فرانقد
آسیبشناسی «نقد» معماری فارسی
پویان روحی
به تاریکی دشنام مده، شمعی بیافروز
بیتردید، آموزش معماری در مراکز و موسسات خصوصی به دلیل فراهمنمودن فضای بازتر آموزشی و نیز دسترسی به منابع و دیدگاههای متنوع، میتواند گامی مهم در جهت پیشرفت و گسترش آموزش معمارانه محسوب شود؛ اما سوالی که سالهاست در پی یافتن پاسخ آن هستیم، این است که چرا متولیان موسسات خصوصی معماری با پاککردن صورتمسئله «ضعفهای آموزش پایه و رسمی معماری در ایران» و برعکسکردن آن، به آموزش سطوحی پیچیدهتر در معماری ـ آن هم از طریق روایتهای دستچندم که مملو از بدفهمیهای ترجمهای است ـ روی آوردهاند؟ آیا این نوع آموزشهای «نامتجانس» و «سروته» میتواند التیامی بر زخمهای پیکره آموزش معماری در ایران باشد؟ آیا غیر از آن است که محصول نهایی این روند آموزش، افرادی خواهند بود که علاوه بر همان ضعفهای پایه که سر جای خود باقی است، با مشکل جدیدتری به نام «خیال معمارشدن» نیز روبهرو میشوند؟
متنی که مطالعه نمودید، نوشتهای است با عنوان «نقد روند آموزش معماری در موسسات خصوصی» که در یک صفحه شخصی در اینستاگرام منتشر شده است. از آنجا که این متن، بخشی از یک رویکرد عمومی جاری در صفحات اجتماعی فارسی و مرتبط با معماری است، بد نیست پاسخ معمول «این نوشتهها دیدگاههای شخصی افراد غیرمتخصص و فاقد دانش کافی است، پس نباید به آنها توجهی کرد» را کنار بگذاریم و کمی دقیقتر به آن بپردازیم. اینستاگرام یک عرصه اجتماعی۱ و رسانهای غیرگفتمانی است؛ به عبارت دیگر، رسانهای است که با محوریت تصویر و بهاشتراکگذاری آن تعریف شده است و در برابر نوشتار، چنین رویکردی ندارد. به زبان ساده، اگر نویسندهای قصد انتشار نوشتهای با عنوان نقد را دارد، بهتر است از رسانههای نوشتاری و ـ تا حد امکان و در اندازه بضاعت موجود در ایران ـ معتبر مربوط به موضوع نوشته استفاده کند. استفاده بهجا از رسانه، از ویژگیهای اصلی یک نقد خوب است.
عنوان نوشته، یک عنوان کلی است؛ این کلیگویی در تضاد با خاصبودن۲ یک پژوهش یا نقد است. نقد باید بهطور مشخص برای خواننده روشن کند که درباره چه موضوعی نوشته شده است. تعداد موسسات خصوصی آموزشی معماری در ایران بسیار است و رویکرد هرکدام از این موسسات با موسسات دیگر تفاوت دارد. کانون معماران معاصر و مرکز معماری ایران، هر دو موسساتی خصوصی هستند، اما رویکردها، روشها، استراتژیها، اهداف، آموزگاران و … این دو موسسه تفاوتهای بسیاری با یکدیگر دارند. بنابراین عنوان کلی و مبهم این نوشته، در مورد آنکه این «نقد» به کدام موسسه میپردازد، بهروشنی اعلام موضع نمیکند.
