دوباره پریتزکر
تاملاتی در رویارویی با مشهورترین جایزه [نا]معماری دنیا
پویان روحی
۱
تصویر فوق، تصویری است از وضعیت امروز یکی از پروژههای مسکن اجتماعی که آلخاندرو آراونا۱، یکی از برندگان پیشین جایزه پریتزکر طراحی کرده است. آرتور درکسلر۲، منتقد و نمایشگاهگردان معماری موزه هنر مدرن نیویورک۳، در سال 1972 و در پیشگفتار کتابی که به مناسبت نمایشگاه «پنج معمار نیویورک» منتشر شده بود، نوشت: «کارهایی که اینجا ارائه شدهاند، معماریاند، فقط معماری، نه رستگاری بشر، و نه نجات دنیا.» احتمالا تصویر فوق برای آنکه به عنوان یک شکست دانسته شود، به توضیح زیادی نیاز ندارد. هر معمار و یا شاید حتی غیرمعمار که به وضعیت غیرانسانی و نابسامان این مجتمع مسکونی نگاهی بیاندازد، خواهد پذیرفت که باید این پروژه را یک شکست به حساب آورد، شکست رویکردی که به تازگی (چند سال قبل)، بنیاد پریتزکر آن را ستایش کرد و به آن جایزه داد. اما دلایل این شکست چیست؟
همانطور که در یادداشت آرتور درکسلر میتوان دید، مهمترین دلیل این شکست، ناتوانی معماری در نجات دنیاست. اشتباهی که معماران مدرن داشتند، این بود که تصور میکردند تکنولوژی و ایجاد یک دستورکار اجتماعی، به تنهایی میتواند دنیا را به جای بهتری تبدیل کند. جنبه تکنولوژیک مدرنیسم، امروز کمرنگ شده است، اما دستورکار اجتماعی آن در کار کسی مثل آراونا همچنان وجود دارد؛ این ادعا که با ایجاد خانه برای مردمان بیسرپناه، دنیا به جای بهتری تبدیل میشود. نگاهی به پروژه شکستخورده مدرنیسم و نیز مجتمعهای مسکونی آراونا نشان میدهد که نجات دنیا به چیزی بیشتر از معماری نیاز دارد. ساکنان مجتمع مسکونی آراونا در کنار سرپناه ـ و نه معماری ـ که نخستین نیاز انسان است، به بهداشت، آموزش، فرصتهای شغلی و … نیاز دارند. دلیل ویرانیهای منجر به تخریب مجتمع مسکونی پروئیت آیگو۴، نه معماریاش، که عدم پرداخت شارژ ماهانه و اجاره توسط ساکنانش بود، ساکنانی که نه تنها توانایی پرداخت اجاره و شارژ ماهانه را نداشتند، بلکه در کنار دچار بودن به مشکلات اجتماعی ـ فرهنگی، از درک این موضوع که شارژ ماهانه، خانههایشان را پابرجا نگه میدارد، عاجز بودند. به این ترتیب بود که معماران مدرن فهمیدند نمیتوانند به تنهایی دنیا را نجات بدهند؛ نجات دنیا به چیزی بیشتر از معماری نیاز دارد، به چیزی که تصمیمگیری دربارهاش از حیطه قدرت و اختیارات معماری و معماران بیرون است. آیا مجتمعهای مسکونی آراونا به سرنوشت پروئیت آیگو دچار و تخریب خواهند شد؟ به احتمال بسیار، و در آینده نزدیک، بله.
