پروژه یا پرکتیس
فصلهایی از یک پرکتیس دیسیپلینی
پویان روحی
آرش نصیرى
بحث زمینه و نحوه برخورد با آن، همواره یکی از مسائل چالشبرانگیز میان معماران عموما نوگرا و منتقدان آنان بوده است. این بحث بارها از زبان افراد مختلف شنیده شده و در مواجهه با پروژههای بعضا نوگرا، این سوال مطرح شده است که پس کانتکست چه شد؟ بعد از این، چه بر سر کانتکست خواهد آمد؟ آیا به کانتکست توجه کردهاید؟ این معماری که ربطی به زمینه ندارد؟ و …؛ البته با پاسخهای مختلف و بعضا رندانهای در جهت نفی این ارتباط یا اتصال ضمنی به آن نیز مواجه بودهایم.
حمیدرضا خوئی
مرثیهگفتن برای هنرمندان یا متفکران یا دانشمندان، کاری خلاف جنس وجود آنان است. برای تکریم و تعزیز ایشان، باید ـ بهجای افسوسخوردن ـ به آثارشان نگریست و آنها را فهمید؛ چه، با فهم آثار آنها، به احوالشان نزدیک میشویم و به بهترین وجهی از آنان یاد میکنیم؛ تکریم حقیقی همین است. با همین نگاه، دیشب صفحه فرهاد احمدی فقید را گشتم و دلم خواست که تصاویر «مرکز فرهنگی اصفهان» را مرور کنم، و در پی آن، فکر کردم یکی از صفات طرح را شرح کنم و آن را بنویسم.
همیشه فکر میکردم دکتر حبیبی به عصری دیگر تعلق دارد، به پهنهای متفاوت با آنچه ما میشناسیم؛ گویی در دیار خود، غریبهای بود ستمدیده، اما همانقدر مهربان که دوستداشتنی، غریبهای متفاوت که همه تحسینش میکردند: دانش تخصصیاش را، مهربانی و فروتنیاش را، روحیه شاداب و همیشه امیدوارش را، وفاداری و عشق بیپایانش را به زیبایی، و بهویژه، همه زیباییهای معماری و فرهنگ ایران.
دیشب، صدای تیشه فرهاد از بیستون معماری ایران بر نیامد. آری، همه شنیدیم که فرهاد به خوابی شیرین رفت، خوابی شیرین که بر همسر ارجمندش، فرزندان برومندش، دوستان دلبندش و آشنایان علاقمندش، خوابی تلخ است، تلخِ تلخ. اما چه تلخ، چه شیرین، فرهاد از این خواب سنگین برنخواهد خواست؛ اما چه تلخ و چه شیرین، فرهاد بیدار نخواهد شد، هشیار نخواهد شد، صاحب گفتار نخواهد شد.
محمد رضایی
با محدودشدن توان و بستر اندیشهورزی در تاریخ معاصر ایران، چندصدایی که از لوازم حیات فرهنگی است، با تکصدای بلندی خاموش شد، و فرهنگ و هنر، تهیشده از پویایی، مترادف شد با میزگردهای خشک تلویزیونی که هیچ جذابیتی برای «بانو ترکیبی» که کودک شیرینی بود، نداشت. بانو در دوران مدرسه هم فرهنگ و هنر را از همان تریبون تکصدای قدرتمند شناخت، و اینگونه بود که فرهنگگریزی برای او، به شکلی از ابراز هویت بدل شد که زمانی خود را به شکل افت سرانه مطالعه نشان میداد و زمانی در قالب رشد تماشای سریالهای احساسی. محصولات فرهنگی جهان پستمدرن (که التقاط و چندپارگی از ویژگیهای آنهاست) و نفوذ آنها از راه قاچاق و توسعه کمیتزده دانشگاهی، همه و همه در شکلگیری کیستی بانو ترکیبی تاثیرگذار بودند. با این حساب، بانو ترکیبی به مثابه صدفی درونتهی، برونداد فرهنگی قابل پیشبینی جامعه ایران معاصر است.
علیرضا تغابنی
لوکوربوزیه برای من، همیشه حضور همزمان شیوههای بعضا متناقض مواجهه با معماری بوده است؛ اینکه او از یک طرف، تایپولوژیهای سازماندهی پلان را بازتعریف میکند، نگرشی معطوف به مفاهیم فضایی دارد که ایدههای کلانی مثل جداکردن ساختمان از زمین، پلان آزاد، ایجاد گردشگاه در ساختمان، و امثالهم در آن مطرح است، و اینکه در همان حال، از درخشیدن احجام در زیر نور میگوید، از چگونگی به درون فضا کشیدن نور، از خشونت متریال و فعالشدن لامسه که همه مباحثی مربوط به دریافتگری (Perception) و حسهای پنجگانه هستند. به عبارتی، لوکوربوزیه همنشینی نظراتی است که در آینده بیشتر از هم جدا خواهند شد و در برابر هم موضع خواهند گرفت.