با وجود عنوان کلی نوشته، ویدئوی کوتاهی که همراه با آن آمده است، نشان میدهد که موضوع صحبت، کانون معماران معاصر است. نویسنده متن بدون آنکه نامی از این موسسه ببرد، تعدادی از دورهها و سخنرانیهای آن را به شکل گزینشی در کنار هم آورده است، اما کمی دقت نشان میدهد که عنوان این رویدادها دقیق و صحیح نیستند. سخنرانی جف کیپنس۳ ـ که در قالب مجموعه سخنرانیهایی انجام شد که برای آموزگاران موسسه معماری کالیفرنیای جنوبی۴ ترتیب داده شده بودند ـ با عنوان «پکیج جف کیپنس» معرفی شده است، همینطور سخنرانی تام ویسکامب۵. (این پیشداوری را که واژه «پکیج» به شکلی آگاهانه و تحقیرآمیز، و در راستای القای این باور که محتوای این رویدادها تجاری و سطحیاند، استفاده شده است، کنار میگذاریم و میپذیریم که این نامگذاری نادرست مبتنی بر یک اشتباه سهوی بوده است.) یکی از پیشنیازهای اولیه نگارش نقد، آشنایی صحیح و عمیق با موضوع مورد نقد است. زمانی که نویسنده یک نقد با استفاده از روشهای پژوهشی، به شناخت صحیحی از پدیده مورد نقد برسد، میتواند توصیف، تفسیر، و در نهایت، تحلیلی بر آن پدیده بنویسد، اما استفاده از عنوانهای ناقص و نادرست نشان میدهد که نویسنده یادداشت تلاش چندانی برای آشنایی با موضوعی که قصد نگارش درباره آن را داشته، انجام نداده است.
پیشفرض نویسنده متن آن است که متولیان این موسسات صورتمسئله آموزش پایه را پاک کردهاند. به عبارت دیگر، متن به شکلی موضوع را ارائه میکند که انگار مدیران این موسسات بهطور عامدانه، موضوع آموزش پایه را کنار گذاشتهاند. از آنجا که من تقریبا از ابتدای فعالیت کانون، با مدیران و همکاران حاضر در آنجا در ارتباط بودهام، میدانم که موضوع آموزش پایه همیشه به عنوان یکی از درونمایههای اصلی آموزشی مطرح بوده است. بنابراین ادعای حذف آگاهانه آن با واقعیت منطبق نیست.
نویسنده در ادامه، از التیام بر زخمهای پیکره آموزش معماری در ایران صحبت میکند. به عنوان یک آموزگار که سالها با کانون همکاری نزدیک داشته است، باید بگویم که تصور نمیکنم هدف کانون التیام بر زخمهای این پیکره باشد. هدف از شکلگیری کانون، ایجاد امکان آموزش جایگزین۶ بوده است، و نه التیامبخشیدن بر زخمهای آموزش رسمی معماری در ایران. آموزش رسمی معماری در ایران به دلیل وابستگی به یک مدل آموزشی اقتدارگرا۷ و منسوخ که کوچکترین تحملی برای پذیرش دیگری۸ ـ نگاه متفاوت ـ ندارد و بهطور کامل به روی تجربهگرایی۹، اندیشهورزی۱۰، و رویکردهای انتقادی۱۱ بسته است، فاقد توانایی اصلاحپذیری و التیام است. هدف از وجود موسسهای مثل کانون، ایجاد امکان بستری برای اندیشیدن به آموزش معماری، و تمرین آن به شکلهای جایگزین و متفاوت از آموزش رسمی معماری است.