۲
ابزاری که در رویارویی با هر پدیدهای، به ما یاری میرساند تا روی فرضیات و استدلالهای نادرست آن پدیده دست بگذاریم، تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی به یاری ما میآید تا هر پدیدهای را به همان شکلی که به ما ارائه میشود، بدون پرسشگری و بدون تردید در اصول و پیشفرضهایش نپذیریم. در رویارویی با جایزه پریتزکر، باید این پرسشها را پرسید: آیا این جایزه همچنان معتبرترین جایزه معماری است؟ چرا؟ بنیاد پریتزکر متعلق به چه کسی است؟ چه کسانی از آن پشتیبانی مالی میکنند؟ معیارهای مورد حمایت این بنیاد ـ مالک هتلهای زنجیرهای هایات۵ که با ساختمانهای تجاری و بازاری خود، دورترین فاصله ممکن را از معماری، و حتی معماری مورد تایید این بنیاد دارند ـ چه هستند؟ آیا بنیادی خصوصی که متعلق به یک خانواده است، میتواند به شکلی مستقل، «معتبرترین» جایزه معماری را تعیین کند؟ چه عواملی چنین اقتداری به این بنیاد میدهند؟ آیا میتوان به شکلهای دیگر و با استفاده از پیشفرضهای دیگر، به تمام این ماجرا نگاه کرد؟
مارتا تورن۶، مدیر اجرایی جایزه پریتزکر، در ویدئوی کوتاهی که سایت آرکدیلی۷ منتشر کرده، به شرح دلایل و معیارهای اعضای هیئت داوری در انتخاب برندگان سال ۲۰۲۰ پرداخته است: «کارهای ساختهشده برندگان امسال به دلیل حس مکان خود، نقشی که در محله، شهر و کشور خود داشتهاند، و نیز به خاطر فضاهای درونی زیبا که نور در آنها جریان دارد و باعث ایجاد حس آسایش در کاربران میشود، مورد تجلیل قرار گرفتهاند.» به احتمال بسیار، هر معمار آگاهی که تعهدی جدی به دانش معماری داشته باشد، از شنیدن این بیانیه خوشحال نخواهد شد. «حس فضا»، «فضاهای درونی زیبا» و «حس آسایش»، معیارهای اعضای هیئت داوری هشتنفره برای مهمترین جایزه معماری بودهاند، مجموعهای از معیارهای رقیق، سطحی و سنتی، و جزء هفت معیار سنتی معماری که مورد توجه و علاقه کارفرمایان و مردم عادی هستند و جف کیپنس۸ درباره آنها حرف میزند. به این ترتیب، پریتزکر معماری را به سطح خواسته مردم تقلیل میدهد و به یک گفتمان پوپولیستی تبدیل میکند.
اعضای هیئت داوران پریتزکر چه کسانی هستند و چرا باید نظر این هشت نفر، به عنوان معیاری برای تعیین مسیر حرکت جهانی معماری دانسته شود؟ از این هشت نفر، دو نفر از رشتههای دیگری آمدهاند؛ استفان بریر۹ یک قاضی و عضو دادگاه عالی ایالات متحده است، آندری آرانها۱۰ یک دیپلمات برزیلی است که در عین حال، سابقه نوشتن درباره معماری را نیز دارد، و بری برگدول۱۱، استاد دانشگاه کلمبیا، یک تاریخنگار هنر است. پنج عضو دیگر هیئت داوری، معمار هستند: مارتا تورن، کازویو سجیما۱۲، بندتا تاگلیابو۱۳، ونگ شو۱۴ و دبرا برک۱۵ که سجیما و شو در این میان از شهرت بیشتری برخوردارند. نگاهی به آثار این پنج نفر نشان میدهد که میتوان کارهای آنها را در سه گروه، و در واقع، در سه نوع پرکتیس جایگذاری کرد:
۱. پرکتیسهایی با تولیدات متعارف و غیراستثنایی: مارتا تورن و دبرا برک،
۲. پرکتیسهایی با تولیداتی که در میانه آثار عام و آثار خلاق قرار دارند: سجیما و ونگ شو،
۳. پرکتیسهایی که به پرکتیسهای انتقادی و خلاق نزدیکترند: بندتا تاگلیابو.
بنابراین ساختار هیئت داوری را میتوان به این شکل خلاصه کرد: دو غیرمعمار، یک مورخ، دو معمار با کارهای متعارف و غیرانتقادی، دو معمار با آثاری متوسط، و یک معمار با آثاری نیمهخلاق. از این پنج معمار، سجیما سابقه تدریس در مدرسه آنگوانته۱۶ وین را دارد و چهار نفر دیگر با هیچ مدرسه معماری مهمی مرتبط نیستند. به عبارت دیگر، برای هشت عضو هیئت داوری پریتزکر، امکان دسترسی مستقیم به گفتمان معماری معاصر وجود ندارد؛ آنها جزء معماران تجربی۱۷، انتقادی، و اندیشهورز۱۸ نیستند، با هیچکدام از مدارس مهم و معتبر معماری ارتباط ندارند، و آثار نوشتاری مهمی منتشر نکردهاند.۱۹ در واقع، این هشت نفر در گفتمان معاصر نقشی ندارند، پس به چه دلیل باید در تعیین معیارهایی برای برنده مهمترین جایزه معماری، و تعیین مسیر معماری نقش داشته باشند؟ چه چیز به آنها چنین اقتداری میدهد؟ پرکتیسشان؟ جایگاه آکادمیکشان؟ نقشی که در تولید و پیشبرد گفتمان داشتهاند؟
بیانیه مارتا تورن و معیارهایی که در آن ارائه شدهاند، نشان میدهد که هیئت داوران و بنیاد پریتزکر برای انتخابهایشان معیارهایی سنتی داشتهاند. روشن است که بنیاد پریتزکر و هیئت داورانش، تمایزی میان محیط مصنوع۲۰، ساختمان و معماری قائل نیستند؛ آنها در لایه اول هرم مازلو۲۱ محبوس شده و تعریفشان از معماری با تعریف سرپناه یکسان است. بنیاد پریتزکر در تعریف خود از معماری، با آیزنمن که معماری را همیشه چیزی فراتر از عملکرد، سرپناه، و رفع نیاز میداند، همنظر نیست. به همین دلیل است که یکی دانستن معماری و سرپناه باعث میشود هیئت داوران جز تمسک جستن به فهرستی از ارزشهای سنتی و رقیق ـ زیبایی، بازی نور، حس مکان، آسایش و … ـ چیز دیگری برای ارائه نداشته باشند.
۳
مارک فاستر گیج۲۲ در مناظرهای که چند سال قبل با پاتریک شوماخر۲۳ داشت، در آغاز صحبتهایش به نکته بسیار مهمی اشاره کرد؛ او گفت: «شما نمیتوانید با استفاده از روایت۲۴، به کار خودتان ارزش بدهید. صرف اینکه بگویید کار من انسانگرا و اجتماعی است، باعث نمیشود کارتان ارزش پیدا کند.» نقد گیج، نقدی است که میتوان آن را به بنیاد پریتزکر و معیارهای داوریاش وارد کرد؛ تقلیل دادن معماری به سرپناه، و تمسک به یک گفتمان پوپولیستی ـ که در آن، با استفاده از روایتی اجتماعی، به کار ارزش داده میشود ـ رویکردی است که جایزه پریتزکر آن را ترویج میکند. همانطور که گیج میگوید، ارزشهای معماری، ارزشهایی هستند مستقل، که از سبز بودن، پایدار بودن، اجتماعی بودن، زمینهگرا بودن و … جدا هستند؛ یک ساختمان میتواند سبز باشد و در عین حال معماری بسیار بدی داشته باشد. به همین دلیل است که آیزنمن میگوید: «پایداری هیچ ارتباطی به معماری ندارد و ساختمانهای سبز بدترین معماریهایی بودهاند که من تا امروز دیدهام.» مشکل اینجاست که در گفتمان مدافع معماری سبز، روایت جای کیفیات معماری را میگیرد: «پروژه من خوب است، چون سبز است.» اما موضوع این است که پروژه شما میتواند سبز باشد و در عین حال پروژه بسیار بدی باشد. به همین ترتیب، اجتماعی بودن، انسانگرا بودن و محبوب مردم بودن، معیارهای پوپولیستیای هستند که از ویژگیهای معماری مستقلاند؛ یک اثر میتواند محبوب مردم باشد، «اجتماعی» باشد، و با ادعای اینکه دنیا را به جای بهتری تبدیل کرده ـ شبیه به کار آراونا ـ عنوان کند که معماری خوبی است، اما خوب بودن و ارزشمند بودن یک اثر معماری، کیفیاتی هستند که جدا از تمام اینها تعریف میشوند.
کتابخانه سیاتل رم کولاس۲۵، پارک لاویله شومی۲۶، یادمان یهودیان برلین آیزنمن۲۷، و هر پروژه دیگری از معماران انتقادی و اندیشهورز را که در نظر بیاورید، میبینید که این آثار برای توجیه خود، به گفتمانهای پوپولیستی متوسل نمیشوند. آنها به عرصه فرهنگ تعلق دارند، در برابر معماریهای پیش از خود، موضعی انتقادی گرفتهاند، مرزهای معماری را پیش میبرند، قلمروهای ناشناختهای را در گستره دانش معماری کشف میکنند، و در عین حال، برای توجیه خود، به پوپولیسم متوسل نمیشوند. آنها دنیا را به جای بهتری تبدیل کردهاند، هرچند میدانند که نمیتوانند دنیا را نجات بدهند. میتوان استدلال کرد که ترسیمهای لبیوس وودز۲۸ و جان هیداک۲۹ بسیار بیشتر از مجتمعهای مسکونی آراونا، دنیا را به جای بهتری تبدیل کردهاند. این آثار متعلق به معمارانی هستند که به دیسیپلین معماری ـ معماری به عنوان شکلی از دانش ـ و به معماری، به عنوان بخشی از فرهنگ متعهدند، و برای توجیه خود و کارهایشان، نیازمند تقلیل دادن کارشان به پسند عمومی و اجتماعی بودن نیستند. احتمالا پروژههای هیچ معماری به اندازه لبیوس وودز، درگیر مسائل و بحرانهای انسانی نیست. با وجود این، او هیچگاه کار خود را به پوپولیسم تقلیل نداد. کارهای او نه تنها به گفتمانی پوپولیستی تقلیل پیدا نکردند، بلکه او همیشه عنوان میکرد که معماری هیچ تعهدی در برابر مردم و خواستههایشان ندارد و این مردم ـ خود ما ـ هستند که باید نیت و شجاعت ورود به معماری و روبهرو شدن با چالشهای آن را داشته باشند. معماری عرصه چالش است، جایی که تعادل و آرامش کاذب انسان در آن برهم میخورد، و انسان با به چالش گرفته شدن پیشفرضها و واکنشهای همیشگیاش، به تفکر واداشته میشود. ارزشی که در کارهای وودز وجود دارد، نه به دلیل روایت او از اجتماعی بودن و انسانی بودن کارش، که به دلیل ایدهها و ویژگیهای معماری موجود در آثارش است.
۴
کاملا قابل درک است که چرا شبهگفتمان معماری موجود در ایران، تا این اندازه با گفتمان ترویجشده توسط پریتزکر همراستاست. نبود موسسات آموزشی پیشرو، نبود معماران انتقادی و اندیشهورز اریجینال و صاحب صدا، عدم دسترسی به دانش روز، و ضعف دانش تاریخی و تئوریک، همگی باعث شدهاند کیفیتی جزیرهای در فضای معماری ایران شکل بگیرد، فضایی که مستعد پذیرش و ترویج رویکردهای محافظهکار، ایدئولوژیک، ضدروشنفکری و پوپولیستی است. اما نکتهای که در این میان باید به آن توجه کرد، این است که برخلاف آنچه طرفداران پریتزکر در ایران تلاش میکنند نمایش بدهند، موضوع، موضوع تقابل دو رویکرد فرمال و اجتماعی نیست. طرفداران پریتزکر در ایران تلاش میکنند دوقطبیای بسازند که در یک طرف آن، معماران متعهدی هستند که به انسان، طبیعت، آینده کره زمین و … متعهدند، و در طرف دیگر، معمارانی که تنها به آفرینش فرم فکر میکنند. صحنه مبارزه خیالی آفریدهشده در ذهن آنها، صحنهای است که در آن، دو گروه از معماران در قالب یک سناریوی دوقطبی خوب و بد، یا سیاه و سفید، در حال نقشآفرینیاند. اجازه بدهید درباره تصویر جایگزین این سناریو که کمی به واقعیت نزدیکتر است، صحبت کنیم.
صحنه معماری معاصر، بیشتر شبیه به طیفی است که پرکتیسهای مختلف معماری را میتوان در نقاط مختلف آن جای داد. در یک سر طیف، معماران پیشرو، تجربی و اندیشهورز قرار دارند؛ کار آنها بار انتقادی دارد، آنها در لبه معماری حرکت میکنند و تلاش میکنند قلمروهای جدیدی کشف و قلمرو دانش معماری را گستردهتر کنند. فرم برای آنها مسئله هست، و نیست؛ هست، از این نظر که هر هنرمند بزرگی دغدغه فرم و آفرینش فرم به شکل انتقادی را در سر دارد، و نیست، از این نظر که مسئله برای آنها هرگز تولید صرف فرمهای جالب نیست. کار آنها همیشه با ایده همراه است و وجه تمایز آنها با معماران غیرانتقادی و غیرتجربی، همین است؛ آنها به معماری، به عنوان پرکتیسی فرهنگی و روشنفکری نگاه میکنند. از این سر طیف به سمت دیگر که حرکت کنیم، از معماری دور میشویم و به ساختمان نزدیک میشویم؛ بار انتقادی و تجربی ضعیفتر میشود و آثار، تجاریتر و متعارفتر میشوند. بنابراین یک اثر میتواند در این بخش از طیف که فاقد ویژگیهای انتقادی و تجربی است، باشد، و در عین حال، ادعای اجتماعی بودن، انسانگرا بودن و زمینهگرا بودن داشته باشد. شاید هیچ پرکتیسی به اندازه گروه بیگ۳۰ و شخص بیارکه انگلس۳۱، ادعای زمینهگرا بودن و انسانگرا بودن را نداشته باشد، اما خوب میدانیم که کارهای این دفتر از نظر بعد انتقادی، و ارزشها و ویژگیهای معماری، چه جایگاهی دارند.
۵
تمایز میان معماری و کنشگری اجتماعی۳۲ قاعدتا باید تمایز روشنی باشد، اما رویکرد ترویجشده توسط بنیاد پریتزکر، مرز میان این دو را کمرنگ کرده است. مهم است که تمایز میان این دو تشخیص داده شود و پرداختن به یکی، بهانه توجیه دیگری نشود. اینکه برای حرکت به سمت دنیایی بهتر و انسانیتر تلاش کنید، بسیار شایسته است، اما اینکه این تلاش، کار معماری شما را توجیه کند و در راستای اتخاذ موضعی ضدروشنفکری و ضددیسیپلینی نسبت به معماری قرار بگیرد، قابل قبول نیست. اگر نام جایزه پریتزکر به چیزی شبیه به «جایزه کنشگری اجتماعی در معماری» تغییر داده شود، میتوان تمامی نقدهای واردشده به آن را پس گرفت، اما تا زمانی که یک جایزه عنوان «معماری» را یدک میکشد، نمیتواند تنها به صرف وجود ژستهای کنشگری اجتماعی در یک پرکتیس، به آن جایزه بدهد و تجلیلاش کند.
۶
شاید روزی موسسات آموزشی معتبر ایالات متحده و اروپا، و گروهی از معماران اندیشهورز و پیشرو در کنار هم جمع شوند و علیه بنیاد پریتزکر و آسیبهایی که به نام معماری، به معماری وارد میکند، اعلام جنگ کنند. تردیدی نیست که معیارهای هیئت داوریای که از جف کیپنس، برنارد شومی، ولف پریکس۳۳، پیر ویتوریو آئورلی۳۴، برت استیل۳۵، پیتر آیزنمن و … تشکیل شده باشد، با معیارهای هیئت داوران پریتزکر تفاوتهای بنیادی خواهد داشت و جایزهای خواهد بود که میتواند با شایستگی، عنوان معتبرترین جایزه معماری دنیا را از آن خود کند. اما تا آن روز، گزینهها مشخص است؛ در یک سمت، معمارانی ایستادهاند که به معماری، به عنوان شکلی از دانش نگاه میکنند، کارشان بعد فرهنگی ـ انتقادی دارد و به معماری، به عنوان کنشی روشنفکری نگاه میکنند، و در سمت دیگر، معمارانی ایستادهاند که با توسل به گفتمانهای پوپولیستی و با استفاده از روایتهای فرامعماری، تلاش میکنند کارهایشان را توجیه کنند. انتخاب با شماست!
1. Alejandro Aravena
2. Arthur Drexler
3. MoMA
4. Pruitt Igoe
5. Hyatt Regency
6. Martha Thorne
7. Archdaily
8. Jeff Kipnis
9. Stephan Breyer
10. Andre Aranha
11. Barry Bergdoll
12. Kazuyo Sejima
13. Benedetta Tagliabue
14. Wang Shu
15. Deborah Berke
16. Angewandte
17. Experimental
18. Speculative
۱۹. برگدول در این میان یک استثناست. البته نوشتههای او به کتابهایی در حوزه تاریخ هنر و معماری اروپا محدود هستند.
20. Built Environment
21. Abraham Maslow
22. Mark Foster Gage
23. Matrik Schumacher
24. Narrative
25. Rem Koolhaas
26. Bernard Tschumi
27. Peter Eisenman
28. Lebbeus Woods
29. John Hejduk
30. BIG
31. Bijarke Ingels
32. Social Activism
33. Wolf Prix
34. Pier Vittorio Aureli
35. Brett Steele
دقیقا ایده پروژه آراونا توسعه پروژه در سالهای بعد توسط خود مردم بود. نویسنده این را نمیداند و اینهمه نوشته؟
متوجه نمیشم اون عکس چرابیانگر شکست پروژه ست؟
مگه ایده پروژه ادامه معماری توسط ساکنین نیست؟؟؟چه چیزی از معماری مخدوش شده در این پروژه؟؟؟
همان پاراگراف اول را دوباره بخوانید احتمالا متوجه بشوید. و نیز صرف تحقق یک ایده دلیل بر خوب بودن آن نیست چرا که دانش معماری برخی از پیشرفتهای ارزشمندش را و نیز در پی آن برخی از اثرگذاریهای شاخص خود را بر دیگر حوزهها گاها از ترسیمها و طرحهایی گرفته که هیچگاه ساخته نشدهاند.
نویسنده متذکر میشود که این ایده محکوم به شکست است و برای آن مثالهایی میآورد و دلایل و ابعاد و زمینههای آن شکست را نیز ترسیم میکند. اگر شما نقدی دارید باید به موضع ایشان داشته باشید. متهم کردن نویسنده به ندانستن بدیهیات و انگ زدن با نقد و گفتگو متفاوت است دوست عزیز
این که بخواهیم جایزه پریتزکر و شیوه قضاوت آن را نقد کنیم بهخودی خود بد نیست. اما وقتی این قضاوت محدود به بیانیه آخرین جایزه، و یکی از پروژههای آراونا باشد، نقد دیگر چندان معتبر بهنظر نمیرسد. از آنجایی که شخصاً بیانیههای مربوط به جایزه تعداد زیادی از برندگان را مطالعه کردهام این نقد را سطحی و احساساتی میدانم. ضمناً در سایت پریتزکر برای هر معمار چندین اثر برگزیده مشخص شده است، اما جایزه صرفاً به این آثار تعلق نمیگیرد.
استدلال دیگر نویسنده مبنی بر این که داوران خودشان معمارهای برجستهای نیستند نیز نمیتواند الزماً باعث این باشد که انتخابهای بدی انجام داده باشند. آیا نویسنده این نقد خود کسی است که تحصیلاتش در زمینه نقد جایزهها است و مدتها است که فعالیت حرفهای (یا بهقول ایشان پرکتیس!) خلاقانه و نوگرایانهای در زمینه نقد دارند و در دانشگاههای معتبر جهان نقد تدریس میکنند؟!
در نهایت اگر یکی از مهمترین اهداف معماری ایجاد آسایش و رفاه
اجتماعی نیست پس معماری بهچه دردی میخورد؟! حتی اگر هر بنا را یک مجسمه عظیم شهری در نظر بگیریم که هیچ کاربرد دیگری ندارد باز هم هدفی از ایجاد آن وجود داشته است که با اجتماع و آدمهای آن ارتباط مستقیم دارد.
بهتر بود نویسنده تعریف خود از معماری را هم با ما در میان میگذاشت تا مشخص شود اصلاً در مورد چه چیز صحبت شده است.
به نظرم نویسنده سعی بر نقد موضع این جایزه داشته و برای توضیح آن از یکی از مصادیق آن موضع گیری که دادن جایزه به آراونا بوده را بیان داشته و در خلال ان به یکی از آثار ایشان نیز اشاره داشت (که این انتخاب نیز به نظرم دلایلی دارد که از حوصله این کامنت کوتاه خارج است). این که متوجه نباشیم هدف ایشان نقد ارزشگذاری تبیین شده توسط این بنیاد و جایزهاش است به نظرم کمی بی انصافی است و یا شاید نشات گرفته از عدم آگاهی خواننده متن. در رابطه با ادامه نظرتان هم تناقضها و نقدهایی میتوان ارائه کرد ولی موضوع من نقد موضع گیری شما نبود بلکه صرفا یادآوری این نکته بود که بهتر است پیش از ایراد نظر و انتقاد ابتدا موضوع مطرح شده را به خوبی درک کنیم تا نظرمان بتواند تولید گفتکو کند.
بهنظرمن این که شما کلاً متوجه نشدید که بنده کاملاً متوجهم که
ایشون چی نوشتن بیانصافی یا نشانه عدم آگاهی شما از زبان فارسی نیست، بلکه با توجه به کامنتهای پیشینتون نشان دهنده جانبداری بیهوده شما از نویسنده این متن متاسفانه خودنمایانه توخالی و احتمالاً سن و سال کم شماست.
پویان روحی در نقد های گذشته خود نیز نشان داده که اساسا معماری برای او گذار از مرز خلاقیت بی وقفه است اما ایشان باید توجه داشته باشند که انچه که ایشان به عنوان معماری پیشرو متفکر و منتقد می شناسند گاهی خود در استانه غلتیدن به معماری مختص معمار ان است که کاربست اجتماعی مناسب پیدا نمیکند
بیان اینکه حس مکان یا زمینه گرایی و حرکت در مسیر اجتماعی گرایش پوپولیستی و سنتی در معماری است بسی جای تعجب از یک منتقد معماری است و اتفاقا بیانگر فاصله دیگاه منتقد مذکور از سایر رشته های طراحی محیطی است توجه به الگوهای استفاده کاربران از فضا نحوه بازسازی و ادامه حیات فضای شهریو حس تعلق مکان گفتمان های زنده در حوزه کیفیت های محیطی در رشته هایی مثل طراحی شهری برنامه ریزی و معماری شهری است.ایشان مناسب تر خواهد بود اگر قدری نگاه خود را از صرف نگاه نخبه گرای محدود در برخی دانشگاه های معماری به عرصه واقعی طراحی محیطی سوق دهند.
و پرسش اخر اینست که ایا معماری ایران به همان اندازه که از مشاوران بازاری یا معماران محافظه کار اسیب دیده بعضا از طرفداران خلاقیت بی حد و حصر در معماری ایران اسیب نخورده است که فاصله اموزش در دانشکده و بازار را در نظر ندارند
امیدواریم این نقد ها در این سایت وزین گفتگوهای جدی تر در حوزه معماری معاصر را رقم زده و ادامه پیدا کند
معماری قطعا کمکی به مشکلات بشری نمی کند . اما اندیشه ای می تواند در معماری نفوز کند و به بدتر شدن وضع کمک بیشتری کند . باید قدم هایی که بر می داریم را نگاه کنیم