نوآوری آگاهانه یا زمینهگرایی توخالی
درسهایی از دو پروژه
پویان روحی
این یادداشت به بررسی دو پروژه که بهتازگی در ایران طراحی و اجرا شدهاند، میپردازد. این دو پروژه ـ کارخانه آرگو در تهران و مدرسه ابتدایی محله کوش در بندر کنگ استان هرمزگان ـ نماینده دو رویکرد کاملا متفاوت و متضاد در مواجهه با تاریخ و تعریف معماریاند. هر دو پروژه به دلیل موقعیت خود، با بافت شهر درگیرند، اما رویکرد آنها در این درگیری، و نگاهشان به موضوع نوآوری، واکنش در برابر بستر، و تاثیرات فرهنگی، به شکلی رادیکال با یکدیگر تفاوت دارد. این تفاوتها در وهله نخست، خود را در مدارک ترسیمی/تصویری تولیدشده از دو پروژه نشان میدهند: در ترسیمهای دوبعدی، خلاق و دیسیپلینی آرگو در برابر رندرپرسپکتیوهای کلیشهای و غیردیسیپلینی مدرسه محله کوش.
کارخانه آرگو که یک بازاستفاده تطبیقی۱ است، نماینده یک رویکرد نوآور و تجربی است که از ارجاعات تاریخی به عنوان بنیانی برای خلاقیت استفاده میکند. این پروژه صرفا گذشته را تقلید نمیکند، بلکه نمونههای تاریخی را تفسیر میکند تا جانی تازه به یک سایت سابقا صنعتی بدهد. طراحان این پروژه با مداخله اندیشمندانه و آگاهانه خود، در جایجای این ساختار تاریخی به بازاندیشی فرم میپردازند تا نشان بدهند که معماری میتواند بهطور همزمان، در سنت ریشه داشته باشد و در عین حال، رو به جلو حرکت کند.
در تضاد با آرگو، مدرسه محله کوش در کنگ یک زمینهگرایی سطحی را ترویج میکند. طرح این «ساختمان» که طرحی معمولی۲، بدون ویژگیهای شاخص، متشکل از چند مکعب، و با سازماندهی درونی عام۳ ـ اتاقهایی در کنار یک راهرو ـ است، ادعای همخوانی با بستر را دارد، اما این ادعا در همان ابتدا توسط منطق اجرایی ساختمان نقض میشود: در سازه این ساختمان از بتن استفاده شده است؛ مصالحی که نهتنها با توجه به منطق زمینهگرایی، با این بستر بیگانه است، بلکه در اقلیم گرم و مرطوب، ناکارآمدتر و ناپایدارتر از دیگر اقلیمهاست. به این ترتیب، به نظر میرسد که این ساختمان بر خلاف ادعاهای مطرحشده، نسبت به تکنیکهای بومی بیتفاوت است.۴
درون منطق زمینهگرایی، یک پروژه حقیقتا زمینهگرا که برای اقلیم گرم و مرطوب جنوب ایران طراحی میشود، همسو با طرحهای بومی این اقلیم، دارای بالکنهای عمیق خواهد بود. این بالکنها (یا سایبانها)ی عمیق، تا اندازه زیادی از تابش مستقیم نور خورشید به فضاهای داخلی جلوگیری میکنند. اما در مدرسه محله کوش، بازشوها بدون وجود بالکنهای عمیق، و تنها با استفاده از سایبانهایی که بر روی آنها نصب شدهاند، درون و بیرون را به یکدیگر مرتبط میکنند، ویژگیای که با توجه به آنچه گفته شد، یک ویژگی ضدزمینه محسوب میشود. تنها اقدام مشهودی که بهطور مستقیم به معماری بومی این ناحیه اشاره دارد، استفاده از ساختاری است که یادآور یک بادگیر است. هرچند نگارنده نتوانست ترسیمی از این ساختمان به دست بیاورد، اما آنطور که از تصاویر پیداست، و با توجه به وجود کولرهای گازی در کلاسها و وسعت مدرسه، این بادگیر به احتمال بسیار، صرفا یک عنصر تزئینی است که در ذهن طراحان این ساختمان، برای ایجاد هماهنگی با بستر کفایت میکرده است. تمام اینها نشان میدهد که بنیادیترین ویژگیهای معماری این اقلیم نیز بهطور کامل مورد توجه قرار نگرفتهاند. به عبارت دیگر، خردهگفتمان زمینهگرایی که در راستای ایجاد مشروعیت برای این ساختمان مورد استفاده قرار گرفته، تنها به شکلی بصری و نمادین جلوه پیدا کرده است.۵
نگاهی به ساختمان متعارف و غیرالهامبخش مدرسه محله کوش، زبان فرمیاش، و زیباییشناسیای که تولید میکند، نشان میدهد که این پروژه در اعانه به معماری به عنوان یک گفتمان فرهنگی، و درگیر شدن با ایدههای آن، با شکست روبهرو شده است؛ اثری فاقد کیفیات بنیادی مفهومی و نیتمندی ضروری برای ورود به قلمرو معماری: یک ساختمان محض. در عین حال که کارخانهآرگو ـ به عنوان یک اثر معماری ـ بازاستفاده تطبیقی را با نگاهی پیشرو تعریف میکند، مدرسه محله کوش ـ به عنوان یک ساختمان ـ نشان میدهد که چطور ایده زمینهگرایی میتواند به یک خردهگفتمان توخالی تقلیل پیدا کند. این مدرسه با فروکاست بستر محلی به ارجاعات سطحی، طرحی ارائه میکند که میتواند ـ با وجود یک بادگیر تزئینی ـ در هر جای ایران ساخته شود.
تفاوتهای این دو پروژه تا اندازه زیادی ریشه در پسزمینههای آموزشی متفاوت دارد. دفتری که مسئول طراحی مدرسه محله کوش است، محصول مدل آموزشی محافظهکار رایج در مدارس معماری ایران است. محصولاتی که از درون این مدل آموزشی بیرون میآیند، به طور پیشفرض، متعارف، غیرتجربی و غیرانتقادیاند. این محصولات اغلب بدون آگاهی از بنیانهای تاریخیـتئوریک شکل میگیرند و برای ایجاد مشروعیت، از یک نسخه سطحی و نمادین از [گفتمان] زمینهگرایی و هارمونی با زمینه استفاده میکنند. بیشتر این پرکتیسها غیرنوآورند و در برقراری ارتباط با بستر، تنگنظرانه و غیرانتقادی برخورد میکنند.
برعکس، پرکتیسی که مسئولیت طراحی کارخانه آرگو را بر عهده داشته است، از چارچوبهای آموزشی بیرون از نظام سنتی حاکم بر مدارس ایران بهره میگیرد، چارچوبهایی که مشوق اندیشه انتقادی، تجربی و نوآورند. این پرکتیس به شکلی آگاه و عمیق، از تاریخ و تئوری اعانه میگیرد و از آنها به عنوان بنیانی برای ایجاد خلاقیت و نوآوری استفاده میکند، استفادهای که بیشترین فاصله ممکن را از ارجاعات سطحی و صوری دارد. مسیری که این پروژه و رویکرد حاکم بر طراحی آن تعریف میکند، از معتبرترین مسیرهایی است که معماری در ایران میتواند در آن گام بردارد: مسیری که در آن، نُرمها به پرسش گرفته میشوند، با فرم و مصالح تجربه میشود، و برای به تصویر کشیدن آینده، رابطه معناداری با گذشته برقرار میشود.
این دو پروژه شکافی عمیق را در معماری معاصر ایران نمایش میدهند: شکافی که در یکسوی آن، پرکتیسهایی قرار دارند که به شکلی آگاه و خلاق، با مکان و تاریخ درگیر میشوند، و در سوی دیگر، پرکتیسهایی که بدون نوآوری حقیقی یا خلاقیت معنادار در زمینه تکنیکها و روشهای سنتی، به ارجاعات شکلی بومی/تاریخی بسنده میکنند. کارخانه آرگو و پرکتیسهای دیگری که در این سمت شکاف ایستادهاند، نشان میدهند که معماری در بهترین حالت، کنشی فکری است که میتواند مرزهای طراحی را گسترده کند، تصور ما از واقعیت را به چالش بگیرد، و جهان آینده را متصور شود.
در نهایت، نکتهای که نباید فراموش شود، تفاوت کارفرماهای این دو پروژه است؛ یک کارفرمای همراه، ریسکپذیر و فرهنگدوست در پروژه آرگو، و یک کارفرمای دولتی با بضاعت مالی کمینه، بدون سلیقه و آگاهی فرهنگی رشدداده و آموزشدیده که احتمالا ایده «ارائه رایگان طرح از سوی طراح» را بسیار پسندیده است. برای تغییر چشمانداز و تولید پروژههای ارزشمند ـ جدا از لزوم دگرگونی در نظام آموزش معماری در ایران ـ در کنار تلاش در حوزه خصوصی، نیاز به آموزش و ایجاد آگاهی در کارفرماهای دولتی نیز به شکل پررنگی احساس میشود.
[1] Adaptive Reuse
[2] Normative
[3] Generic
[۴] متاسفانه با وجود تلاش بسیار، نگارنده موفق نشد به مدارک و دادههای بیشتری در مورد این پروژه دست پیدا کند.
[۵] شاید هم طراحان پروژه بهطور ضمنی پذیرفتهاند که استفاده از روشها، فرایندها و ایدههای چندهزارساله در دنیای معاصر امکانپذیر نیست؛ متوسط دمای کره زمین چند درجه بالاتر رفته، و در نتیجه، روشهای منفعل کنترل حرارتی نمیتوانند به تنهایی پاسخگو باشند. مقیاس و ارتفاع ساختمانها تغییر کرده و در نتیجه، روشهای بومی ساختوساز در ایران که محدودیتهای بسیاری دارند، نمیتوانند پاسخگوی نیازهای جهان معاصر باشند.
عالی مثل همیشه