نویسنده در عین حال از «آموزش از طریق روایتهای دستچندم که مملو از بدفهمیهای ترجمهای است»، صحبت میکند. روشن نیست که چارچوب ارجاعی نویسنده چه فرد یا افرادی هستند. بسیاری از آموزگاران کانون، دانشآموخته مدارس معماری معتبر اروپا و امریکا هستند و تعدادی از آنها در دفاتر معماری مطرح۱۲، به عنوان طراح ارشد مشغول به کار بودهاند؛ تعدادی از آنها در دانشگاههای اروپا و آمریکا تدریس میکنند. به عبارت دیگر، به زبان انگلیسی تحصیل کردهاند، به زبان انگلیسی تدریس و به زبان انگلیسی زندگی میکنند. بنابراین ادعای روایتهای دستچندم که مملو از بدفهمیهای ترجمهای است، از سوی نویسندهای که دوران آموزشی خود را در ایران سپری کرده، ادعای بزرگی است که شواهد و مدارکی نیز برای آن ارائه نمیشود. نویسنده بهطور دقیق روشن نمیکند که منظورش از ترجمه چیست؟ آیا روشها، رویکردها و محتوای آموزشی که این آموزگاران در دوران تحصیل خود در مدارس معتبر، آنها را تجربه کردهاند، بد فهمیده شدهاند؟ اگر بله، نویسنده برای خواننده روشن نمیکند که این ادعا بر پایه کدام شواهد ارائه شده است؟ آیا نویسنده با آموزش معماری در این مدارس آشناست، و اگر بله، این آشنایی بر پایه کدام تجربه و مطالعه شکل گرفته است؟ اگر نه، ادعای بدفهمی بر چه بنیانی ارائه شده است؟ آیا منظور از ترجمه، ترجمه کتاب است؟ اگر بله، کدام کتابها و بر پایه کدام استناد؟ از آنجا که تعداد آموزگاران این موسسه که در عین حال به کار ترجمه نیز اشتغال داشتهاند، بسیار محدود است، آیا کار ترجمه یک آموزگار ـ با فرض نادرستبودن ـ بازتابی از کار تمامی آموزگاران حاضر در این موسسه است؟
در طول حدودا یکصدوپنجاه سالی که از ورود معماری به عنوان یک دیسیپلین به دانشگاه میگذرد، دانشآموختگان مدارس معماری به عنوان سفیران آن دانشگاهها ایفای نقش کردهاند. ویلیام ور۱۳ که دانشآموخته مدرسه بوزار بود، پس از بازگشت به ایالات متحده، نقش بسیار پررنگی در تاسیس رشته تحصیلی معماری در دانشگاههای ایالات متحده، از جمله ام.آی.تی داشت.۱۴ هرمن ماتسیوس۱۵ پس از اقامت در انگلستان، و آشنایی عمیق و دست اول با روشهای جدید آموزش طراحی۱۶، به باواریا۱۷ بازگشت و نقش مهمی در احیای مدارس هنریِ آنجا داشت. میتوانیم به سراغ مدارسی مثل انجمن معماری۱۸، آکادمی کرنبروک۱۹ و دانشگاه کلمبیا۲۰ برویم و این مسئله را تا دوران حاضر پیگیری کنیم؛ شکلگیری نسل جدیدی از آموزگاران در مدارس معتبر معماری که پس از بازگشت به کشورهای خود، نقش مهمی در تربیت نسلهای بعدی دانشجویان داشتند. بنابراین استفاده از استدلال «دستچندمی بودن آموزش این افراد» برای رد تلاشهای آنها، بدون آنکه دلایل محکم و مشخصی برای پشتیبانی از این استدلال آورده شوند، چندان مورد قبول به نظر نمیرسد.
در نهایت، نویسنده عنوان میکند که این موسسات مشکل جدیدی به نام «خیال معمارشدن» نیز ایجاد میکنند. به عنوان یک آموزگار و پس از کار با بیش از هزار دانشجوی جوان در طول سالهای همکاری با کانون، باید بگویم که تقریبا تمام این دانشجویان به دنبال دانشی بودهاند که در آموزش رسمی خود به هیچ شکلی با آن روبهرو نبودهاند. در آموزش رسمی معماری در ایران، دو پایه اصلی آموزش معماری ـ پایه مفهومی و پایه تکنیکی ـ به شدیدترین شکل ممکن مورد غفلت و بیتوجهی قرار میگیرند. آموزش بسته، ناکارآمد، و ایدئولوژیک ارائهشده در دانشگاههای ایران ـ و برنامههای کارشناسی ارشد و دکترا که متاسفانه وجود دارند و در واقع، به هیچوجه نباید وجود داشته باشند ـ در تمامی وظایف برنامههای