Reclaiming the “Discipline”: An Attempt to Redefine Autonomy / Pooyan Ruhi

بازپس‌گیری «دیسیپلین»: تلاش برای بازتعریف خودآئینی

پویان روحی

Photo via amazon.com

حدود ده سال از معرفی رسمی واژه‌ دیسیپلین به ادبیات فارسی معماری در ایران می‌گذرد.۱ این معرفی دامنه‌ متنوعی از واکنش‌ها را به‌ دنبال داشته است؛ از تمسخر و ابراز آنکه این واژه یک «مد کلامی» است، تا انکار و عنوان آنکه «چنین پدیده‌ای وجود ندارد». در عین حال، گروهی از همکاران با وجود آنکه ماهیت کار حرفه‌ای یا نوشتاری‌شان ارتباطی با دیسیپلین‌مندی۲ ندارد۳، این واژه را به عاریت۴ گرفته و در گفت‌و‌گوهای روزمره‌ خود از آن استفاده (یا به عبارت بهتر، استفاده‌ نابه‌جا۵) می‌کنند. این استفاده‌ نابه‌جا از آن‌رو اتفاق می‌افتد که این ازآنِ‌خود‌سازی بدون آگاهی از معنا و تبعاتی که کاربرد این واژه برای وضعیت‌های هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی معماری به دنبال دارد، اتفاق افتاده است. جدا از تمام این‌ها، تعدادی از همکاران مسیر گفت‌و‌گو درباره‌ دیسیپلین را به سمت خودآئینی معماری تغییر داده‌‌اند. این گروه تلاش‌هایی را که در طول ده سال گذشته برای جاانداختن واژه‌ دیسیپلین و مفاهیم همراه با آن انجام شده‌اند۶، به عنوان درخواست برای جداکردن معماری از عوامل سیاسی‌ـ‌اجتماعی قلمداد کرده‌اند. این برداشت به دنبال سوءتفاهم در تفسیر واژه‌های دیسیپلین و خودآئینی ایجاد شده است.۷

«دیسیپلین» به یک مجموعه‌ دانش مشخص، ابزارها، روش‌ها، و گفتمانی دلالت دارد که معماری را به عنوان یک شکل از دانش هدایت می‌کنند، شکلی از دانش که پشتیبانی نهادی دارد ـ یعنی در دانشگاه تدریس می‌شود. دیسیپلین‌مندی اطمینان حاصل می‌کند که معماری به عنوان یک شکل از دانش با جدیت مورد مطالعه قرار می‌گیرد و درون اصولی همچون فرم، فضا، ساختار، مادیت و … تعریف می‌شود. دیسیپلین‌مندی اطمینان حاصل می‌کند که معماری با سینما یا نقاشی تمایز دارد، تمایزی که به تفاوت در ماهیت دانش تخصصی، ابزارها، روش‌ها، اهداف و … بازمی‌گردد. با این وجود، دیسیپلین‌مندی به معنای جدایی یا کناره‌گیری از دغدغه‌های سیاسی، اجتماعی و … نیست، بلکه به معنای وجود بنیان نیرومندی است که معماری با کمک آن می‌تواند درگیری معنادارتر و عمیق‌تری با این زمینه‌های بزرگ‌تر داشته باشد.۸

به نظر می‌رسد که بخشی از این سوءتفاهم به دلیل در نظر نگرفتن انعطاف مفهوم دیسیپلین اتفاق افتاده است. معماری می‌تواند درون قلمرو تخصصی‌ خود باقی بماند و به‌طور همزمان با پدیده‌های دیگری همچون سیاست، جامعه‌ و فرهنگ درگیر شود. در واقع، دیسیپلین‌مندی رویکردهای بینارشته‌ای را کنار نمی‌زند، بلکه این فرصت را برای معماری ایجاد می‌کند که از جایگاه باثباتی که محصول انسجام درونی است، گفت‌و‌گوی نیرومندتری با دیگر رشته‌ها و زمینه‌های بزرگ‌تر سیاسی‌‌ـ‌اجتماعی برقرار کند. این اتفاق باعث می‌شود تا خودآئینی برقرار بماند، خودآئینی‌ای که با عقب‌نشینی به درون انزوا تفاوت دارد.

