خروج معماری از سندرم درخودماندگی
محمد رضایی
پرسش بنیادین «معماری چیست؟» یا «معماری چه میتواند باشد؟»، پرسشی عمیق است که در طول تاریخ، بسیاری سعی کردهاند تا در عرصه عمل و نظر، به آن پاسخ دهند. بررسی مصداقی معماران و آثار آنها، اگر نتواند ما را به پاسخ نزدیک کند، دستکم به وضوح و تدقیق پرسش کمک میکند. آلخاندرو آراونا۱، معمار شیلیتبار برنده جایزه پریتزکر، از جمله معمارانی است که تامل درباره آثارش، من را در فهم بهتر این پرسش یاری کرده است. نوشته تازهای از پویان روحی، بهانهای شد برای گردآوری یادداشتهایی پراکنده راجع به آراونا و رویکرد اجتماعیاش به موضوع معماری.
پویان روحی در مقالهای با عنوان دوباره پریتزکر؛ تاملاتی در رویارویی با مشهورترین جایزه [نا]معماری دنیا که در نقد جایزه پریتزکر، در وبسایت معمار ایرانی منتشر کرده است، با نامعماری خواندن این جایزه، جایگاه و اثرگذاری آن در فضای جهانی معماری را به چالش میکشد. تمرکز او در این نقد، بر برنده سال ۲۰۱۶ جایزه پریتزکر، آلخاندرو آراونا، و بهطور مشخص، بر اولین پروژه اجرایی دفتر المنتال۲، یعنی پروژه مسکونی کوئینتا مونروی۳ است. او نوشته خود را با دو تصویر از این پروژه، یکی مربوط به سال ۲۰۰۵ و دیگری مربوط به سال ۲۰۰۶، آغاز میکند. او تصویر سال ۲۰۰۶ را تصویر «وضعیت امروز» پروژه مینامد و مینویسد: «هر معمار و یا شاید حتی غیرمعمار که به وضعیت غیرانسانی و نابسامان این مجتمع مسکونی نگاهی بیاندازد، خواهد پذیرفت که باید این پروژه را یک شکست به حساب آورد.» پیشفرض شکست این پروژه از چنان قوتی در ذهن نویسنده برخوردار است که از فاصله دهساله ثبت عکس تا گرفتن جایزه، و از فاصله چهاردهساله ثبت عکس تا «امروز» غافل میشود. اما آیا این پروژه واقعا یک شکست به حساب میآید؟
اگر واسازی را بهعنوان یکی از جریانهای اندیشه پستمدرنیسم، با نمودی پررنگ در معماری معاصر در نظر بگیریم و سعی کنیم پروژه کوئینتا مونروی را در چارچوب این سامانه فکری بررسی کنیم، خواهیم دید که این پروژه مسکونی، متن نیمهنوشتهای است با «مولفی» برخوردار از ذهنی توسعهیافته که مشکل چندانی با «مرگ» خود ندارد. این متن نیمهنوشته توسط همه خوانندگانش، به گونهای متناسب با زندگی هرکدام تفسیر شده، صورت مییابد و ادامه پیدا میکند. نتیجه عبارت است از یک متن متکثر که به معنای واقعی، واساخت شده است. نکته جالب در اینجاست که برخلاف استارکیتکت۴های دیکانستراکتیویست۵ که جسارت واساخت چارچوبهای مستحکم را حق انحصاری خود میدانند، آراونا این حق را بین باشندگان توزیع میکند. این شهروندان شیلیایی که تا چندی پیش، ساکنان محلهای غیررسمی بودند، بدون آنکه بدانند، اثری خلق کردهاند که هم از نظر مفهومی و هم از نظر فرمی، از آثار شاخص واسازی پیشی گرفته است. صورتهای پارهپاره، گسسته و چندلایه که از ویژگیهای پروژههای چومی و آیزنمن است، در این پروژه، بیاختیار از ذهن و دست این افراد جوشیده و آنها را خانهنشین کرده است. جالب اینجاست که این نوع «حقیقیتر» مفهوم واسازی، فقط در مقیاس صورت (فرم) بیرونی بنا باقی نمیماند.
دیگر مسئله شاخص در مورد این پروژه عبارت است از مسئله «نقصان»۶. نقصان با مفهوم «ناتمامی» که علیرضا تغابنی در مقاله معماری؛ خیر عام و امید اجتماعی (منتشرشده در وبسایت اتووود)، به آن اشاره کرده، متفاوت است. نقصان یک مفهوم دروندیسیپلینی است که با زیباییشناسی راستکیش و ماشینی مدرنیسم در تقابل است و با مفهوم وابیسابی در هنر ژاپن هم قرابت دارد. اما برداشتی که من از مفهوم نقصان در زیست سیال این پروژه دارم، این است که بنا نه در ایده و فرم و فضا، بلکه در تکنولوژی ساخت و جزئیات اجرایی نیز میتواند دچار نقصان باشد. به این موضوع فکر کنید که چرا همه چهرههای شاخص جریان واسازی، مفهوم واسازی را فقط در سطوح ایده و صورت جاری میکنند و وقتیکه نوبت به ساخت میرسد، آلبومهای قطوری از جزئیات اجرایی بسیار پرهزینه تولید میکنند تا بتوانند فرمهایی ناکامل، ناقص و ناپایدار را به کاملترین، بینقصترین و پایدارترین شیوه ممکن بسازند. احتمالا این تناقض به این دلیل است که این آیکونهای مفهومی باید سیاستمداران یا سرمایهداران سفارشدهنده آیکون را برای سالها راضی نگاه دارند. در واقع، این پروژهها به چیزی دقیقا مقابل ادعای خود، مبنی بر انتقادی بودن بدل شدهاند و جذابیت فرمال ایدههای انتقادی، آنها را به ابزار سرکوبکننده ایدههای انتقادی بدل کرده است.
دیگر تناقض آشکار در روند شکلگیری پروژههای شاخص واسازی، در مفهوم نقشههای اجرایی به مثابه متنهایی قرائتپذیر، دیده میشود. در این پروژهها، نقشه به مثابه یک متن، اَبَرروایتی است که باید تنها به یک شیوه خاص و قراردادی خوانش شود و هیچ نوع خوانش پیشبینینشدهای را برنمیتابد. در مقابل، آراونا با واگذاری کامل بخشی از روند ساخت به ساکنان غیررسمی شهر (آن مغضوبان محبوب فوکو)، نه تنها صورت بیرونی مجموعه بنا، که جزئیات اجرایی این پروژه را نیز متکثر، متزلزل و به معنای واقعی، واساخت میکند و حتما اینها با حذف نقشه به عنوان متنی منجمد، امکانپذیر میشود.
توان ایدهپردازی معماری در پروژه آراونا، به وضوح در خدمت مقاصد اجتماعی درآمده است. به گفته آراونا، صرفهجویی حاصل از ایده نیمهسازی، باعث ایجاد توانایی برای انتخاب این سایت و بهرهمندی از زیرساختها و فرصتهای آموزشی، شغلی و بهداشتی موجود در آن شده است. نقدی که به چنین رویکرد اجتماعی وارد میشود، این است که معماری به تنهایی قادر نیست دنیا را به جای بهتری تبدیل کند. گفتگویی خیالی را فرض کنید که در آن معلمی به شما میگوید که آموزش مهارتهای اجتماعی به فرزندتان ضرورت ندارد، چون یادگیری این مسئله به تنهایی باعث نمیشود که او انسان بهتری شود، بلکه مسائل بسیار مهمتری مثل اقتصاد و سیاست وجود دارند. او ادامه میدهد اگر دیسیپلین آموزش را به سمت مهارتهای اجتماعی سوق دهیم، آن را تقلیل دادهایم و ما باید «آموزش برای آموزش» را سرلوحه خود قرار دهیم! اینجاست که پیشنهاد میکنم گفتگو را مودبانه خاتمه دهید و فرزندتان را به مدرسه دیگری ببرید.
عدم توجه به این موضوع که معمار میتواند با ابزاری کاملا معمارانه، به پرسشهایی غیرمعمارانه پاسخ دهد، به سندرم «درخودماندگی» در معماری منجر شده است. هسته مرکزی درخودماندگی (اوتیسم)، اختلال در ارتباط است. اگر معماری با ابزاری صرفا معمارانه، به دنبال پاسخ برای پرسشهایی معمارانه باشد، به احتمال زیاد، پس از مدتی کوتاه، معماری به صرف مسئله فرم فروکاسته خواهد شد و در سندرم درخودماندگی فرو خواهد افتاد. در مقابل، اگر ابزاری از جنس معماری، برای پاسخ به پرسشهایی غیرمعمارانه به کار گرفته شود، احتمالا هم هسته درونی معماری توسعه مییابد و هم پاسخهایی شایسته برای پرسشهایی مرتبط با زندگی واقعی پدیدار خواهند شد، و چنین نگاهی است که به معماری، پویایی و حیات میبخشد و باعث میشود معماری در عین حفظ هویت دیسیپلینی خود، در موقعیتی بینرشتهای۷ قرار گیرد. به بیان دیگر، معماری برای زندگی (در مقابل معماری برای معماری)، کلید خروج از سندرم درخودماندگی قابل تصور برای معماری است.
در خانههای آراونا، معماری از خانه امن خود برمییزد تا با بروزی از جنس ایده و کالبد، با دیگر دیسیپلینها و مفاهیم شکلدهنده به زندگی «انسانی»، وارد تعامل شود و در نهایت، بر اختلال ارتباطی برآمده از سندرم درخودماندگی فائق آید. در شرایطی که معماری پیشرو به واقع، عقیم شده و در خدمت سامانه سرمایهداری غالب درآمده و چنانکه کولهاس میگوید، تنها «صحنهای شده است برای نمایش شرایط موجود»، آراونا به معماری [این پیکر در حال احتضار]، قدرت ایجاد تغییر اعطا میکند. در واقع، ممکن است معماری «به تنهایی» نتواند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند، اما این به این معنا نیست که معماری نمیتواند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند.
1. Alejandro Aravena
2. Elemental
3. Quinta Monroy
4. Starchitect
5. Deconstructivist
6. Imperfectionism
7. Interdisciplinary
نقد عمیق و دقیق بر یادداشت پویان روحی که پاسخی قابل توجه می باشد.