آموزشی پیشرفته، از جمله در تربیت نسلهایی که پرسشگر و کنجکاوند، انتقادی میاندیشند، و در کنار مهارتهای طراحی و تکنیکی، به دانش تاریخی و تئوریک مجهزند، بهطور کامل ناموفق بوده است. کانون معماران معاصر تلاش کرده است ضمن توجه به بنیانهای مفهومی و تکنیکی آموزش معماری، آنها را درون ایدهای جایگزین از آموزش معماری پررنگ کند. متقاضیانی که وارد کانون میشوند، با توجه به تنوع دورههای ارائهشده، طبق حوزههای مورد علاقه خود، دوره مورد نظرشان را انتخاب میکنند. تعداد بسیار زیادی از دانشجویان کانون در طول این سالها، با تقویت پورتفولیوی تحصیلی خود، از بهترین مدارس معماری اروپا و امریکا پذیرش گرفته یا مشغول به تحصیلاند، و یا فارغالتحصیل شده و در کشورهای مختلف مشغول به کار هستند. برداشتی واقعبینانهتر از وضعیت عمومی معماری در ایران، شاید آن باشد که دانشجویی که از یک مدل آموزشی منسوخ و ناکارآمد در دانشگاهی مثل دانشگاه شهید بهشتی یا … بیرون میآید، به احتمال بسیار، بیشتر در تله «خیال معمارشدن» گرفتار است تا دانشجویی که با سرخوردگی از محتوای آموزشی این دانشگاه، در تلاش برای یافتن پاسخهای بیشمار خود، به جستوجو برمیخیزد و از هیچ تلاشی، از جمله شرکت در دورههای موسسات آموزشی خصوصی، شرکت در ورکشاپهای بینالمللی و … فروگذار نمیکند.
در اینکه آموزش پایه۲۱ جزو بنیادی آموزش معماری است، هیچ تردیدی نیست. اما باید توجه داشت که موسساتی مثل کانون، به این دلیل که امکان اخذ مجوز برای آموزش رسمی معماری، و ارائه مدارک کارشناسی یا کارشناسی ارشد را ندارند، نمیتوانند یک محتوای درسی جامع۲۲ تعریف کنند؛ به همین دلیل، ناچارند به ارائه دورههای منفرد و متمایز بپردازند. البته در طول این سالها تلاش زیادی صورت گرفته است که این دورهها همپوشانی و ارتباط داشته باشند. برای مثال، هومن طالبی ـ مدیر آکادمیک سابق استودیوهای همگرا ـ مدتها در تلاش بود تا یک دوره پایه در کانون تعریف کند.
انجام پژوهش درباره یک مدل آموزشی و نگارش نقد درباره آن، کنشی است که به آگاهی عمیق از سازوکارهای آموزش، و بهطور خاص، آموزش معماری و تاریخها و تئوریهای آن نیاز دارد. پژوهشهای آرشیوی بخش اصلی و بنیادی چنین پژوهشها و نقدهایی هستند. پرسش این است که آیا نویسنده متن درباره دورههای ارائهشده در کانون به چنین پژوهشی دست زده است؟ آیا سیلابسهای دورههای ارائهشده در کانون در طول ده سال گذشته را مطالعه کرده است؟ آیا با مدیران و آموزگاران کانون گفتوگو کرده است؟ آیا نمونه کارهای تولیدشده در ورکشاپها، استودیوها و دورههای تاریخ/تئوری در طول این سالها را بررسی کرده است؟ محتوای دورههای ارائهشده کانون در طول این سالها، بنا بر چه معیارهایی، به مطالب پیشرفته، دکترا و … تقسیم شدهاند و این معیارها با کدام مدلهای آموزشی انطباق دارند؟ نقد با ابراز دیدگاه شخصی تفاوت بسیار دارد. زمانی که در یک عرصه اجتماعی، متنی بدون منبع و بدون انجام پژوهشهای پیشینی ارائه شود، نمیتوان آن را نقد نامید. برای آنکه یک نوشته از یک دیدگاه شخصی به نقد تبدیل شود، رعایت مجموعهای از پیششرطها ضرورت دارد، از جمله، آگاهی جامع از موضوع مورد نقد، بیان مسئله به شکلی خاص۲۳ و روشن۲۴، توصیف موضوع برای خواننده، تفسیر دادههای موجود، و در نهایت، ارائه تحلیل و ارزیابی (نقد). مناسبت رسانهای۲۵ نیز همانطور که پیش از این گفته شد، از شرطهای ارائه یک نقد خوب است. نقد خوب منصف و عینی است و بر اساس ارائه واقعیتها با استفاده از شواهد و مدارک، نتیجهگیری خود را بهدست میآورد.
اجازه بدهید به متن بازگردیم و یکی از دلالتهای ضمنی آن را مورد توجه قرار دهیم. نویسنده در آغاز یکی از جملهها عنوان میکند: «اما سوالی که سالهاست در پی یافتن پاسخ آن هستیم، این است …» این جمله و منطق عمومی حاکم بر کلیت نوشته، این ادعا را در خود دارد که ما ـ یعنی نویسنده و احتمالا تعدادی از همکاران ایشان ـ با وجودی که محصول یک مدل آموزشی منسوخ، ناکارآمد، ایدئولوژیک و غیرانتقادی هستیم، اما توانستهایم از آن فاصله بگیریم و خود را از آن جدا کنیم. اجازه بدهید از اصول اندیشه انتقادی استفاده، و این ادعا را واشکافی کنیم. بر مبنای کدام استدلالها و شواهد، میتوان این ادعا را پذیرفت؟ بازتاب آگاهی بهدستآمده از چنین فاصلهگذاری با یک مدل آموزشی واپسگرا را در چه تولیدات و محصولاتی میتوان دید؟ مواضع نویسنده و همکارانش نسبت به موضوعات معماری، تا چه اندازه با رویکردهای واپسگرا و ایدئولوژیک مورد پشتیبانی این نظام آموزشی ـ زمینهگرایی، پدیدارشناسیِ معماری، پوپولیسم، ضدیت با فرمالیسم، ضدیت با تجربهگرایی و … ـ متفاوت است؟ نویسنده و همکارانش دیدگاههای خود را بر کدام منابع اطلاعاتی استوار کردهاند؟ چه متنهایی را مطالعه میکنند؟ با کدام نهادهای پیشروی آموزشی دنیا پیوند دارند؟ به مطالب کدام مجلات ـ چه پژوهشی و چه تئوریک ـ دسترسی دارند؟ شاید با دانستن پاسخ این پرسشها، به این نتیجه برسیم که بهاشتراکگذاشتن این اطلاعات و مسیرهای طیشده توسط این دوستان ـ در قیاس با ابراز نظر شخصی در یک عرصه اجتماعی نامناسب ـ بتواند کمک بیشتری به بهبود وضعیت اسفبار آموزش معماری در ایران بکند و باعث شود تا دانشجویان و جوانانی که امکان خروج از ایران و ادامه تحصیل در مدارس معتبر را ندارند، بتوانند با دنبالکردن این مدل و مدلهایی شبیه به آن، آگاهی بیشتری کسب، و خود را از تبعات منفی مدل آموزشی رایج در ایران جدا کنند.
در پایان، لازم است به ویژگی مثبت این یادداشت در زمینه رعایت اصول نگارشی فارسی، از جمله استفاده از نیمفاصله که بهندرت در متنهای فارسی رعایت میشوند، اشاره کنیم. توجه نویسنده به این موضوع، شایسته احترام است.
[1] Social Platform
[2] Specificity
[3] Jeff Kipnis
[4] Southern California Institute of Architecture
[5] Thom Wiscombe
[6] Alternative
[7] Authoritative
[8] The Other
[9] Experimental
[10] Speculative
[11] Critical
[12] Zaha Hadid Architects
[13] William Robert Ware
[14] Drexler, Arthur, and Richard Chafee. The Architecture of the école Des Beaux-Arts. Secker & Warburg, 1984.
[15] Hermann Muthesius
[16] Maciuika, John V. Before the Bauhaus: Architecture, Politics and the German State, 1890-1920. Cambridge University Press, 2008.
[17] Bavaria
[18] Architectural Association
[19] Cranbrook Academy of Art
[20] Columbia University
[21] Core (Foundation) Education
[22] Curriculum
[23] Specific
[24] Articulate
[25] Medium Relevancy