرار در ان زمان بوده است؛ این اتفاق برای جلوگیری از حجوم به داخل خانه و در حقیقت، ایجاد استحکام در برابر حملات اشرار است؛ طوری که در نتاریخ بسیار آمده است، به هنگام شب، هیچ امنیتی وجود نداشته است و بسیار خوانده ایم که راهزنان به منازل و دلیجان ها، حملات و غارت های وحشیانه ای انجام می داده اند.
    4- و………………..
    – پس نسبت سرکوب به دیدگاه معماری سنتی ایران، صحیح نمی باشد

    بنده به نقد از این بنا، ابراز نظر نکرده ام
    اما به نقد از این توضیح و اهانت نا به جا به معماری سنتی ایران؛ به دفاع برخواسته ام

    ما معمار هستیم، فضاهایی را طراحی و میسازیم که تا سالهای بسیار دور، بعد از مرگ ما، خواهد ماند؛ پس آثار خود را برای یک نسل ایجاد نکنیم؛ چون نسل های بعدی قطعا ما را به خوب یا بد قضاوت خواهند کرد و ما قطعا در برابر اثرات مثبت و منفی آثار خود بر دیگران، هم مسئول هستیم و هم پاسخگو…

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *