بگو از چه میترسی، تا بگویم که هستی
در چندوچون پيشفرضهای نادرست در معماری ايران
پویان روحی
هفته گذشته، موسسه معماری کالیفرنیای جنوبی (سای-آرک) میزبان اسلاوی ژیژک (Slavoj Zizek) بود. ژیژک برای شرکت در یک مناظره از مجموعه مناظرههای مؤسسه، با گراهام هارمن (Graham Harman)، فیلسوف معاصر، به سای-آرک آمده بود. معرفیکننده اول برنامه، هرنان دیاز آلونسو (Hernan Diaz Alonso)، رئیس مدرسه بود. هرنان در صحبتی کوتاه، این دو اندیشمند معاصر را فیلسوفانی دانست که از چیزی هراس ندارند؛ آنها در قلمروهای خاکستری سکونت نمیکنند، بلکه موضع خود را با اقتدار بیان میکنند و ساکن قلمروهای سپید یا سیاه هستند. هرنان در ادامه گفت این چیزی است که ما در سای-آرک، آن را ستایش میکنیم: نترسیدن و اشغالکردن قلمروهای سپید و سیاه، و نه خاکستری. یادداشت سردبیر مهمان شماره ۱۰۱ مجله معمار یادداشت ترسناکی نیست، اما تبعات آن ترسناک هستند و ریشه در سوءتفاهم و پیشفرضهای نادرستی دارند که سرمقاله یادشده بر اساس آنها شکل گرفته است. من در اینجا تلاش میکنم بخشی از این سوءتفاهمها را توضیح دهم. مخاطب اصلی من در این یادداشت، دانشجویان معماری، معماران جوان و خوانندگان علاقهمند دیگر هستند که تبعات منفی نگاه ارائهشده در آن سرمقاله، مستقیما آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
در آغاز این یادداشت، اشاره میشود که «مجله معمار در طول این سالها، بر مبنای یک نظرورزی ساده و متقن، سیاستگذاری و راهبری شده: اینکه معماری دیسیپلینی مبتنی بر اعمال است و در نتیجه، حدود و ثغور تأثیرگذاری آن، از دریچه محصولات نهاییاش یا همان بناهای اجراشده قابل ارزیابی است.» این تعریف چند اشکال دارد: اول آنکه سیاست مجله معمار را به شکل پسارویدادی (Retrospective) تعیین میکند. اگر سیاست مجله این بوده باشد که «معماری یک دیسیپلین است»، این ضرورت وجود دارد که سیاستگذاران مجله در زمان آغاز به کار آن، از «دیسیپلین» و تعریف آن آگاه بوده باشند و ما میدانیم که چنین شرایطی حاکم نبوده است. تا جایی که من اطلاع دارم، استفاده رسمی از واژه دیسیپلین، به ترجمه و انتشار آثار مرتبط با تئوری معاصر، در سالهای اخیر باز میگردد و پیش از آن، دستکم بهطور رسمی در زبان فارسی استفاده نشده است. از نظر تاریخی، نبود واژه دیسیپلین در ادبیات فارسی معماری، موجب شده است تا در تمام این سالها در ایران، به معماری، به عنوان یک حرفه نگاه شود، حرفهای که وظیفهاش تولید ساختمان و جلب رضایت کارفرما و «مردم» بوده است. تقریباً در تمامی متنها و یادداشتهایی که در طول این سالها، در مجله یادشده و دیگر نشریات فارسی تولید شدهاند، میتوان دید که همیشه صحبت از حرفه بوده است و نه دیسیپلین. دوم آنکه با پذیرفتن این فرض که دستاندرکاران مجله با واژه «دیسیپلین» آشنایی داشتهاند، در تعریف سیاست مجله، از تعریف رایج دیسیپلین استفاده نکردهاند. بلکه یک تعریف شخصی ارائه کرده و سپس کار خود را بر مبنای آن تعریف شخصی (که مغایر با تعریف رایج گفتمان جهانی یا دستکم گفتمان رایج در کشورهای صاحب و تولیدکننده گفتمان است) انجام دادهاند. تعریفی که معماری را «دیسیپلینی مبتنی بر اعمال» بداند، تعریفی به شدت تقلیلدهنده (Reductive) و ناکارآمد است. لازم است در اینجا، دیسیپلین (معماری) را تعریف کنیم: دیسیپلین (معماری) شکلی از دانش است، درباره خودش و درباره دنیا؛ شکلی از دانش که دارای تاریخها و تئوریهایی است و نهادها ـ دانشگاههایی آن را پشتیبانی و تدریس میکنند. این، تعریف کلی و رایج دیسیپلین است.
رابطه تئوری و پرکتیس یا رابطه دیسیپلین و حرفه، نسبت به چیزی که در یادداشت سردبیر ارائه شده، رابطه پیچیدهتری است و نمیتوان آن را به شکلی که در یادداشت آمده، تقلیل داد. من در نقد این تعریف، از دیاگرام اندرو زاگو (Andrew Zago) و برنارد شومی۱ استفاده میکنم که پیش از این، در یادداشت دیگری آنها را توصیف کردهام.۲ اگر «گستره» معماری را یک دایره فرض کنیم، مرز یا حاشیه دایره، محل قرارگیری دیسیپلین (آوانگارد)، و مرکز دایره، محل قرارگیری حرفه (Profession) (یا در بدترین وضعیت، ابتذال) است. هر چه از مرکز به سمت مرز دایره پیش برویم، نیروی انتقادی اثر بیشتر و ایدههایی که اثر دربردارنده آن است، غیرعامتر (Non-generic) میشوند. این دیاگرام را میتوان به عنوان یک استراتژی انتقادی، در جایگذاری پرکتیسهای مختلف به کار برد. توجه داشته باشیم که این دیاگرام، در تعریف پرکتیس، از ارائه یک نگاه حذفی (Exclusive) و تقلیلگرا خودداری میکند، به این معنی که معمارانی را نیز که دارای پرکتیس، اما فاقد کار اجرایی هستند، شامل میکند. به این ترتیب، پرکتیس زاها حدید با ساخت نخستین پروژه او آغاز نمیشود، بلکه ۱۵ سال پیش از آن و با تاسیس دفتر او آغاز میشود. بنابراین در مرز دایره میتوان معمارانی را قرار داد که دغدغههای دیسیپلینی دارند و به رشد دیسیپلین معماری متعهدند، کسانی مثل ولف پریکس (Wolf Prix) و تام مین (Thom Mayne) که اتفاقا پروژههای ساختهشده بسیاری دارند. در عین حال، معماران دیگری نیز در مرز دایره و حتی آن سوی آن قرار دارند که فاقد کار اجرایی هستند؛ لبیوس وودز (Lebbeus Woods) یکی از مهمترین آنهاست، یکی از برجستهترین معماران تاریخ معماری، بدون اینکه بر اساس ادعای متن یادشده، اعتبار خود را از «ساختهشدگی» به دست آورده باشد. هرنان دیاز آلونسو یکی دیگر از معمارانی است که پرکتیس او را میتوان در لبه دیسیپلین قرار داد. تعداد معمارانی که اعتبار خود را از کارهای ساختهنشده به دست آوردهاند، آنقدر زیاد است که تصور میکنم همین چند مثال، برای به چالشگرفتن بحث طرحشده در یادداشت سردبیر کافی باشد، اما اجازه بدهید به نمونههای دیگر مثل آرشیگرم (Archigram)، بهرام شیردل، کلود نیکلا لدو (Claude Nicolas Ledoux)، اتین-لوئی بوله (Etienne-Louis Boullee)، و پیرانزی (Giovanni Battista Piranesi) نیز اشاره کنم. از طرف دیگر، اگر به تعدادی از کسانی که با کار تئوریک خود در تولید گفتمان معماری نقش داشتهاند، نگاه کنیم، میبینیم که نه تنها کار ساختهشده ندارند، بلکه دارای پیشزمینه معماری نیز نبودهاند. این افراد [کسانی همچون جف کیپنس (Jeff Kipnis)، کاترین اینگراهام (Catherine Ingraham)، و سنفورد کوئینتر (Sanford Kwinter)]، اعانه بسیاری به دیسیپلین معماری کرده، باعث پیشبرد آن شده و در عین حال، اعتبار خود را از کار تئوریک صرف و نه «ساختن» به دست آوردهاند.
از سوی دیگر، میتوان پرکتیسهایی را نام برد که فاقد هرگونه دغدغه دیسیپلینی هستند و رویکردی حرفهمند (Professionalist) دارند؛ معماری از دید آنها بیشتر یک حرفه است و عموما یک حرفه خدماتی با ارائه راهکار (Solution). اینها پرکتیسهایی هستند که اتفاقا میزان «حرفهایگری» زیادی در آنها دیده میشود و به همان نسبت، کاری که انجام میدهند، فاقد ارزشهای دیسیپلینی یا ارزش معماری است. به همین دلیل، میتوان آنها را درون دایره و نزدیک به مرکز قرار داد. از شاخصترین این دفاتر میتوان به گنسلر (Gensler) و اس.او.ام (S.O.M) اشاره کرد. این دفاتر با عنوان کلی دفاتر شرکتی (Corporate Office | Corporate Architecture) یا تجاری (Commercial) شناخته میشوند. آنها به معماری، نه به عنوان یک دیسیپلین، که به عنوان یک حرفه نگاه میکنند و تمام تلاش آنها بر ساختن ساختمان (و نه پیشبرد دیسیپلین معماری) متمرکز است. احتمالا هیچ شرکتی در دنیا، به اندازه گنسلر، پروژه ساختهشده ندارد، اما هیچکدام از «ساختمانهای» ساختهشده این دفتر، اعانهای برای گفتمان معماری، دانش معماری و پیشبرد معماری به عنوان یک دیسیپلین نداشتهاند و احتمالا هرگز نخواهند داشت. بنابراین حجم عظیم آثار ساختهشده این دفتر، فاقد هرگونه ارزش دیسیپلینی یا ارزش معماری است و به عنوان عامل «اعتبارآور» عمل نمیکند. تمام اینها، ما را متوجه تمایز معماری و ساختمان میکنند، تمایزی که در سرمقاله یادشده مورد توجه قرار نگرفته است.
لبیوس وودز در یکی از یادداشتهای شگفتانگیزش،۳ این پرسش را طرح میکند که معماری چیست؟ سپس با استفاده از روش سقراطی (Socratic Method)، گامبهگام پیش میرود و با ارائه یک تحلیل منطقی و سنجیده، نشان میدهد «معماری» یک ساختمان، نه در ساختمان آن، که در ایده منحصربهفردی که در ذهن معمار آن شکل گرفته و در قالب ترسیمها ارائه شده، وجود دارد. از نظر تاریخی، بخش بزرگی از دانش دیسیپلینی معماری، از طریق پروژههای ساختهنشده و از طريق ترسیمها و ایدههای موجود در آنها، به ما منتقل شده است. این مهمترین دلیلی است که نشان میدهد لزوم ساختهشدن یک اثر، منجر به کسب اعتبار برای معمار آن نخواهد شد. کار معمار، ساختن نیست، ترسیمکردن است و ایدهها یا همان چیزی که به کار یک معمار اعتبار میبخشند، در این ترسیمها حضور دارند. از سوی دیگر، معمار کسی نیست که برای ساختهشدن اثرش تصمیم میگیرد. بهرام شیردل بدون ساختهشدن حتی یکی از آثارش و با وجود قطع ارتباط مستقیم خود با گفتمان معماری در طول بیست سال گذشته، هنوز یکی از «معتبرترین» معماران دنیاست.
باید توجه کنیم که امروز، بیش از هفتاد سال از زمانی که تاریخ معماری تنها برای پروژههای ساختهشده اعتبار قائل بود، میگذرد. تا پیش از جنگ جهانی دوم، تاریخهای معماری عموما روی آثار ساختهشده تمرکز داشتند،۴ اما پس از جنگ و بهویژه با بحران اقتصادی دهه ۷۰ میلادی و رشد تئوری و گفتمان معماری، توجهها به سمت پروژههای ساختهنشده و نیروی انتقادی و بار آموزشی (Didactic) موجود در آنها جلب شد؛ آثار ساختهنشده راه خود را به درون تاریخنگاری پیدا کردند و معماران بسیاری با پروژههای فکری (Speculative Architecture | Visionary Architecture) و کار تئوریک خود، صاحب اعتبار شدند. از حدود همین زمان بود که «حرفهایگری» در بسیاری از مدارس آوانگارد معماری مورد انتقاد شدید قرار گرفت۵ و این مدارس، مدلهای آموزشی تجربی و باز را برای ایجاد مقاومت در برابر معماری شرکتی (بازاری) و پیشبرد دیسیپلین به کار گرفتند.
لازم است درباره واژه «تئوری» نیز که در متن یادشده مورد استفاده قرار گرفته است، کمی حرف بزنیم. یک تعریف ساده تئوری این است: کار فکری، نوشتاری و شفاهی درباره معماری. این یک تعریف بنیادین است و امیدوارم روشن باشد که هر کار فکری، نوشتاری یا شفاهی را نمیتوان تئوری دانست. مهمترین ویژگی کار تئوریک، اندیشمندانهبودن (Contemplative) آن است. تنها به این اشاره میکنم که بهطور کلی، دو مدل تئوری وجود داشته است:۶ مدل ویتروویوسی یا ارائه یک دستور کار (Agenda) طراحی برای استفاده دیگران، و چیزی که به مدل معاصر معروف است یا همان کار فکری درباره کار خود یا دیگران، یا درباره درونمایهها و موضوعات دروندیسیپلینی/بروندیسیپلینی. امروزه، مدل نخست به جز استثناهایی مثل پاتریک شوماخر (Patrik Schumacher)، دیگر رایج نیست. این مدل بیشتر به ایدئولوژی نزدیک میشود و به دنبال ارائه دستورکارهایی جهانی است تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. یکی از دلایلی که دفتر زاها حدید و شخص شوماخر، از سوی معماران معاصر، به شدت مورد انتقاد هستند، نیز همین است. کار فکری «گرگ لین» درباره طراحی و تولید روباتیک، یا کار تئوریستهای مهم دیگری مانند جفری کیپنس، مایکل هیز (Michael Hays)، مارک ویگلی (Michael Wigley)، سنفورد کوئینتر و …، به مدل معاصر تعلق دارد.
موضوع دیگری که در سرمقاله مجله به آن اشاره شده، کارکردهای تئوری معماری است. این موضوع به کمی توضیح نیاز دارد. تئوری معماری در وهله نخست، برای به اشتراک گذاشتن ایدههای یک معمار/تئوریست با معماران دیگر مورد استفاده قرار میگیرد. تئوری معماری، زبان تخصصی معماران است و برخلاف آنچه در متن یادشده آمده، برای «عمومیکردن گفتمان با عموم مردم» مورد استفاده قرار نمیگیرد. تئوری معماری زبانی است که معماران با کمک آن و با استفاده از ادبیات رایج آن، با یکدیگر گفتوگو میکنند و به این ترتیب، گفتمان (Discourse) شکل میگیرد. اتفاقا یکی از دلایل نبود گفتمان و تئوری معماری در ایران، نبود واژگان این زبان است. ما مطلقا فاقد واژگان و ادبیات رایج تئوری معماری که ابزار گفتوگوی معماران و ساخت گفتماناند، هستیم و به همین دلیل، در توصیف کار خود، از واژگان رایج صنعت ساختمان استفاده میکنیم. واژگان و عبارات رایج گفتمان معماری ـ فضای میانجرز (Poche)، پاکت (Envelope)، [دیاگرام] زمین/شکل (Figure/Ground)، تنگ-چفت (Tight-Fit)، آزاد- چفت (Loose-Fit)، نا-چفت (Miss-Fit)، هستیشناسی افقی (Flat Ontology)، زیباییشناسی نادقیق (Inexact Aesthetics)، آثار شاخص (Canonical Building) و تاریخ آثار شاخص (The Canon) و بیشمار واژه دیگر که هنوز معادلی در زبان فارسی ندارند ـ در دسترس ما نیستند و به همین دلیل، ظرفیت فکری ما برای تولید گفتمان را تحت تأثیر قرار میدهند.
در بخشهای پایانی سرمقاله، از لزوم «خودسازی کردن و تعلق به بستر معماری ایران» سخن گفته میشود. من تصور میکنم ما نمیتوانیم دیسیپلین معماری را به عنوان یک کلیت نبینیم، نمیتوانیم جهانیشدن، جهانیبودن و فرهنگ جهانی دانش معماری را نادیده بگیریم و بهدنبال بومیسازی دانش و داشتن نگاه محدود (Provincial) و محلی باشیم. من با اینکه خطی ترسیم کنیم که «ما» اینطرفش ایستاده باشیم و «آنها» آنطرفش، و تصور کنیم دانش ـ دیسیپلین معماری ـ آنها متعلق به خودشان است و ما باید دانش بومی خودمان را داشته باشیم، چندان موافق نیستم. ما نمیتوانیم مستقل از فرهنگ معماری، برای خود، به شیوهای محلی، یک دیسیپلین بسازیم. رابطه شکل/زمین، همهجا رابطه شکل/زمین است؛ یک اثر معماری روی زمین مینشیند، چه در ایران و چه در آمریکا. و سادهانگارانه است که ما آگاهانه چشمانمان را به روی این دیسیپلین ببندیم. این باور به همان اندازه نادرست و ایدئولوژیک است که بگوییم جراحی قلب در آمریکا، متعلق به آمریکاست و ما باید جراحی قلب ایرانی داشته باشیم. بله، البته که هر حوزه فرهنگی مسائل متعلق به خودش را هم دارد، اما وجود این مسائل نباید به بهانهای برای جلوگیری از ورود گفتمان و عدم تلاش ما برای کسب دانش تبدیل شود.
در بخش آخر یادداشت، رابطه چهارگانه دیسیپلین، پرکتیس، پژوهش و آموزش، در قالب یک دیاگرام به تصویر کشیده شده است. من با این دیاگرام موافق نیستم و تصور میکنم دلیل آن با توجه به توضیحاتی که درباره تعریف دیسیپلین و رابطهاش با پرکتیس ارائه کردم، روشن باشد. من اینطور استدلال میکنم که دیسیپلین و آموزش ماهیت مشترکی دارند. نهاد پشتیبان دیسیپلین از اواخر قرن نوزدهم، فضای آکادمیک بوده و همین محیط آکادمیک است که وظیفه آموزش معماران را بر عهده دارد. در عین حال، کار پژوهش نیز وظیفه اصلی محیط آکادمیک است؛ حال، چه این پژوهش، پژوهش آرشیوی و تاریخی باشد (دورههای دکترای تاریخ و تئوری) و چه پژوهش طراحی (دورههای کارشناسی ارشد، پستگرجوئت و دکترای طراحی در مدارس پیشرو). بنابراین دیاگرام چهارگانه ارائهشده را میتوان به شکلی صحیحتر، در قالب همان دیاگرام دایرهایشکل اولیه که دربارهاش حرف زدیم، نمایش داد.
یادداشت سردبیر مجله معمار، یادداشتی فاقد مرجع است؛ بنابراین، این امکان را فراهم نمیکند تا بدانیم دیدگاههای طرحشده در آن، از کجا نشئت گرفتهاند و بر بنیان چه دانشی استوارند. نگاه موجود در این سرمقاله را میتوان تا اندازهای، ناشی از پیشینه آموزشی نویسنده آن دانست؛ مدرسه معماری هاروارد به داشتن یک برنامه پرکتیسمحور (Practice-oriented) و متعهد به حرفه معروف است و در مقایسه با مدارس پیشرویی مانند انجمن معماری (Architectural Association | AA)، سای-آرک و دانشگاه پنسیلوانیا، مدرسه محافظهکاری محسوب میشود.
چیزی که باید آن را بپذیریم، این است که ما فاقد تئوری معماری (کار فکری ارجینال)، فاقد گفتمان، فاقد ادبیات و واژگان تئوری، و فاقد توانایی پیوستن به گفتمان جهانی هستیم. هنوز که هنوز است، حجم زیادی از واژگان رایج ادبیات تئوری معماری، نه تنها به زبان فارسی وارد نشده، بلکه هیچ ایده و تصوری هم از وجود یا ضرورت آنها وجود ندارد. از سوی دیگر، تردیدی نیست که نظام آموزشی معماری ایران ناکارآمد است؛ فاصله بسیار زیادی میان آنچه در یک مدرسه معماری معتبر و جالب و مدارس معماری در ایران میگذرد، وجود دارد و تا زمانی که ما این فاصله را انکار کنیم، امید به ایجاد تغییر وجود نخواهد داشت. ما نباید از ورود دانش بترسیم، ما باید فضا را برای آغاز تغییر آماده کنیم، اما پیش از هر چیز، باید از نگاه محلی ـ بومی و درونگرا دست برداریم. باید بپذیریم که یک جزیره جداافتاده هستیم، کمااینکه معدود تجربیات موفقی که رسانههای معماری در چند سال اخیر داشتهاند ـ وبسایت اتووود، همشهری معماری، و یک شماره از مجله شارستان – نشان میدهند هرجا این نگاه بومی کنار گذاشته شده و نگاه برونگرا و پذیرای دانش جهانی شکل گرفته، نتایج خوبی به دست آمده است. ما نباید در برابر دانشی که بیرون از [جزیره] ما وجود دارد، موضع دفاعی بگیریم. ما به این دانش نیاز داریم و باید کوهی از آثار تئوری موجود را که هنوز هیچکدام به زبان فارسی برگردانده نشدهاند، ترجمه کنیم، بخوانیم و در مرحله بعد، بفهمیم. فقط در این صورت است که نخستین گام برای ایجاد توانایی برای کار فکری ارجینال، تولید گفتمان و برقراری پیوند با گفتمان معاصر برداشته میشود.
↑ برگرفته از روزنامه شرق، شماره ۲۸۳۲، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
1. Nesbitt, Kate. “Architecture and Limits”. Theorizing a New Agenda for Architecture: An Anthology of Architectural Theory 1965-1995. New York: Princeton Architectural, 1996. Pp. 150-167.
۲. معماری، مرز و ابتذال. روزنامه «شرق»، شماره ۲۸۱۹، ۱۶ اسفند ۱۳۹۵.
3. Woods, Lebbeus, and Claire Jacobson. “What is Architecture?” Slow Manifesto: Lebbeus Woods Blog. New York: Princeton Architectural, 2015. 7-9. Print.
4. Abramson, Daniel M. “Stakes of the Unbuilt”. 10 Feb. 2014. Web. 09 March. 2017.
5. Brett Steele and Anthony Vidler. An interview. Log No. 28, Summer 2013. Pp. 87-98.
۶. روحی، پویان. گفتوگو با مارسلین گئو. روایتهای آوانگارد. کتابکده کسری. مشهد: ۱۳۹۳.