اینجا جایی است که در آن، کار معمار/پژوهشگرانی همچون پیر ویتوریو آئورلی۹ می‌تواند برای بحث ما فایده‌ بسیار داشته باشد. به باور آئورلی، خودآئینی به معنای کناره‌گیری از دغدغه‌های سیاسی یا اجتماعی نیست.۱۰ برعکس، تفسیر او از خودآئینی، تفسیری عمیقا سیاسی است. آئورلی استدلال می‌کند که یک معماری خودآئین این توانایی را دارد که به شکلی انتقادی با واقعیت‌های سیاسی درگیر شود، نه آنکه صرفا به شکلی خنثی (زمینه‌گرا) آن‌ها را بازتاب دهد. به عبارت دیگر، یک معماری خودآئین می‌تواند به شکلی فعال این واقعیت‌ها را به پرسش بگیرد و با آن‌ها رودررو شود. برای آئورلی، خودآئینی به این معناست که معماری به دلیل استقلال خود از سلطه‌ نیروهای بیرونی‌ ـ ­چه این نیروها سیاسی باشند، چه اقتصادی و چه فرهنگی ـ می‌تواند در برابر آن‌ها مقاومت، و­ از درون‌ مرزهای دیسیپلینی خود نسبت به آن‌ها موضعی انتقادی اخذ کند. این نوع از خودآئینی به معنای کناره‌گیری نیست، بلکه به معنای داشتن ظرفیت برای درگیری انتقادی با نیروهایی ـ ­به‌طور خاص سیاسی‌ ـ است که به جامعه شکل می‌دهند.۱۱

در ایران، استفاده‌ نابه‌جا از واژه‌ «دیسیپلین» معنای آن را رقیق کرده و به تغییر شکل در ماهیت اصلی‌اش منجر شده است. بازپس‌گیری این واژه، در بازگرداندن گفت‌و‌گوها به مسیری که هم‌سو با معنای اصلی آن است، اهمیت بسیار دارد؛ دیسیپلین به عنوان چارچوبی جدی و نیرومند برای معماری، که آن را به‌جای در انزوا فرو بردن تقویت می‌کند. با تاکید بر ماهیت حقیقی خودآئینی، آن‌طور که مدنظر آئورلی است، می‌توان دید که معماری به عنوان یک دیسیپلین فرهنگی [در قیاس با معماری به عنوان یک حرفه]، برای رویارویی با پیچیدگی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جهان، و درگیری با آن‌ها به شکلی انتقادی و اندیشمندانه، مجهزتر و توانمندتر است.

برای حل این معما، لازم است که معنای واژه‌های دیسیپلین و خودآئینی در گفتمان معماری با دقت بیشتری مورد توجه قرار بگیرند. بهتر است این واژه‌ها به‌جای آنکه ابزارهایی برای انزوا لحاظ شوند، به عنوان مکانیسم‌هایی که معماری را برای بر عهده‌‌گرفتن نقشی انتقادی در جامعه مجهز می‌کنند، دیده شوند. با برقراری گفت‌و‌گوهایی که بر پتانسیل‌های معماری به عنوان یک دیسیپلین برای درگیری انتقادی با ابعاد مختلف جامعه تاکید می‌کنند، می‌توان به درک صحیح‌تری از معماری به عنوان یک شکل از دانش و نقش‌های احتمالی‌اش در جهان رسید، درکی که از سوتفاهم‌های بنیادی در تعریف واژه‌‌های دیسیپلین و خودآئینی دوری می‌کند.

 


[۱]  در طول این سال‌ها، جدا از اینجانب که در ترجمه‌ها و نوشته‌های معماری (و احتمالا برای نخستین‌بار)، واژه‌ دیسیپلین و صفت دیسیپلینی را به‌کار برده‌ام، همکاران دیگری نیز از این واژه غالبا به‌طور نیمه‌رسمی (در نشست‌ها و گفت‌و‌گوهای شفاهی) و عموما در شکل‌های دیگر استفاده کرده‌اند. برای مثال، صفت ساختگی «دیسیپلینار» که نه انگلیسی است و نه فارسی، و بنابراین استفاده از آن صحیح نیست. در عین حال، تلاش‌هایی نیز برای برگردان این واژه به فارسی انجام شده‌اند. به دلایلی که در یادداشت‌های دیگر توضیح داده‌ام، واژه‌ دیسیپلین قابل ترجمه نیست و بهتر است به همین شکل در زبان فارسی مورد استفاده قرار بگیرد. این واژه در زبان لاتین به شکل «دیسیپلینا» وجود داشته و در رساله‌ ویتروویوس نیز به همین شکل به‌کار رفته است. معنای اصلی آن، «آموزش» و در عین حال، «یک شکل از دانش» بوده، و ویتروویوس نیز آن را در همین معنا به‌کار می‌برد. در نهایت، دیسیپلینا به شکل دیسیپلین وارد زبان انگلیسی شده است.

[2] Disciplinarity

[۳]  منظور همکارانی است که تمرکز کاری‌ و رویکردهای عمومی حاکم بر یادداشت‌هایشان، بیشتر بر رویکردهای متافیزیکی، شاعرانگی فضا و پدیدارشناسی معماری است، و در نتیجه، به‌طور مشخص در تقابل با رویکرد دیسیپلینی قرار دارند، اما با این وجود، به شکلی نابه‌جا از این واژه استفاده می‌کنند.

[4] Appropriation
[5] Misuse

[۶]  در یادداشت‌های دیگر، درباره‌ چرایی شکل‌گیری پروژه‌ معرفی این واژه به ادبیات فارسی، به‌طور مفصل توضیح داده‌ام. اما لازم به یادآوری است که این پروژه در تقابل با وضعیت موجود صحنه‌ معماری ایران در ابتدای دهه‌ ۹۰ خورشیدی تعریف شد: فضایی که معماری در آن در قالب مود حرفه فعال بود، دانش تاریخی و تئوریک به شکلی مطلق غایب بود، و نقش انتقادیِ معماری به عنوان یک دیسیپلین فرهنگی در بستر سیاسی­‌ـ‌اجتماعی، به ارائه‌ خدمات از سوی یک حرفه در راستای «خدمت به مردم»، «راضی‌کردن کارفرما»، و «ایجاد حس خوب» محدود بود. معماری در آن زمان، و همچنان هنوز، در یک خلاء فرهنگی و دیسیپلینی، به دور از آگاهی تاریخی و تئوریک، محصول نیروهای زمینه و به دنبال «هماهنگی با آن‌ها» بود.
[۷]  یادداشت‌هایی همچون خروج معماری از سندروم خوددرماندگی، نوشته‌ محمد رضایی، به‌روشنی این سوتفاهم را نشان می‌دهند.

[8] Piotrowski, Andrzej, and Julia W. Robinson. The discipline of Architecture. Minneapolis: University of Minnesota Press, 2001.
[9] Pier Vittorio Aureli
[10] Aureli, Pier Vittorio. The project of autonomy: Politics and architecture within and against capitalism. NY, NY: Buell Center/FORuM Project ; Princeton Architectural, 2013.

[۱۱]  بحث آئورلی آن است که معماری برای آنکه بتواند نسبت به نیروهای بیرونی خود موضع انتقادی اتخاذ کند، باید خودآئین باشد. به عبارت دیگر، اگر معماری [به‌طور خاص] از سیاست استقلال نداشته باشد و تحت سیطره‌ آن تعریف شود، آن‌وقت دیگر نمی‌تواند در برابر آن موضع انتقادی اتخاذ کند. برای مثال، معماری ایران در دوران صفویه و معماری آلمان در دوران رایش سوم، به دلیل آنکه تحت سیطره‌ قدرت سیاسی حاکم قرار داشتند، ظرفیت انتقادی [سیاسی] خود را از دست داده‌اند. بحث آئورلی ابعاد گسترده‌تری دارد، از جمله آنکه خودآئینی فرمی را در برابر خودآئینی سیاسی قرار می‌دهد، بحثی که البته در فضای محدود این یادداشت نمی‌گنجد.

Leave A Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *